تحلیل سریال «حیثیت گمشده» | اپیزود اول [پایلوت]
محمدحسین گودرزی/فیلمنامه: قابل قبول/
یک.
این اولین قرارِ ادامهدارِ ما برای صحبت دربارهی «حیثیت گمشده» است. همین ابتدا بگویم در تعیین عنوان سریال، نوعی بلاتکلیفی و دوپارگی دیده میشود. «حیثیت» از سمتِ قصههای ناموسیِ پایینشهریِ این سالها میآید و «گمشده» هم قرار است به مخاطب بگوید با سینمای اجتماعی یک فرقی داریم: قصهی ما معما دارد. بهتر بود تمرکز عنوان سریال میرفت روی یکی از این دو مورد و سمت دیگر به گروه بازاریابی و بیشمار پست تبلیغاتی محول میشد. بزرگترین سریال این سالها، نامش یک کلمهی مشخص و ساده است: «وراثت».
دو.
پایلوت «حیثیت» از سریالهای یکی ضعیفتر از دیگریِ دو سه ماه اخیر بهتر است. میتواند ظرف یک قسمت، پلاتِ کلی را بدون لکنت پهن کند. کار احمد سلگی در فیلمنامه بر اساس طرح میلاد جرموز در سطح کلان روایت میتواند بهسلامت، کاراکتر محوریاش را در ابتدای یک مسیر مرموز و طولانی قرار دهد. در سطح کلان، روایت موفق عمل میکند. کنجکاویهای زیادی برای پیگیری کار احمد سلگی دارم. میلاد جرموز را هم در آرتتاکس با کارگردانیِ سریالِ بررسیشدهیِ «آنها» بهیاد میآوریم؛ اثری که در ابتدای راه فیلمنت، یک کار پیشرو در مسیر ژانر بهحساب میآمد و از آرتتاکس طیف متنوعی از امتیازها را گرفت.
سه.
اولین مشکل فیلمنامه همان سکانس افتتاحیه است. وقتی قرار است جلوتر، زن جانش بهخطر بیفتد، بهتر است سالگرد ازدواج آرامتر و رومانتیکتر از این حرفها پیش برود. «حسرتِ ازدسترفتن» احتمالن نیروی محرکهی تحرکهای امیر در طول قصه است. الزامات دراماتیک اینگونه است که شادی را به سوگ تبدیل کنی. خود قصه هم میداند نباید از دل دعوا مستقیم به بیمارستان برسد. برای همین یک صحنهی تعدیلکننده (صبحانهی روز بعد از دعوا) قرار داده. اما صحنهی صبحانه بیخاصیتتر از این حرفهاست. میانهی عاطفیِ امیر و و هاجر را آنقدری ترمیم نمیکند که ازدسترفتن هاجر احساس بیشتری تولید کند.
چهار.
دومین مشکل فیلمنامه سردرگمی برای توضیح مشکل امیر و هاجر و «ازدواجی که پیش نمیره» در همان صحنهی ابتدایی است. امیر میگوید مشکل بچه نیست. با اتمام پایلوت باید متوجه میشدیم بچهدارنشدن چه سهمی در مشکل این دو نفر دارد. دیالوگنویسی صحنهی اول، تا شوخیهای «شادمهر عاشقم بود» خوب پیش میرود اما ناگهان به ورطهی تلویزیون میافتد. با عبارتهایی شبیه به «دیگه چهکار باید برات بکنم؟» و «تو اصلن منو میبینی؟». دیالوگنویسی در تشخیص احوال صحنه جا میماند. مرد اول میگوید «خفه شو»، بعد هیچ واکنشی به پرتابشدن ظرف غذا و زخم صورتش ندارد. در قهوهخانه هم اول پرادعا کلکل میکند، درست جایی که طرف مقابلش روی زخمش دست گذاشته، از مشاجره کناره میگیرد. میتوانیم منتظر باشیم ببینیم دادوبیداد و بعد عقبکشیدن از دعوا، از خصوصیات طراحیشده برای کاراکتر امیر در تمام طول قصه است یا نه. با یک ارزیابی شتابزده بگویم بعید میدانم.
پنج.
سومین مشکل فیلمنامه، شیوهی برخورد جهان قصه با «بچهدارنشدنِ» امیر است. در قهوهخانه و محل کار همهی بحثها به بچهدارنشدن امیر ختم میشود. طعنههای خواهرشوهری بهاشتباه به قهوهخانه راه پیدا کرده. باور بفرمایید «بچهدارنشدن» در آن اتمسفر مردانه، کنایهی متداول یا اصلن بااهمیتی نیست.
شش.
چهارمین مشکل فیلمنامه، انتخابهای پس از تصادف هاجر است. در بحرانیترین شرایط روحی، امیر را طی تصمیمی خارقالعاده و بیمنطق به سربازِ پلیس توی بیمارستان تبدیل میکند تا برود مشخصات دوست هاجر را پیدا کند. شیوهی برخورد پلیس با امیر در لحظاتی (چهار ساعته رفتی یه اسم بیاری؟) به کمدی ناخواسته تبدیل میشود. امیر در پیگیریها موقعیت بحرانی بیمارستان را بهکل از یاد برده. از طرفی دیگر، منطق بازگشت راننده به بیمارستان محکم نیست. قصه، دروغ هوشمندانهای را که توی دهان راننده گذاشته (برای معرفی نسبتش با هاجر)، در ادامه پس میگیرد.
/کارگردانی: قابل قبول/
یک.
چند دقیقهی ابتداییِ سریال، پیشرفتی محسوس در کار سجاد پهلوانزاده نسبت به سریال قبلیاش یعنی «سقوط» است. سریال با موقعیتی مشابه نسبت به «سقوط» آغاز میشود: ورود مرد به خانه و سالگرد ازدواج و جشنی که از شادی ناپایدار شخصیتها خبر میدهد.
دو.
اجرا نسبت به آثاری که چند ماه اخیر از ما امتیازهای پایینی گرفتند، از استانداردهای بالاتری برخوردار است. بااینحال دکوپاژ هیچکدام از صحنهها وجدآور نیست. فقط و فقط در خدمت ارائهی داستانِ در حال وقوع است. البته همین حد برای سریالهایی مثل «سرگیجه» یا «عقرب عاشق» دسترسناپذیر است. منظور از ایدههای اجرایی این است که قهرمان داستان (امیر)، طوری متفاوت از دیگران در میزانسن و دکوپاژ پیش چشم مخاطب بزرگ شود. به صحنهی حضور امیر در محل کار دقت کنید. صحنه چیزی فراتر از گرفتن یک مکالمه ندارد. نسبت امیر با آن جغرافیا را مشخص نمیکند. یا میز امیر در قهوهخانه به گوشهای برده شده تا بلاتکلیف بمانیم «امیرخان» میان آن جماعت چه جایگاهی دارد. مقایسهی این صحنه با ورود نعیم به قهوهخانه در «پوست شیر» شاید قیاس ناجوری نباشد. یا مثال دیگر، فصلِ معرفیِ محل کار/ زندگیِ رسول است. این طبابتِ غیرمتعارف و پنهان، به سرکشیهای بیشتری در لوکیشن نیاز داشت. بهطورکلی تصویر نمیتواند حسوحالی از حضور رسول در آن مکان بیافریند. مکانی که نه ورودیاش مشخص باشد، نه خروجیاش و نه نسبتش با محیط اطراف، نمیتواند احساسی با خودش بیاورد. فقط برشی از تصویر است. منظورم از ایدهی اجرایی، کار خوب پهلوانزاده در صحنهی آخر است؛ جاییکه با ورود پرستار و خبر حاملهگی هاجر، گفتوگوی سهنفره در دو مرحله، دونفره و بعد یکنفره میشود و دوربین میتواند به کمک این تمهید اجرایی، سوژه را از محیط و کاراکترهای دیگر جدا کند.
سه.
اجرای صحنههای خانهی پدریِ هاجر از ضعیفترین لحظات پایلوتاند. دلیلش هم چنگزدن بیشازحد به کلیشههای تصویری خانوادهی فقیر است.
چهار.
دکوپاژ صحنهی اول را با هم مرور کنیم. دوربین در اولین پلان، نور شمع روی میز را میگیرد. بدون کات کشیده میشود سمت امیر که تازه وارد خانه شده. همینجا امکان غافلگیری از مخاطب که ماجرا را فهمیده، سلب میشود. امیر همهجا را در تاریکی نگاه میکند، جز روشناییِ میز. همین چندثانیهی اول، درگیریِ امیر را با صحنه کم میکند.
/فنی: قابل قبول/
در فیلمبرداری، تدوین، موسیقی متن و دیگر اجزای فنی و هنری پشت صحنه، شاهد فرار از رفتار اضافهایم. خوشبختانه فعلن خبری از سندروم مؤخرِ فیلمبرداری با لنز تله در فاصله با سوژه نیست. موسیقی متن هم خوددارانهتر از پیشداوریهای من به تصاویر اضافه شده.
/بازیگری: قابل قبول/
مهدی حسینینیا از موفقترین بازیگران نقش مکمل در سریالهاست. بازی در نقشهای متعدد مکمل، رفتار بازیگر را برای مخاطب آشنا میسازد. این ماجرا لحظات میخکوبکننده در اجرا را کمتر میکند. حسینینیا در پایلوت موفق ظاهر شد. بااینحال بهاندازهی کافی به تمهیدهای درونگرایی در نیمهی اول پایلوت مجهز نبود. بهنظر میآید با انگیزهای که برای پیداکردن رازهای گذشتهی هاجر بهدست آورده، به آن کاراکتر برونگرایی که از او میشناختیم نزدیکتر شود و اوضاع را تحت کنترلش بگیرد. بهاره افشاری هم بعد از مدتها حضور در شوهای معمایی پلتفرمها، بازگشت موفقی به یک درام دارد. امیدوارم حضور همزمان این بازیگر در «نیوکمپ» مزاحمتی برای سریال محل بحث نداشته باشد. پلتفرمها باید یک فکری برای این همزمانیها بکنند. الآن بهاره افشاری در یک پلتفرم، دو سریال در گونههای مختلف دارد که میتواند زهر حضور بازیگر را کم کند.