منازعه ایران و اسرائیل به کجا ختم می شود؟

منازعه ایران و اسرائیل به کجا ختم می شود؟

هادی خسروشاهین

هادی خسروشاهین/پژوهشگر مسائل بین الملل

تولستوی در قرن نوزدهم از دوگانه جنگ و صلح نوشت و این البته دوگانه سازی تصنعی نبود؛بلکه پای در اذهان قدرت های بزرگ داشت و همچنین پای در واقعیت جهان.به همین دلیل هم دهه ها بعد از آن در دوره جنگ سرد استراتژیست های غرب و شرق بر آن بودند که از طریق بازدارندگی هسته ای و موازنه وحشت از جنگ فاصله بگیرند و با دیتنت یا تنش زدایی، جهان را در صلح نگه دارند.به همین سان حتی پس از پایان جنگ سرد نیز سیاه و سفید دیدن جهان از سوی آمریکا به عنوان یگانه ابرقدرت آن ادامه یافت.اما در همین حین بازیگرانی بودند که برای به چالش کشیدن هژمونی آمریکا یا رقبای منطقه ای خود قدم در منطقه خاکستری گذاشتند؛منطقه ای که در میانه جنگ و صلح بود و همه اقدامات از کنش های پایدار و مستمر،حد متوسط و تهاجمی در آن بگونه ای تعریف می شد که زیرآُستانه یک جنگ یا بهتر است بگوییم زیر آستانه یک جنگ بزرگ باقی بماند.اما برخلاف روایتی که اخیرا توسط دکتر رئیسی نژاد مورد بحث قرار گرفته است که بازی در منطقه خاکستری صرفا بدلیل عدم توازن قدرت میان بازیگران نبود بلکه مزیت نسبی در این بود که با اقدامات تدریجی منافع را با کمترین هزینه ممکن به چنگ آورد.به همین دلیل هم منطقه خاکستری هم بر صلح به معنای پذیرش وضع موجود و برای بازیگران ناراضی از آن رجحان می یافت و هم برجنگ با هزینه های طاقت فرسای آن.در واقع منطقه خاکستری قدم زدن در حوزه آغشته با رقابت همیشگی و دائمی بود؛ بدون آنکه از آستانه جنگ عبور کند.

از این حیث ایران و اسرائیل حداقل دو دهه است که ترجیح داده اند به جای جنگ یا روی گشاده به یکدیگر نشان دادن از مزیت ها بازی در منطقه خاکستری بهره ببرند. پیر بوس در بنیاد تحقیقات استراتژیک می نویسد که اسرائیل تقریباً هر ماه یک عملیات علیه ایران{در منطقه خاکستری} انجام می دهد.در مقابل به روایت سردار قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه روزانه حداقل پانزده عملیات علیه اسرائیل انجام می شود. حتی اگر این روایت را سوگیرانه بدانیم؛نمی توان از این روایت پیر بوس چشم پوشی کرد که«  آنچه مسلم است تنها در فاصله دو سال، سیزده مورد حمله توسط سرویس‌های ایرانی علیه اهداف نمادین دولت اسرائیل و یهودی در آسیا، اروپا، آفریقا و آمریکای لاتین انجام شد.(سیزده عملیات در منطقه خاکستری)»

حال من ترجیح می دهم ،وضعیت موجود در منازعات ایران و اسرائیل را بر همین اساس و سابقه مورد تحلیل قرار دهم.(البته در مقالات دیگر، توضیحات مفصل تری در مورد ویژگی ها و مختصات بازی در منطقه خاکستری خواهم داد.)

آنچه اکنون حکمفرماست؛چه در اول آوریل و چه پس از آن،همچنان تبعیت از قواعد بازی در منطقه خاکستری است.اسرائیل در روز حمله همچنان از ابهام و ایهام استراتژیک به عنوان یکی از ویژگی های منطقه خاکستری سود جست.اصولا یکی از ویژگی های بازی در چنین منطقه ای دشواری در دادن انتساب یک عملیات به بازیگر خاص است اما فراموش نکنیم گاهی منطقه خاکستری میزبان نه کنش های مستمر یا سطح متوسط بلکه تهاجمی می شود که در این شرایط دیگر اقدامات در این منطقه ،قابل انتساب خواهند بود؛در چنین شرایطی چاره چیست؟ لایل جی. موریس در کتاب «کسب مزیت رقابتی در منطقه خاکستری»در همین رابطه بر ضرورت «استفاده از توجیهات حقوقی و سیاسی گسترده»از سوی بازیگر متجاوز تاکید می کند. در واقع در لحظه قابل انتساب شدن یک رویداد در منطقه خاکستری، طرف متجاوز تلاش های زیادی برای توجیه اقدامات خود بر اساس قوانین بین المللی انجام می دهد.شاید تنها یکی از این ادله های سیاسی و حقوقی تاکید منابع ناشناس اسرائیلی و نه رسمی آن بر این مساله بود که ساختمان مورد حمله مقر دیپلماتیک و کنسولی نبود.در اینجا درستی یا نادرستی استدلال مساله اصلی نیست ؛مساله مهتر این است که بازیگر متجاوز تلاش می کند با انکار رویداد اول آوریل همچنان بازی را زیر آستانه جنگ نگه دارد.به همین دلیل و برخلاف برخی استلال های ناموجه عملیات اسرائیل در دمشق در تداوم بازی در منطقه خاکستری بود نه به قصد نشان دادن اراده عبور از آن.

اما پس از وقوع این حمله ، طرفین منازعه همچنان از قواعد منطقه خاکستری تبعیت می کنند.به ویژگی دیگر این منطقه ای نه سیاه و نه سفید توجه کنید:«بازیگران حتی زمانی که می خواهند زیر آستانه های کلیدی برای پاسخ باقی بمانند، از خطر تشدید به عنوان منبع اهرم برای اجبار استفاده می کنند.»حال به رفتار ایران و اسرائیل طی روزهای گذشته توجه کنید.هر دو از خطر تشدید تنش ها سخن می گویند.یکی بر ضرورت تنبیه متجاوز تاکید می کند و دیگری بر آمادگی برای پاسخ در قلمرو بازیگر مدافع(ایران).اما تا به اینجای کار هنوز هیچ یک حاضر نشده اند اهرم برای اجبار را به کنش برای اجبار تبدیل کنند.

حتی اسرائیل با عملیات اول آوریل هدف اش این بود که  مدافع را در موقعیتی قرار دهد که همه پاسخ های قوی به دلایل استراتژیک و همچنین سیاست داخلی ، منتفی یا غیرمولد به نظر برسند ؛ البته ایران با نشان دادن اراده پاسخ به عملیات تهاجمی،بازیگر مقابل را مجبور کرده است که برای نگه داشتن بازی زیر آستانه جنگ ، گزینه «تهدید» به تشدید تنش را عملیاتی کند.

ایران برپایه اصل دیگر در منطقه خاکستری یعنی کمپین کردن حول ابزارهای غیرنظامی برای باقی ماندن پاسخ در زیر آستانه های کلیدی در روز های گذشته تلاش کرده است که اهرم تهدید به تشدید تنش و جنگ را به اهرم فشار برای گرفتن ضمانت و گارانتی از بازیگر ثالث و تاثیرگذار بر اسرائیل یعنی ایالات متحده آمریکا تبدیل کند تا از تکرار رفتارهای تهاجمی اسرائیل در آینده جلوگیری به عمل آید و منازعه را دوباره به سطح پایدار و در سطح متوسط در منطقه خاکستری بازگرداند.در صورت عدم موفقیت این گزینه ایران در راستای کمپین کردن بر پایه ابزارهای غیر نظامی خود از شبه‌نظامیان و سایر ابزارها و تکنیک‌های خود جهت آسیب زدن به نقاط آسیب زای اسرائیل سود خواهد برد.

به نظر می رسد منازعه ایران و اسرائیل همچنان به بازی در منطقه خاکستری محدود خواهد ماند.دلیل آن هم مشخص است هر دو بازیگر از ابزارهای نظامی سود می برند که در صورت فعال شدن آنها، هزینه جنگ را  برای هر دو غیرقابل تحمل خواهد کرد.در طرف ایران شبکه بازدارندگی منطقه ای و محاصره جغرافیایی اسرائیل توسط نیروی مقاوت وهمچنین موشک و پهپادهای موثر برای محقق ساختن تئوری موفقیت و در طرف اسرائیل هم دکترین ضاحیه و برتری در جنگ کلاسیک و متعارف .اساسا همین هزینه های طاقت فرسا بود که دو طرف منازعه را از دو دهه گذشته تا به امروز به سمت بازی در منطقه خاکستری متمایل کرده است.


 



Report Page