خبرنگار را، مخصوصا اگر عکاس هم باشد، همه با ریزبینی و حساسیتش نسبت به وقایع اطراف میشناسند، نه دوربین و لباس تنش. هنر خبرنگار پیدا کردن عمق در سادهترین اتفاقات است. با این اوصاف، گذاشتن نام خبرنگار بر «لیلا»، نقش اول فیلم دست ناپیدا، ظلمی است در حق این قشر زحمت کش! زنی که به واسطه عقاید شبه فمینستی و انگیزههای مادی، پا به پای همکاران مردش وارد خط مقدم شده، در رسای وظیفهاش دیالوگهایی به زبان میآورد و در برخورد با جمعی از زنان اثرگذار و سوژههایی که یکی از دیگری پرداختنیترند، دوربینش را توی جیبش میگذارد تا به کشف رازی عارفانه بپردازد.
این البته تنها یکی از هزاران ضعفی است که در شخصیت پردازی فیلم دست ناپیدا به چشم میخورد؛ تا جایی که دو فلش بکی که برای رفع ابهام مخاطب، در اثر گنجانده شده است هم راه به جایی نمیبرد و کار شناخت لیلا از اینی که هست خراب تر می شود. از طرفی نویسنده در خلق کاراکترهای دیگری چون هاشم نیز عاجر مانده است. این مسئله آنجا به اوج خود می رسد که فیلمنامه نویس تصمیم می گیرد به جای تمرکز روی هر شخصیت، داستان زندگی آنها را به صورت خطی و پشت سر هم، از زبان خودشان روایت کند. غافل از اینکه با این کار همان خرده ارتباطی هم که بیننده با دست ناپیدا گرفته است، از بین می رود.
از این ها که بگذریم، به سکانس های گل درشت و دیالوگ های کلیشه ای دست ناپیدا می رسیم. دقایق ابتدایی فیلم دو کاراکتر اصلی قصه، یعنی لیلا و هاشم را، که گویا قرار است شاهد شکل گرفتن رابطه ای عاشقانه میان آنها باشیم، می بینیم در حالی که صدای خمپاره ها و فریاد زنان را نادیده گرفته و به نجات جان یک گوسفند می شتابند! بله، نجات یک رأس گوسفند! لیلا در این سکانس با دیالوگ «شما که انسانیت ندارید؛ حداقل بیاید این حیوونی رو نجات بدید» ما را به یاد آن جمله مشهور میاندازد: «پدر یعنی عشق، لطفا جنگ نکنید». شاید این که شخصیت زن داستان با توجه به تجربیاتش، زنی پخته و اثرگذار باشد یا دست کم، آنقدر عاقلانه رفتار کند که مخاطب را پای قصه خود بنشاند، از همان ابتدا و با شنیدن این دیالوگ انتظاری بیهوده بیش نباشد.
یادم هست که پیش از این انسیه شاه حسینی، کارگردان فیلم دست ناپیدا، در مصاحبهای با انکار اقتباس این فیلم از کتاب «حوض خون»، گفته بود: «وقتی کلمه اقتباس استفاده شود من بدهکار خواهم شد که چرا به داستان وفادار نبودم. شما مسئله اقتباس را فراموش کنید؛ زیرا بعدها خودتان زیان خواهید دید.» این حرف انسیه شاه حسینی به حقیقت بسیار نزدیک است؛ چرا که به راستی فیلم دست ناپیدا به پای حوض خون هم نمی رسد و از منظر متن و پرداخت به سوژه، اثری عقیم از آب درآمده است.
دست ناپیدا در دو یا سه سکانس به واسطه آنچه از جنگ به تصویر میکشد و میزانسن خوب، نفس را در سینه مخاطب حبس می کند اما به طور کلی نمیتوان آن را فیلمی منسجم و در سطح جشنواره فجر دانست چه آنکه در بخش سودای سیمرغ هم باشد. این فیلم را بیشتر می توان یک تله فیلم خوب دانست.
با وجود کارنامه غیرقابل قبولی که تا کنون سینمای ایران در مورد زنان و حماسه آفرینی آنها در دفاع مقدس از خود به نمایش گذاشته، سرگذشت زنان اندیمشک و مجاهدت آنها را شاید کماکان بتوانیم مصداق دیالوگ یکی از شخصیتهای فیلم انسیه شاه حسینی در نظر بگیریم: «حقیقتی که در قاب دوربین نمیگنجد.»