تحلیل سریال زخم کاری | فصل دوم، اپیزود اول

تحلیل سریال زخم کاری | فصل دوم، اپیزود اول

محمدحسین گودرزی
©ArtTalks.ir

/فیلم‌نامه: بد/

یک.

 زخمِ کاریِ پایان‌بندیِ فصل قبل، هنوز هم دارد روی فیلم‌نامه عمل می‌کند. «زخم کاری» آن‌چیزی نبود که مخاطبان انتظارش را می‌کشیدند. بیش‌تر دقایق پایلوت، با مشکلات اپیزودهای آخر فصل قبل درگیر بود و در نهایت هم موفق نشد مستقل از آن، ریل تازه‌ای راه بیاندازد. خاطرتان باشد فصل قبل نوشتیم بهتر بود دو اپیزود اول، روی هم در قالب پایلوت منتشر می‌شدند، تا چیدمان نقاط عطف داستانی متناسب با استانداردهای پایلوت‌نویسی شود. این‌جا هم همان مشکل برقرار است. سریال از هر دری با شخصیتی وارد می‌شود، اما نمی‌تواند روایت جذابی پهن کند، قلابی بیاندازد. به عبارت دیگر، با معرفی چند شخصیت از سمت‌های مختلف روبه‌روایم که در تقابل با هم نمی‌توانند فصل درگیرکننده‌ای بیافرینند. البته فصل قبل، از اپیزود دوم به بعد، اوضاع متفاوت شد. این‌جا هم امیدواریم همان اتفاق تکرار شود. علی‌الحساب این‌طور به ذهن می‌سپارم: مهدویان در پایلوت‌ها، کاری عمل نمی‌کند.

دو.

 معرفی هر کاراکتر، جدای از ایده‌های تصویری، به فصل‌هایی طراحی‌شده در فیلم‌نامه نیاز دارد. در این زمینه، امتیاز اپیزودی که دیدیم، بسیار پایین است. تصور شده با حرکت کاراکتر در نمای اسلوموشن و تکرار موزیک پرحجم، اتفاق خاصی رخ می‌دهد. بیش‌ازحد و با خوش‌خیالی روی این موزیک حساب باز شده. به‌طور مشخص دارم درباره‌ی معرفی شخصیت‌های طلوعی (کامبیز دیرباز) و سیما (الناز ملک) حرف می‌زنم. هیچ تمهیدی برای ورود این‌ها به فیلم‌نامه نیست. در اسلوموشن وارد می‌شوند و تصور می‌شود با همین ایده، همه‌ی نیازها رفع‌ورجوع می‌شود. باز به‌طور مشخص‌تر بگویم منظورم مکالمه‌ی غفوریان- دیرباز در بدو ورود طلوعی به سریال است. دیالوگ‌نویسی آن صحنه، در ابتدایی‌ترین حالت ممکن انجام شده. طلوعی چه‌جور آدمی‌ست؟ از او بترسیم؟ حیله‌گر است؟ شوخ است؟ دوستش خواهیم داشت؟ یک‌بار دیگر آن مکالمه را به این چشم ببینید تا روشن شود چه بی‌منظور و خالی از هدف، با کلمه‌ها بازی شده. انتظار می‌رفت با تفکیک وظایف نفرات نویسنده و اضافه‌شدن «دیالوگ‌نویس» اوضاع بهتر شود، اما نتیجه کاملن برعکس است. درباره‌ی کاراکتر سیما هم همین‌طور. به‌سرعت وارد ماشین می‌شود و بی‌هیچ مقدمه‌ی معرفی شخصیتی، می‌رود سراغ نمایش تحکمش. این روند، برای معرفی سمیرا در فصل قبل، خیلی بهتر بود.

سه.

 اقتباس از شکسپیر –کسی که تاریخ ادبیات نمایشی نتوانسته از زیر سایه‌‌ی سنگینش بیرون بیاید- ادعایی بزرگ است. فقط به حرف و متن روی تیتراژ نیست. همین‌که سارا رنج پنهان و رازی داشته باشد، او را به نورای ایبسن تبدیل یا حتا نزدیک نمی‌کند.مهرجویی در جزئیات وارد نکات خیره‌کننده‌ای می‌شود. صرف «انتقام»، متن‌ها را به نگاهی به هملت تبدیل نمی‌کند. برای کاراکتر اصلی این ادعا، چه فکری شده؟ میثم چرا باید در چشم مخاطب بزرگ شود، تا جلوتر اقداماتش به چشم بیاید؟ جای صحنه‌ی شبه‌عقده‌گشایی نشستن میثم پشت میز و بیرون‌‌کردن زیردست‌ها از اتاق، فیلم‌نامه به یک چالش بزرگ در شرکت نیاز داشت تا در همین پایلوت، میثم زیر فشار کاری کم بیاورد و لحظه‌ی آخر خودش را نجات دهد و به میثم تازه‌ای تبدیل شود. «تو پسر مالکی!» باد هواست. به ساختاری از چیدمان صحنه‌ها برای تثبیت جان‌سخت‌بودن کاراکتر‌ نیاز داریم. تو فلانی هستی که نمی‌شود شخصیت‌پردازی!


/کارگردانی و فنی: بد/

یک.

در فصل قبلی همین سریال و در فیلم‌هایی نظیر «ایستاده در غبار» مهدویان را به طراحی دکوپاژهایی می‌شناختیم که هر چه بود، در فضاسازی موفق عمل می‌کرد. این‌جا هیچ خبری از آن کارگردان باتجربه نیست. صحنه‌ی بازجویی از ناصر را ببینید. هیچ لحنی ندارد اجرای آن صحنه و به شکلی کاملن تمرینی، اپراتوری و سهل‌انگارانه گرفته شده که نتیجه‌اش می‌شود این بی‌حسی موضعی در صحنه. عملن هیچ احساسی ندارد صحنه. نه نگرانیم بلایی سر ناصر بیاید، نه ناصر خودش نگران است، نه ممکن است نتیجه‌ی خاصی داشته باشد آن مکالمه و نه هیچ‌چیز دیگر. یک دوربین ناصر را بگیرد و دوربین دیگر نفر روبه‌رو را. این نماها هم مدام به ابتدایی‌ترین حالت دوره‌های ابتدایی شکل‌گیری تدوین، به‌هم کات بخورند.

دو.

 نمونه‌ی دیگر برای این اجرای ضعیف، صحنه‌ی جلسه‌ی عمومی در شرکت با ورود و حضور طلوعی است. صحنه شبیه به ویدیوهایی شده که در جلسات دولتی، خود برگزارکننده‌ها برای گزارش کار می‌گیرند. هیچ طرف میز، وزنی در تصویر ندارد. از ابتدا تا انتها، هیچ تعادلی در دکوپاژ صحنه دگرگون نمی‌شود، با این‌که در سطح مکالمه، اوضاع بسیار ملتهب است.

سه.

 تنها صحنه‌ی قابل‌ قبول پایلوت، صحنه‌ی انتهایی و دونفره‌ی میثم-سمیراست. در عمق صحنه و بین دو کاراکتر، تصویر فلوشده‌ی مالک دیده می‌شود. دوکاراکتر در قابی نسبتن متعادل (بازتر از سمت سمیرا) جایگاه‌شان در قصه را روی تصویر پیدا می‌کنند (عکس کاور این یادداشت).


/بازی‌گری: قابل دیدن/

یک.

حالا و بعد از دیدن بازی الناز ملک می‌شود فهمید رعنا آزادی‌ور در فصل قبل چه خوب آن اغواگری پر از هجوم و خشم و طمع را پله‌به‌پله جلو برده بود. اگر سریال جلوتر روی این بازی حساب باز کرده باشد، با مشکل روبه‌رو می‌شود. اجرا به‌گونه‌ای می‌خواهد لحنی هجومی علیه شخصیت روبه‌رو داشته باشد و شمایلی از اقتدار بسازد، اما بلاتکلیفی‌های اکت‌های صورت، همه‌ی آن تلاش‌‌ها را پس می‌گیرد. بعد از بازی ناامیدکننده‌ی آزادی‌ور در «سرگیجه»، به‌نظر می‌رسد این بازی‌گر به زمین اصلی توان‌مندی‌هاش بازگشته. سمیرا حوزه‌ی اقتدار اوست.

دو.

در یک‌ارزیابی کلی می‌شود گفت فصل دوم، از نظر سطح اجرای گروه بازی‌گران، چندپله عقب‌تر از فصل قبل بایستد. خروج هانیه توسلی از پروژه یکی از آن تفاوت‌های مهم است. درباره‌ی دیگران هم فعلن این‌طور می‌شود قضاوت کرد: مرتضا امینی‌تبار، با اعتمادبه‌نفس بیش‌تری نسبت به فصل قبل کار می‌کند. این بازی‌گر حتمن آزمون‌های مهمی در این سریال پیش‌رو دارد. تا این لحظه، نتوانستم توجیهی برای انتخاب مهران غفوریان پیدا کنم. کامبیز دیرباز هم به سطح انتظارات نرسید. سعید چنگیزیان هم روی همان پاشنه‌ی قبلی، از ضعیف‌ترین بازی‌گران کل پروژه است. درباره‌ی سعید چنگیزیان حیرت می‌کنم. کارش روی صحنه‌‌ی تئاتر همیشه خوب است. من‌یکی همیشه سعی می‌کنم اجرایی از چنگیزیان را از دست ندهم. در ضعیف‌ترین نمایش‌ها هم می‌تواند مخاطب را متصل به اجرا نگه دارد. کاملن شمایل تثبیت‌شده‌ای دارد آن‌جا. جلوی دوربین اما اوضاع کاملن دگرگون می‌شود: خودِ واقعی‌اش را کنار می‌گذارد و به حرکات غلوآمیز رو می‌آورد. تعجب‌آور است چنگیزیانی که در تئاتر می‌بینیم، این رفتار و انتخاب‌های ناشیانه را در قالب ناصر داشته باشد.


/امتیاز مخاطبان: قابل قبول/

۱۲۱۵ رأی از مجموع ۳۳۵۷بازدید استوری نظرسنجی «زخم کاری» حاکی از مخاطب ۳۶درصدی آغاز فصل دوم سریال میان مخاطبان آرت‌تاکس است که البته نام‌های سرشناس سینمایی نیز میان این آرا کم نبود. نشان‌گر نمودار در این نظرسنجی کمی قبل از «قابل قبول» ایستاد و به‌نظر می‌رسد آغاز فصل دوم سریال از انتظار هواداران «زخم کاری» هم، پایین‌تر بوده است.


Report Page