تحلیل سریال «زخم کاری» | اپیزود ۲ از فصل ۲
محمدحسین گودرزی/فیلمنامه: خوب/
یک.
پیشبینی یادداشت قبلیمان درست از آب در آمد. فصل دوم سریال هم مثل فصل اول مشکل طراحی پایلوت داشت. روشن است که نمای پایانی اپیزود دوم را باید آخر پایلوت میدیدیم. کل دو اپیزود باید با اختصار بیشتری نوشته میشد تا بازگشت مالک در انتهای قسمت دوم، میشد پایان پایلوتی که بخشی از مخاطبان را مثل حالا از پیگیری این فصل ناامید نکند. بسیاری از صحنههای این دو اپیزود، دستودلبازانه و تنها با این هدف نوشته شدهاند که اپیزود اول، بازگردانندهی قصه به ریل باشد و اپیزود دوم شروع قصهای جدید.
دو.
با فیلمنامهی خوبی در اپیزود دوم روبهروییم. قصه خلاف انتظار، توانست شبکهای از شخصیتها را شکل بدهد، با عطفهایی که هرچه به انتهای اپیزود نزدیک میشویم، تراکم و نیروی بیشتری بهخود میگیرند. برای همین متقاعد شدیم از «بد» تا «خوب» امتیاز را تغییر دهیم. نمیدانم تکرار این نکته لازم است که ملاک ارزشیابی ما فقط یک اپیزود موردبحث است. بنابراین اپیزود سوم که چیزی تا پخش آن نمانده، میتواند هر امتیازی فارغ از داوری دو قسمت اول داشته باشد.
سه.
اول منظورم را از شبکه بگویم: نزدیکشدن میثم به دخترِ شفاعت، به موازات خواستگاری طلوعی از سمیرا و در یک مهمانی اتفاق میافتد. این دو اتفاق موازی، شخصیتهای ازهمرهایِ اپیزود قبل را از چند وجه بههم وصل میکند و میشود یک شروع خوب برای قصهای طولانی.
چهار.
چند اتفاق مهم و تعیینکننده در این اپیزود رخ میدهد: خواستگاری طلوعی، قتل ناصر و بعد در انتها رونمایی از حضور مالک در مکانی ناشناخته. اتفاقها با همین ترتیبی که نوشتم، پشتسرهم چیده شدهاند. در این چیدمان، هر قدم که جلو میرویم، با ضربهای محکمتر از قبل روبهرو میشویم. انرژی آزادشده از هر کدام از این رخدادها، بیشتر از قبلی است تا در انتها و با خندههای مالک، این فصل از سریال، دیر اما با حالتی استاندارد آغاز شود.
پنج.
تااینجا در سطح کلی قصه را بررسی کردیم. در جزئیات و بهخصوص در دیالوگنویسی، اوضاع خیلی جالب نیست. انتظار میرفت تقابلهای مهم و فصلهای تعیینکنندهی این اپیزود، با دیالوگهای پُرزورتری همراه باشد. مثلن خواستگاری طلوعی ظرفیت بالایی برای نوشتن دیالوگهای دوپهلو داشت.
/کارگردانی: خوب/ و /فنی: قابلقبول/
یک.
دو ایدهی ورود سمیرا به صحنهی گیرانداختن ناصر و نمای پایانی این اپیزود، برای ثبت امتیاز «خوب» در بخش کارگردانی متقاعدکننده و کافی بودند. باور بفرمایید در این روزهای نمایش خانگی، همین خردهایدههای اجرایی سر ذوقمان میآورد. اینکه برای اعلام همکاری طلوعی با سمیرا در ماجرای حذف ناصر، دالانی از کاراکترها جلوی دوربین چیده شده، تا با ورود ناگهانی سمیرا همراه شود، کار را از برداشتهای تلویزیونی رایجشده در نمایش خانگی ارتقا میدهد. در آن صحنه، ناصر همانطور نشسته گیر میافتد تا ورود سمیرا و فیگور ایستادنش، به تحکم متن، نمود تصویری بدهد. فصل قبل هم مهدویان به این ایدههای اختلاف ارتفاع (بهخصوص روی پلههای خانه) علاقهمند بود که آن موقع دربارهاش حرف زدیم.
دو.
صحنهی آخر، از رونمایی کاراکتر مرموزِ «پوست شیر» بهتر از آب درآمده؛ مصداق بارز پلانِ «مفید و مختصر». افشای زندهبودن مالک، اما در نمایی از پشت که فقط تا اینحد از مالک رونمایی شده باشد که زنده است و در جایی از شهر حضور دارد، اما برای دیدار با او، باید حداقل یک اپیزود دیگر منتظر ماند. جلوی مالک، ماکِت ساختمانی وجود دارد، که حسوحال «در سر داشتن ایدهها» را منتقل میکند. طراحی صحنه و فیلمبرداری این صحنه نقش مهمی در آزادسازی انرژی پایانی اپیزود دارند.
سه.
مهمانی جمعی اپیزود، میتوانست بهتر از اینها باشد. عقبراندن میثم تا گوشهی خانه، جریان اتفاقهای مهمانی را از حالت عادی خارج و البته راحت کرد. انگار که میثم کالبد فیزیکی قابل رؤیتی نداشته باشد و کسی نگاههای ماجراجویش را مدنظر قرار ندهد. بنابراین با وجود حضور در صحنه، در لحظات تعیینکنندهی خواستگاری از سمیرا، نقش مهمی در دکوپاژ ندارد.
چهار.
احساس میکنم اجرای گریم در ارتباط با طلوعی میتوانست طور دیگری باشد تا در مقایسه با کاراکترهای دیگر، بیروح بهنظر نرسد. شما چنین احساسی ندارید؟ صورت، یکجورهایی عاریهایست.
پنج.
ترانههای چاوشی برای هر سریالی ورد زبانها میشد اما در «زخم کاری» این اتفاق برایش نیفتاده. شاید دلیلش این باشد متن ترانه مطابق قصه شروع میشود، اما به بیراهههای عشق ازدسترفتهای میرود که حداقل تابهاینجا ارتباطی با متن سریال پیدا نمیکند. مخاطبان بیشتر به شنیدن این صدا در درامهای عاشقانه عادت دارند.
/بازیگری: قابل قبول/
یک.
رعنا آزادیور، تابهاینجا موفقترین بازیگر سریال است. البته که زیر فشار سنگینی از اکتهای تکرارشده از سمت خودش دارد به کار ادامه میدهد. اما ایرادی ندارد. چون نمیشود جور دیگری را برای ورود به صحنهی گیرانداختن ناصر متصور شد. در آنجا با شیوهای که در راهرفتن به آن رسیده، کمنقص عمل میکند.
دو.
کمی دارم با مهران غفوریان همراه میشوم. اما هنوز فکر میکنم کامبیز دیرباز برای نقش طلوعی که در ظاهر آرام، منطقی و فریبنده است اما میتواند در ماجرای قتل ناصر آنطور بیرحم عمل کند، به پیچیدگیهای بیشتری در کار نیاز داشته باشد.
سه.
مجموعهی بازیگران جوان و فرعی حاضر در مهمانی، حضور متقاعدکنندهای ندارند.