تحلیل فیلم برادران لیلا
عرفان شفیعپورخوب حرفزدن یا حرفِ خوب زدن؟ موضع شما در برابر «برادران لیلا» به این بستهگی دارد که خود را متعلق به کدام دسته میدانید؛ اگر از آنهایی باشید که آن سیلیِ انتهایی فیلم را به ایستادن در برابر تاریخ مردسالارانه و چهوچه تعبیر کردهاید خب احتمالن تماشای «برادران لیلا» شما را راضی کرده اما اگر جزو دستهی اول باشید، آنها که علاقهمند به نظاره و شنیدن یک روایت خوب و درستند، بعید نیست تماشای این وراجی بصری بیپایان زجرتان داده باشد.
روستایی فیلم را برای مردم ایران نساخته؛ انگار با یک کتابمصور از سری «ایران برای احمقها/Iran For Dummies» طرفیم که سعی دارد به هر بدبختی و نژندی که همهی این سالها ما از آن رنج کشیدیم نوک بزند تا مخاطب خارجی را تحتتأثیر قرار دهد. با این وجود، چنگزدن به هر معضل آشنای جامعهی ایران در دههی نود و قرن جدید که اسمش ساختن اتمسفر و جغرافیای سینمایی نیست.
اتفاقهای تلخ وقتی مهم میشوند که شخصیتها برای ما مهم باشند؛ باید به آن نقلقول معروف هنری جیمز ارجاع داد: «پیرنگ یعنی شخصیت و شخصیت یعنی پیرنگ» و شما به لیلا و خانوادهاش نگاه کنید؛ کدامیک از آنها برای ما مهم میشوند؟ کدامیک از این بازیگران به خورد نقش میروند که ما باورشان کنیم؟ نوید محمدزاده که اصلن خودِ خودش است. با لحن عادی و روزمرهاش حرف میزند (در مورد بازیگری حرف میزنیم که در نشست خبری «مغزهای کوچک زنگزده» در مورد شباهت کاراکترهاش بهم گفت من حتا روی تعداد کلمهای که هر کاراکتر میگوید حسابوکتاب میکنم و این نقشها در جزئیات تکراری نیستند). ترانه علیدوستی که لیلا نمیشود؛ با خودش طرفیم و دغدغههای فمینیستیاش. کاش مشکل در همین سطح میماند؛ شخصیتهای دیگر هم ابترند: مگر میشود مردی (فرهاد اصلانی) ۵ بچه داشته باشد و با آن فضاحت و خواری سوسیس و تخممرغ کِش برود؟ یا آن نگاههای هیز و شهرناآشنای جلوی پاساژ چه؟ ما با کدامیک از اعضای این خانواده باید سمپات باشیم که تکتک بلاهای نازلشده بر سرشان برای ما مهم شود؟ این کاراکترها احمقند؟ بله. ولی مای مخاطب؟ نه. سرمان کلاه نمیرود.
اینکه ادعا میکنم فیلم برای مخاطب ایرانی ساخته نشده تنها نمودش در فیلمنامه نیست؛ شکاف اصلی در کارگردانی نمود پیدا میکند. اصرار به کمدیسیاه و تحقیر کاراکترها (آشکارترین نمونهاش سکانس نشاندادن توالت جای مغازه به پدر) که اصلن جنسش از سینمای روستایی دور بود؛ روستایی را فیلمسازی میشناختیم که قلبش برای کاراکترهاش میتپید؛ حتا برای خلافکاری مثل ناصر خاکزادِ «متری شیشونیم» فرصت دفاع از خود فراهم میکرد و نیمهی دوم فیلم را به او میبخشید ولو به قیمت افت کلی اثر. حالا در «برادران لیلا» اما او یکسره کاراکترهاش را سادیستیک عذاب میدهد. به فصل دیدار علیرضا (محمدزاده) با معشوقهی قدیمیاش پس از سالها نگاه کنید؛ از موقعیت گلدرشت که بگذریم از میزانسن خامدستانه و کوجی زادوریوار که نمیشود گذشت.
اجرای بد تنها به یک لحظه و صحنه محدود نمیماند سراغ فصل سرنوشتساز عروسی در قصه برویم؛ پلانها شلختهاند از حیث توالی و چینش؛ فصل رقص را نگاه کنید کلش را میشود جور دیگری تدوین کرد بی آنکه خللی در روایت وارد شود. و اصلن چه اصراریست به این حجم از رقص اگزوتیک؟ مگر با محصولی از شرکت فرحبخش-علیخانی طرفیم؟
آن میزانسن زیر پله گیرافتادن علیرضا هم اگر قرار است بهعنوان ظرافت میزانسنی در نظر گرفته شود خدا عمر کیمیایی را زیاد کند که در بدترین فیلم کارنامهاش («خون شد») با ظرافت بیشتری آن را اجرا کرده بود.
حرف آخر. اینکه فیلمی در کن نمایش داده شود خوب است اما هر فیلمی که در کن نمایش داده میشود فیلم خوبی نیست و «برادران لیلا» یکی از همین فیلمهاست.