تحلیل سریال آخرین بازمانده‌ی ما | اپیزودهای ۲ تا ۶

تحلیل سریال آخرین بازمانده‌ی ما | اپیزودهای ۲ تا ۶

هومن رشیدی‌نژاد
©ArtTalks.ir

از آن‌جا که نگارشِ یادداشتِ اپیزودهای دو تا شش به‌وسیله‌ی نویسنده‌ی متفاوتی صورت می‌پذیرد، بهتر است چند پیش‌فرض را که باید در نخستین یادداشتِ سریال به‌آن‌ها اشاره می‌کردیم حالا پیش‌روی خود قرار دهیم:

یک.

نه لزومی بر جداسازی مطلق منبع اقتباس، ویدیوگیمِ «آخرین بازمانده‌ی ما» و اقتباس تلویزیونی وجود دارد و نه پیوستگی تمام‌وکمالِ فرم و محتوای این‌دو، معیار نوشته‌ی پیش‌رو قرار می‌گیرد. صرفن یادداشتی‌ست بر اقتباس تلویزیونی آن که ممکن است ارجاعاتی به منبع اقتباس هم داشته باشد.

دو.

دو بستر کاملن مجزا که اتفاقن اشتراکات فراوانی هم میان‌شان می‌شود پیدا کرد ما را از این نکته به‌دور نخواهد کرد که در یکی، کنش‌گر هستیم - البته که با اما و اگر - و در دیگری نظاره‌گری منفعل (این یک قاعده نیست.   عکس‌ش را با «آینه‌ی سیاه: بندراسنچ» به تماشا نشستیم. هرچه‌قدر هم متزلزل). در یکی بحران پرده‌ی دوم کم‌تر به چشم خواهد آمد - البته که در حضور محتمل‌ش شکی نداریم - و در دیگری حوصله‌مان را بیش از پیش سرخواهد برد.

سه.

نمی‌توانیم اقتباس تلویزیونی را یک اثر مجزا بدانیم و همین هم نوشتن درباره‌ی سریال را با چالشی شیرین مواجه می‌سازد. تکرار موبه‌موی یک گره داستانی در سریال، اعتبار اصلی‌اش را از منبع می‌گیرد یا از شناخت درست سازندگان نسخه‌ی تلویزیونی از پلتفرم مقصد و مبدا؟

چهار.

برای خلاصه‌نویسی، گاهن منبع اقتباس را «نسخه‌ی قدیمی» و سریالِ موردبحث را «نسخه‌ی جدید» خطاب می‌کنیم.


/فیلم‌نامه: خوب/

یک.

اپیزود پنجم مصداق بارزی‌ست از آن‌چه یک اقتباس می‌تواند به منبع اضافه کند و از اضافه‌گویی آن بپرهیزد. که نگوید و نشان دهد. سم و هنری را درست و به‌اندازه نشان دهد، متفاوت‌شان کند نسبت به قبل و از هرچه دراماتیزه‌کردن داستان، دریغ نورزد. به مشابه آن‌چه در پایلوت و دررابطه با سارا دیدیم، سریال با پیچشی قابل‌توجه در پردازش سم، نه‌تنها او را به‌نمونه‌ی بهتری از سمِ نسخه‌ی قبلی بدل می‌کند، که نیمه‌ی بازی‌گوش و کودک و معصوم اِلی را هم مستقیمن به مخاطب یادآور می‌شود. درباره‌ی آن‌چه بلا رمزی در این اپیزودِ به‌خصوص به سریال اضافه می‌کند، صحبت خواهیم کرد.

دو.

آن‌چه مرا پس از تماشای اپیزود اول به روند روایت سریال نامطمئن کرد، عدم اعتماد کافی به سازندگان برای به‌تصویر کشیدن دوباره‌ی لحظاتی از نسخه‌ی قدیمی بود که بدون هیچ تاکید خاصی روی شخصیت‌پردازی، صرفن داستان را روایت می‌کرد. به مشابهِ پرده‌ی دومِ الگو، که قهرمان را از جایی به جای دیگر ببرد، او را با چالش‌های مختلقی روبه‌رو کند، و او را بشکاند تا آماده‌ی رویارویی نهایی‌اش با ضدقهرمان شود. ما نسخه‌ی قدیم را «بازی» کرده بودیم. حالا اما داستان متفاوتی پیش‌روی ما بود. باید به درام بیش‌تری نیاز داشته‌باشیم. چالش‌های ملموس‌تری پیش‌روی قهرمانان‌مان ببینیم. از رابطه‌ی جول و الی با هم برای شناخت هرچه بیش‌ترشان بهره بریم و داستان را هم به‌طور طولی پیش ببریم. «آخرین بازمانده‌ی ما» ی دو تا شش، در اغلب لحظات‌ش چنین بود. به بیان ساده‌تر، خسته نمی‌کرد.

سه.

برخی می‌گویند نسخه‌ی قدیمی با روایتش ماندگار شده و برخی دیگر به تاثیر شخصیت‌ها اعتقاد بیش‌تری دارند. منکر رابطه‌ی غیرقابل‌انکار این دو نیستم اما به گروه  دوم احساس نزدیکی بیش‌تری دارم. شخصیت‌های این پنج اپیزود، درست وسط خال می‌زنند. اغراق نمی‌شوند، وجه انسانی‌شان دستمایه‌ای برای دور زدن روایت نمی‌شود و غم‌هایشان قابل درک است. آن‌ها در میان آخرالزمان دارند زندگی می‌کنند و این را به‌خوبی می‌توانیم متوجه شویم. نیازی نیست تلاش کنیم تا باورشان کنیم. جول را دیده‌ایم. مرگ سارا را هم. تاثیر دومی بر اولی را نیز. یک رابطه‌ی منطقی‌ست بیش‌تر. هیچ نیازی به کار اضافه نیست. این فرمول تا به این‌جای کار که جواب داده: دردی که کاراکتر در حال حمل کردن آن است را با مخاطب شریک می‌شود. به همین سادگی.


/کارگردانی و فنی: خوب/

یک.

سریال گاهی با تمایز بخشیدن اجرای میان فصل‌های مشابهِ داستان، هویت مستقلِ آداپته شده‌ی خود را به‌دست می‌آورد؛ در حقیقت با راه‌رفتن روی مرزِ ارجاع و کپی، با هوشیاری به سمت اولی متمایل می‌شود. راه خودش را می‌رود، اما از به‌یادآوردن منبع اقتباس‌ش هیچ ابایی ندارد. هوشمندانه است.

دو.

تصمیم جالبِ توجهِ سریال برای استفاده‌ی حداقلی از سی‌جی‌آی برای به‌تصویر کشیدنِ موجودات آلوده‌ی دنیای لست‌اواس، نه‌تنها روایت را از کرختی حاصل از اجرای نه‌چندان صحیح آن نجات می‌دهد، که در اجرای بهتر فصل‌های تعقیب‌وگریز و درگیری‌های فیزیکی کاملن موثر است. ضروری بود.

سه.

کارگردانیِ این چند اپیزود به سریال هویتی مضاعف می‌بخشد. البته که می‌توانیم از مقایسه‌ی نسخه‌ی قدیمی و جدید بگوییم و از خلاصه‌گیِ گاهن قابل‌توجه دومی غر بزنیم. حتمن که سریال به‌پویایی منبع اقتباس نیست، اما «آخرین بازمانده‌ی ما» از نظر بصری حالا یک اثر مستقل است که می‌تواند کار خودش را کند و راه خودش را برود.


/بازی‌گری: خوب/

یک.

بلا رمزیِ اپیزود پنجم را مرور کنیم: از دقیقه‌ی چهل‌ونه تا پنجاه‌وچهار. آن بخش دیگر اِلی را. سم و اِلی در حال مطالعه‌ی کمیک‌اند. هنری وارد اتاق می‌شود. اِلی به سم اشاره می‌کند. سم باید بخوابد. هنری بیرون می‌رود و به ادامه‌ی تعامل‌ش با اِلی می‌پردازد. اِلی به سوال او پاسخ می‌دهد که «همیشه‌ی خدا ترسیده است» و سم هم گازگرفتده‌شدن‌ش را با اِلی در میان می‌گذارد. بلا رمزی‌ست که با خیرخواهیِ کودکانه و دوست‌داشتنی‌ای به سم می‌گوید: «خون من پادزدهره» و دست‌ش را با چاقو می‌برد. با تمام وجودش می‌خواهد کمکی کند و کسی را نجات دهد. ساده‌تر از آن بگویم: می‌خواهد یک دوست را از دست ندهد و با هم کمیک بخوانند. روان بودن اجرای بلا رمزی در این فصل دیدنی‌ست.

دو.

پدرو پاسکال برای ثابت کردن خود نیازی به شش اپیزود نداشت. از پایلوت متوجهِ زبردستی او در مالِ خود کردن نقش شدیم. آن‌هم نقشی که یک‌بار توسط تروی بیکر به بهترین شکل ایفا شده بود. معرکه است.


/نتیجه‌گیری: خوب/

یک مجموعه‌ی کامل از هرچه طرفداران بازی انتظارش را می‌کشیدند و مخاطبان ناآشنا به آن، امید به تماشای‌ش داشتند؛ اعتمادی کامل به روایت که نتیجه‌اش داستان‌گویی باذکاوتی‌ست که هر هفته به تماشایش می‌نشینیم. بزرگ‌ترین ترس درباره‌ی روایتِ این پنج اپیزود برطرف شد و برای تماشای پرده‌ی پایانی سفر دور و درازِ جول و اِلی، لحظه‌شماری می‌کنیم.

Report Page