تحلیل سریال قهوه ترک | اپیزود ۲

تحلیل سریال قهوه ترک | اپیزود ۲

سهیل نورمحمدی

/فیلم‌نامه: بد/

یک.

از ابتدای قسمت دوم تا نیمه‌ی آن چه اتفاقی در متن می‌افتد؟ تقریبن هیچ. فیلم‌نامه به دور خود می‌چرخد، استانبول‌گردی می‌کند و ایجاز هم‌سفری کوتاه‌مان با دختر کُرد و مرد افغان را ازمان پس می‌گیرد تا با دیدن دوباره‌ی آن‌ها، ترانه را از مخاطرات پناهندگی بترساند. زن ۳۱ساله‌ی قصه‌ی ما تازه فهمیده پا در چه راهی گذاشته و در وُیسش به پرهام می‌گوید: «مطمئنی می‌تونی برای من اقامت بگیری؟!» این رفتار کمی دور از باور است. 

دو.

کارکرد فلش‌بک‌ها چیست وقتی ما دقیقن از ندیدن همین صحنه‌ها در پایلوت کمی امیدوار شده بودیم که قرار نیست لحظاتِ همیشه‌گی و تکراری قصه‌هایی با این موضوع را ببینیم؟ بله؛ شاید سکانس ترک خانه از لحاظ حسی تکمیل‌کننده باشد (که اگر هم هست جاش این‌جای روایت که دختر به مقصد رسیده نیست) ولی بحث با آدم‌ردکنِ مرزی و مشاجره‌ی دوباره با پدر چیز خاصی به اثر اضافه نمی‌کند.

سه.

در ترانه که اسم شخصیتش هم متناسب با علاقه و رویاش انتخاب شده، دیگر چه‌چیز از علاقه به موسیقی می‌بینیم؟ توجهش به نوازنده‌ی خیابانی در استانبول در حد چندثانیه است مانند هر انسان معمولی دیگر و درنهایت باید در دیالوگی با شیوا (شخصیت فرعی این قسمت) به ما یادآوری شود که او عاشق موسیقی است. 

چهار.

فصل فرودگاه هم که قرار است کشمکش اصلی این قسمت باشد و منتهی به گرفتاری ترانه بابت مهر نداشتن پاسپورتش، زیادی کش آمده و بیننده را خسته می‌کند. حجم تعلیق آن در اندازه‌ی ۲۰دقیقه کشش ندارد، به‌خصوص که تا این اندازه نتیجه‌ی آن قابل پیش‌بینی است.

پنج.

همه‌ی بلایای جهان ظرف ۲۴ساعت در شهری سر دختر داستان می‌آید که خیلی از ایرانی‌ها تجربه‌ی روزها زندگی در آن را بدون این که سروکارشان به پلیس بیفتد دارند. در یک ۲۴ساعت در تکسیم تظاهرات می‌شود، فرودگاه استانبول بمب‌گذاری می‌شود، پناهنده‌ها جلوی کمیساریا تجمع کرده‌اند و ... . فارغ از این‌که این حجم چینش، «دست نویسنده» توی روایت واقع‌نمای درامش است، قهرمانی که ۲۴ساعت نمی‌تواند خودش را در یک شهر از لورفتن نزد پلیس حفظ کند و نمی‌داند بدون مهر ورود نباید در یک کشور که قاچاقی در آن است ول بچرخد، بیش‌تر خنگ جلوه می‌کند تا قابل هم‌دلی. چرا باید سمپات چنین شخصیت در هپروتی شد؟  


/کارگردانی و فنی: قابل قبول/

یک.

اجرای کُلد اوپن این قسمت از آن جهت خوب است که به ما حسی رویاگونه مانند خواب و خیال می‌دهد. حسی که قرار است خیلی زود مانند یک خواب خوش به پایان برسد. فضای ذهنی این سکانس که از نقطه‌نظر ترانه روایت می‌شود تمام‌وکمال به دوش اجراست؛ انگار که ترانه مدت‌ها منتظر چنین تشویقی در زندگی‌اش بوده باشد. گویی آدم‌های آن‌جا نه فقط به‌عنوان تبریک نامزدی بلکه به‌خاطر چیزی جز آن ترانه را تشویق می‌کنند.

دو.

استفاده از اسلوموشن خیلی زود به افراط می‌رسد. در سکانس اعتراضات خیابانی استانبول هیچ هیجان و استرسی به ما منتقل نمی‌شود چون از اساس تدارکی برای ورود ما به آن سکانس دیده نشده. پرش‌های مدام بین اسلوموشن و سرعت فریم معمول هم فقط ریتمِ سکانس و مای مخاطب را سردرگم می‌کند. گرچه در صداگذاری تلاش شده کمی با این رفت‌وآمدها همراه شویم.

سه.

موسیقی علیرضا افکاری برای ترانه‌ی حسین غیاثی و آواز روزبه نعمت‌اللهی به خودی خود زیبایی دارند و می‌توان از آن‌ها لذت برد اما فعلن از ظرف متن و اجرا سرریز کرده‌اند. 


/بازی‌گری: قابل دیدن/

یک.

سارا رسول‌زاده کمی بهتر از قسمت قبل می‌تواند در لحظاتی مانند ابتدای قسمت ما را با خودش هم‌راه کند. یا ذوق‌کردن‌هاش در آشنایی با آدم ها گرچه کمی اِگزجره است اما شور و کنجکاوی نسبت به محیط جدید و آدم‌های جدید در آن نمایان است. هنوز چیز خاصی از طنین برای قضاوت رسول‌زاده در آن یکی نقش ندیده‌ایم.

دو.

شاهرخ فروتنیان خیلی زود به دام کلیشه افتاد؛ گرچه همین کلیشه را در قسمت قبل تاحدی می‌شد از او پذیرفت ولی ادامه‌ی آن و به‌خصوص گریه‌هاش در صحبت با طنین نمی‌تواند ما را سمپات کند. گرچه متن هم ظرفیت بیش‌تری در اختیارش قرار نداده است. 

سه.

محمد ولی‌زادگان در نقش مقصود (مردِ افغان)، با همان یک سکانسش، «خوب»ِ بازی‌گری این قسمت است. 


/نتیجه‌گیری: قابل دیدن/

چنان که در تحلیل پایلوت هم نوشتیم، دو اپیزود اول «قهوه ترک» باید در ادغام با هم یک اپیزود می‌شدند و پایلوت قوی‌تری می‌ساختند (هرچند همین پایان اپیزود دوم هم پایلوت کاملی نیست) اما با افتی محسوس از «قابل قبول» هفته‌ی پیش به «قابل دیدن» این اپیزود رسیدیم. فقط می‌توانیم صبر کنیم تا شخصیت‌های جدید با بازیگران مطرح‌شان شاید کمکی به ادامه‌ی روند سریال کنند.

Report Page