آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

این پژوهش به کارکردهاى خانواده و نقش آن در استحکام نهاد خانواده پرداخته است. یاد کرد زیست اجتماعى انسان، نهاد کوچک اجتماعى خانواده، پیشینه و امروز خانواده بحث‏هاى درآمدى نوشتار را صورت داده است. کارکردهاى روانى که خود بر دو شاخه روانى - جنسى و روانى - عاطفى تقسیم مى‏شود و نیز کارکردهاى اجتماعى، شامل فرزندزایى، مفهوم تربیت، تربیت مذهبى، شیوه‏ها و برآیندهاى تربیت خانواده در ماندگارى و ثبات بخشى خانواده و همچنین کارکردهاى اقتصادى خانواده، مطالب محورى و مهم تحقیق به شمار مى‏روند.

متن


1- زندگى اجتماعى انسان
انسان جاندارى اجتماعى و «گروه زى» است که از میان تمامى جانوران گروه زى، پیچیده‏ترین نوع زندگى اجتماعى را دارد. زندگى دسته جمعى انسان، برآیند یک سلسله نیازهاى طبیعى یا ارادى است که شمارى از انسان‏ها را به یکدیگر پیوند مى‏دهد و به صورت یک گروه به هم پیوسته در مى‏آورد. این گروه به هم‏پیوسته را «جامعه» مى‏نامند.
2- گذشته و امروز نهاد خانواده
ساده‏ترین، کوچک‏ترین و قدیمى‏ترین شکل جامعه انسانى که تاریخ روایت مى‏کند، خانواده است که دست کم از زن، شوهر و فرزندان به وجود آمده و کشش‏ها و پیوندهاى متعددى اعضاى آن را گرد هم آورده است. زن و مرد به دنبال احساس و تمایل قلبى به ایجاد پیوند میان خود، با یکدیگر پیمان همسرى و زندگى مشترک(با تمام گونه‏ها و اشکال مختلف آن( مى‏بندند. این پیمان در زندگى و حیات فردى و اجتماعى انسان از مکانت و اهمیت ویژه‏اى برخوردار است؛ چه نه تنها موجودیت دو انسان را از جنبه‏هاى بسیارى به هم مى‏پیوندد، که نخستین محیط و بستر زندگى، پیداى و گسترش نسل انسانى با تشکیل خانواده را فراهم مى‏سازد و شالوده سازواره‏ى جسم و جان نسل‏هاى بعدى در همین کانون و با تأثیرپذیرى از خصلت‏ها و رفتارهاى زن و شوهر، شکل و سمت و سو، مى‏یابد؛ از همین رهگذر ازدواج و پیوند زناشویى در نگاه تمامى ادیان و میان همه ملت‏ها امرى مقدس شمرده شده و در نظام‏هاى حقوقى مختلف به خانواده و مسائل مربوط به آن توجه و اهتمام ویژه‏اى صورت پذیرفته است. چندان که در متون روایى اسلامى آمده است: «ما بنى بناء فى الاسلام احبّ الى اللَّه من التزویج»1 «هیچ بنایى در اسلام محبوب‏تر از ازدواج بنا نهاده نشده است.» این در حالى است که بشر مدرن - که از بارزترین شاخصه‏هاى آن پشت کردن به گذشته و سنت‏ها و ارزشهاى پیشینیان است - شاهد دگر شدن پرشتاب تمامى سطوح و لایه‏هاى زندگى از جمله نهاد خانواده است؛ ارزشها و هنجارهاى خانواده سنتى به سرعت در حال شکستن و فروپاشى است و فرایندهاى تلخ و ناگوار این گسست و فروپاشى، دغدغه جدى همه متفکران و اندیشه ورزانى است که نسبت به سرنوشت انسان‏ها و جوامع انسانى مى‏اندیشند. «آنتونى گیدنز» نماى دردآلود فروریختن بناى رفیع خانواده در دنیاى غرب امروزى را در قالب داستان واقعى و نه خیالى، چنین به تصویر مى‏کشد: ««اچ» ]نام مستعار یکى از دوستان آنتونى[ تا سن حدود 30-32 سالگى زندگى خانوادگى عادى داشت، وى داراى دو فرزند بود و یک انسان معمولى اهل خانواده به نظر مى‏آمد، تا این که براى تعطیلات به یونان رفت و در آن جا فاجعه‏اى رخ داد و هسمرش در یک سانحه رانندگى کشته شد. پس از آن به هر دلیلى تمایلات جنسى او تغییر کرد و همجنس باز شد - از این رو به بعد، زوج جنسى او را «جى» مى‏نامیم -. جى، زوج هم‏جنس‏باز اچ، خواهرى داشت که او نیز هم‏جنس‏باز بود و با چنین رابطه‏اى زندگى مى‏کرد، خواهر هم‏جنس‏باز جى، تصمیم گرفت که بچه‏دار شود، لذا زوج جنسى اچ، از وى خواست که خواهرش را از طریق لقاح مصنوعى باردار کند تا بتواند صاحب فرزند شود؛ به این ترتیب او حامله شد و شاید باور نکنید که صاحب دو فرزند دوقلوى پسر شد. در حال حاضر، آن دو زن هم‏جنس‏باز، از این دو پسر نگهدارى مى‏کنند ولى هم‏زمان، توسط آن دو مرد هم تربیت و نگهدارى مى‏شوند، چون به هر حال یکى از آن دو، پدر بیولوژیکى بچه‏هاست.» وى سپس پرسش‏ها و هدف خویش از نقل این داستان را چنین مى‏گوید: «آیا این بچه‏ها پدر دارند؟ بله. یک پدر بیولوژیکى، اما چنین پدرى چه حقى بر فرزندان خود دارد؟ واقعا نمى‏دانم، حتى از لحاظ قانونى مشخص نیست که وظایف این پدر بیولوژیکى نسبت به فرزندانش چیست؟ بچه‏ها به یک معنا داراى چهار سرپرست هستند که با آن‏ها روابط عاطفى نزدیک دارند، ولى نه از نوعى که به طور سنتى به خانواده‏ها نسبت مى‏دهیم. هدف من از نقل این حکایت، صرفاً بیان پاره‏اى از تغییرات چشم‏گیر که در اطراف ما و روابط شخصى خانواده‏ها ایجاد مى‏شود، نبود بلکه مى‏خواستم به واکنش‏ها در برابر این پدیده فکر کنید.»2
3- اسباب گسست خانواده
مهمترین اسباب و عواملى که در سست شدن بنیاد خانواده تأثیر منفى و ویرانگر بر جاى نهاده و پیوندهاى خانوادگى را دچار گسست کرده و مى‏کند، فراموشى، یا دست کم، فرو کاستن کارکردهاى خانواده و به بیان دیگر، جداشدن دو عنصر اصلى کانون خانواده )که قوام و دوام نهاد خانواده به آن دو بستگى دارد( یعنى پدر و مادر از نقش و کارکردهاى خود، که نمى‏توانند و یا نمى‏خواهند مسئولیت خویش را چنان که باید انجام دهند، خانواده را در سراشیب سقوط قرار داده است. بخش بزرگ این کارکردها، در دانش تجربى و آموزه‏هاى دینى، قلمرو مشترک دارند.
4- کارکردهاى خانواده
جامعه‏شناس نام آشناى معاصر «تى بى باتو مور» کارکردهاى خانواده را به چهار حوزه: «کارکرد جنسى، کارکرد اقتصادى، کارکرد تولیدمثل، و کارکرد تعلیم و تربیت» تقسیم کرده و از منظر دیگر، مجموع آن‏ها را به دو نوع روانى و اجتماعى بخش‏پذیر دانسته است.3 برخى دیگر از جامعه‏شناسان، چهار کارکرد عمده اجتماعى براى خانواده تشخیص داده‏اند: «تولیدمثل، نگهدارى(کودکان نابالغ)، کاریابى، جامعه‏پذیر کردن.»4 «ویل دورانت» در کتاب «لذات فلسفه» مى‏نویسد: «کار خاص زن، خدمت به بقاء نوع است و کار خاص مرد، خدمت به زن و کودک. ممکن است کارهاى دیگرى هم داشته باشد ولى همه از روى حکمت و تربیت تابع این دو کار اساسى است.»5 آموزه‏هاى دینى و از جمله، آیات قرآنى - با ادبیات و زبان خاص خود - بر کارکرد خانواده به ویژه والدین به عنوان دو عنصر اصلى شکل دهنده، صیانت‏گر و تداوم‏بخش نهاد خانواده اهتمام افزون ورزیده و کارکرد پدر و مادر را در حراست از کیان خانواده بسى مهم و تعیین کننده قلمداد کرده است. بخشى از مهمترین کارکردهاى خانواده را که بر گسست و پیوست آن، تأثیر جدى بر جاى مى‏گذارد، با الهام از متون دینى به ویژه قرآن کریم، چنین مى‏توان برشمرد.
کارکردهاى روحى و روانى
زن و مرد، بر اساس سرشت و خلقت، خواهان و دلداده یکدیگرند، زن بدون پیوستن به مرد و مرد بدون وصال زن، خود را تنها، ناقص و سرخورده احساس مى‏کند، چنان که گویى نیمى از خویشتن را ندارد. همین علاقه و دلدادگى است که در ادبیات و فرهنگ انسانى، شاهکارهاى ادبى آفریده و احیاناً جنگ‏ها و ویرانى‏هاى نیز به بار آورده است. این علاقه و دلدادگى، داراى دو منشأ و یا چهره است:
الف: کارکرد روانى جنسى
نوعى علاقه و تمایلى که منشأ آن نیاز جنسى و کشش غریزى است، زنان و مردان را به سوى جنس مخالف مى‏کشاند. دستگاه آفرینش این جذبه و تمایل را در دو جنس مخالف قرار داده است تا به وسیله آن، نسل آدمى امتداد یابد و تلخى‏هاى زندگى مشترک، باردارى، زایمان، تربیت و پرورش اولاد و تأمین معیشت فرزندان و خانواده بر والدین سخت و گران نیاید. قرآن کریم کارکرد خانواده در برآوردن نیاز جنسى یک دیگر را چنین بیان مى‏کند: «نساءکم حرث لکم فأتوا حرثکم انّى شئتم...»(بقره/ 223) «زنان شما محل بذرافشانى شما هستند؛ پس هر زمان که بخواهید، مى‏توانید با آن‏هاآمیزش کنید.» لحن ترغیب‏گرانه آیه شریفه بر تأمین نیاز جنسى و کامروایى از رهگذر آمیزش با همسران، اهتمام کلام وحیانى الهى، بر کارکرد اثباتى اشباع جنسى زن و شوهر به وسیله یکدیگر در استحکام خانواده و به بیان دیگر اهمیت و جایگاه تعیین کننده عمل جنسى در خانواده را مى‏رساند. متون‏روایى به صورت آشکارتر، برآورده شدن نیاز جنسى زن و شوهر از سوى یکدیگر را عامل پایدارى و استحکام بنیان خانواده برشمرده است. سنت اسلامى با شیوه‏هاى بیانى گوناگون تأکید دارد که زن و شوهر باید نیاز و خواسته‏هاى غریزى و جنسى یکدیگر را برآورده سازد. در روایت نبوى به نقل امام صادق‏علیه السلام آمده است: «عن ابى عبداللَّه‏علیه السلام قال: قال رسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله وسلم: خیر نسائکم العفیفة الغلمة» «بهترین زنان شما آن است که پاکدامن و پرشهوت باشد.»6 در روایت دیگر از آن حضرت نقل شده است: «برخى از اصحاب امام‏علیه السلام از او پرسیدند: لذیذترین چیزها کدامند؟(خودشان هر کدام چیزى را معرفى کردند.) امام فرمود: لذیذترین چیزها آمیزش با زنان است.»7 اگر کارکرد جنسى و تولیدمثل خانواده به خطر بیفتد، چه کاستى از جانب مرد باشد یا زن، ثبات و استحکام خانواده متزلزل مى‏شود. بر پاى‏بست چنین احساس خطر و امکان افتادن در ورطه فروپاشى و طلاق است که اسلام براى زنى که نیازهاى جنسى شوهر خود را از سرعمد و غرور، برآورده نسازد نام «ناشزه» مى‏نهد و او را سزاوار کیفر و مجازات مى‏شناسد: «و اللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلا ان اللَّه کان علیّا کبیرا»(نساء/ 34) «آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفت‏شان بیم دارید، پند و اندرز دهید؛ و (اگر مؤثر واقع نشد)، در بستر از آنها دورى نمایید و (اگر هیچ راهى جز شدت عمل، براى وادار کردن آنها به انجام وظایف‏شان نبود،) آنان را تنبیه کنید و اگر از شما پیروى کردند، راهى براى تعدى بر آنها نجویید (بدانید خداوند بلندمرتبه و بزرگ است.» چنان که اگر زن از ناحیه شوهر خویش احساس نشوز و خوددارى از آمیزش جنسى و عمل زناشوى کند، قرآن براى جلوگیرى از فروپاشى خانواده راهکار صلح را پیشنهاد مى‏کند که مفهوم وسیع و دامن‏گستر نسبت به هر نوع تلاش آشتى‏جویانه و از جمله واداشتن مرد براى برآوردن نیازهاى غریزى همسرش مى‏باشد. «و ان امرأة خافت من بعلها نشوزاً او اعراضاً فلا جناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحاً و الصلح خیر...»)نساء/ 128) «و اگر زنى از طغیان و سرکشى و یا اعراض شوهرش، بیم داشته باشد، مانعى ندارد، با هم صلح کنند و صلح بهتر است.» نشوز، از ماده نشز(= فلس) آن گونه که زبان‏شناسان مى‏گویند، در لغت به معناى مکان مرتفع است. در اصطلاح فقیهان، نشوز، به معناى عصیان کردن زن بر مرد و مرد بر زن است. در قاموس قرآن با در نظرداشت همین معناى اصطلاحى آمده است: «نشوز برترى و عصیان کردن مرد بر زن و زن بر مرد است.»8 فقیهان و قرآن‏پژوهان، بارزترین مصداق‏هاى نشوز و برترى جویى را امتناع و خوددارى زن و یا شوهر از کامروایى دیگرى بر شمرده‏اند. در معاشرت خانوادگى این تنها موردى است که قرآن کریم، راهبردهاى مختلف ارایه داده و از جمله زدن همسر را روا شمرده است، اصل رواشمارى زدن (به هر معناى که باشد) نشان‏گر اهمیت حالت نشوز از رهگذر متزلزل ساختن کیان خانواده است. در علت‏یابى این نکته که چرا خداوند در مورد نشوز و امتناع زن از تمکین در برابر شوهر خویش، کیفر و مجازات تعیین کرده اما در مورد نشوز مرد، پیشنهاد مصالحه و کوشش براى صلح و آشتى میان زن و مرد داده است؛ شاید بتوان به خصوصیات روحى و روانى هر یک از زن و مرد اشاره کرد؛ چه این که بر اساس یافته‏هاى روان‏شناسان، نیاز جنسى مردان، ابتدایى و تهاجمى است؛ به گونه‏اى که او خود را یکسر نیاز، طلب، عشق و تمنا مى‏شناسد. همین سرعت جوشش و غلیان شهوت در مرد است که براى مردان پرواپیشه و خداترس، عامل گریز و پرهیز از اماکن حضور زنان زیباروى و به دیگر سخن، عفت مردانه، و در مردان فاقد حیا و عفت مایه سقوط در ورطه هولناک آلودگى و فحشاء مى‏شود. در حالى که زنان، تحمل و صبر بیشترى در خودنگهدارى در برابر فشارهاى جنسى را دارند. اسحاق‏بن عمار از امام صادق‏علیه السلام روایت کرده است: «خداى عزوجل براى زنان ده برابر مردان صبر و تحمل در برابر غرایز جنسى، قرار داده است. اما اگر به هیجان بیایند؛ ده برابر یک مرداند.»9 بدین ترتیب چون احتمال فروپاشى کانون خانواده در صورت ناکامى جنسى مرد از سوى همسرش بیشتر مى‏رود، اسلام از یک سوى براى جلوگیرى از چنین فرایند شومى، نسبت به نشوز زنان، سختگیرى بیشترى نشان داده و از دیگر سوى، به زنان سفارش کرده است که شوهران خویش را اشباع جنسى کنند و کامروایى شوهرشان را به عنوان اولویت وظایف و بایستگى‏هاى همسرى خویش قرار دهند. در روایت نبوى آمده است: «بر هیچ زنى روا نیست بخوابد مگر آن که خود را به شوهر عرضه کند، لباس خود را از تن بیرون کند و با او در زیر یک لحاف داخل شود و بدن خود را به بدن او بچسباند، اگر چنین کند خود را به شوهر عرضه کرده است...»10 با این حال، اسلام، نیازهاى جنسى زن را نیز نادیده نینگاشته و حق هم‏خوابى و آمیزش جنسى، در فواصل زمانى معینى را از جمله حقوق زنان بر مردان شمرده است. که هر گاه مردان از انجام آن سرپیچى کنند، بسان ضایع کردن سایر حقوق زن، مورد نکوهش و سرزنش قرار مى‏گیرند. امام على‏علیه السلام روایت مى‏کند: «گروهى از اصحاب پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم زنان را بر خود حرام قرار داده بودند، روزها روزه مى‏گرفتند و شب‏ها را به نماز مى‏ایستادند. ام سلمه این قضیه را به رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم رسانید. آن حضرت به سوى اصحاب رفت و به آنان چنین فرمود: «آیا شما از زنان اعراض مى‏کنید، در حالى که من با آنان معاشرت مى‏کنم، در روز غذا مى‏خورم و در شب مى‏خوابم هر کس از شیوه من پیروى نکند از آن من نیست. در این هنگام، خداوند فرو فرستاد: « لا تحرّموا طیّبات ما احلّ اللَّه لکم و لا تعتدوا انّ اللَّه لایحبّ المعتدین. وکلوا مما رزقکم اللَّه حلالاً طیباً و اتقوااللَّه الذى انتم به مؤمنون...» (مائده/ 11)87-88 از حضرت رضاعلیه السلام پرسیدند: «مردى زن جوانى دارد و در اثر مصیبتى که بر او وارد شده چند ماه بلکه، یکسال است که با او نزدیکى نکرده است، آیا در این کار گناهى کرده است؟ فرمود: آرى، بعد از چهار ماه گناه‏کار است.»12 تحقیقات جامعه‏شناختى نیز ناکامى‏هاى جنسى زنان و مردان را از همسران خویش در شمار عوامل طلاق، جاى داده‏اند. دکتر «فرانک.س.کایریود» مى‏گوید: «بر اساس آمار دقیق جدید، ثابت شده که اکثر طلاق‏ها در زمان حاضر بر اثر عدم ارضاى جنسى زن و شوهر است.»13 کارکرد روانى و روحى به معناى پیش گفته را از منظر دیگر نیز مى‏توان در استحکام و ثبات و یا گسست و یا ناکامى خانواده تأثیرگذار دانست؛ بدین بیان که ازدواج رابطه و راهکار قانونمند، شرعى و عقلانى براى رفع نیاز دو همسر از سوى دیگرى و مانع و بازدارنده آلودگى، فحشا و هرزگى زنان و مردان است. اگر این نیاز در درون خانه و از جانب همسر، برآورده نشود، راه براى ارتباطهاى نامشروع باز مى‏شود و این خود به طور قطع و یقین، بنیاد خانواده را فرو مى‏ریزد. یکى از پژوهشگران مسایل خانواده مى‏گوید: «بى‏اعتنایى به توافق و تطبیق جنسى، سبب بروز بسیارى از اختلافات و اختلالات زناشویى مخصوصا بیمارى‏هاى روحى در زن از قبیل بى‏خوابى، بى‏اشتهایى، لاغرى، حملات صرعى، بى‏حوصلگى، بداخلاقى، انحراف، فساد اخلاق و بالاخره منجر به طلاق خواهد شد.»14 رهیافت به بخشى از معنا و مفهوم و روایات بسیارى که ازدواج را وسیله حفظ نیم و یا دو سوم دین و بازیابى نیمى از سعادت و عبادت دانسته از همین منظر میسر است.15
ب: کارکرد روانى عاطفى
منشأ و خاستگاه دیگر پیوند و دلدادگى دو همسر را باید در امر فراتر از کشش جنسى سراغ گرفت، گو این که برخى از روان کاوان، چون «فروید» کوشیده‏اند، تمامى میل‏ها و کششهاى زنان و مردان به جنس مخالف را در غرایز جنسى محدود و محصور کنند. اما در برابر این تصور و انگاره، پاره‏اى دیگر از روان‏شناسان و نیز متون آسمانى و وحیانى قرآن، مرتبه و لایه‏اى از محبت و دلدادگى میان همسران را باور دارند که در دانش روان‏شناختى، گاه «عشق» و گاه «نوعى احساس» نامیده شده و در کاربرد قرآنى، به «مودت» و «رحمت» تعبیر شده است. دکتر «ژ.آ.هدفیلد» از روان‏کاوان نام آشناى معاصر در کتاب «روان‏شناسى و اخلاق» تفسیر فروید از واژه عشق را چنین بیان مى‏کند: «فروید عقیده دارد که معنا و مفهوم کامل عشق، در غریزه جنسى خلاصه شده است و در حقیقت کلمه عشق را از بین مى‏برد و به جاى آن غریزه تناسلى مى‏گذارد، و به ندرت فرقى بین غریزه مرد و زن مى‏گذارد؛ بلکه فقط مى‏گوید: مرد از راه غریزى تحریک مى‏شود و زن از راه عشق.»16 سپس نظر خود را در این باره مى‏آورد: «نظر من این است که عشق یک غریزه ساده مثل غریزه تناسلى یا خشم، غضب و یا ترس نمى‏تواند باشد، بلکه احساسى و در حقیقت مجموعه هیجاناتى است که نسبت به یک چیز یا شخص در وجود آدمى به وجود مى‏آید؛ مثلا وطن‏پرستى همانطور که از اسمش پیداست احساسى است که در آن تمام هیجانات‏مان در اطراف کشورمان دور مى‏زند. بدین طریق،عشق، عبارت از احساسى است که در آن عده زیادى از هیجانات، مثل فداکارى، احترام، تهور در دفاع از معشوق، نرمى و ملاطفت بخصوص در عشق مادر به فرزندش، پذیرش خواهشها و تحسین معشوق، همگى همکارى نزدیک دارند.»17 شهید مرتضى مطهرى‏قدس سره نیز مى‏گوید: «عجیب است که بعضى از افراد نمى‏توانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خیال کرده‏اند آن چیزى که زوجین را به یکدیگر پیوند مى‏دهد، منحصرا طمع و شهوت است، حس استخدام و بهره‏بردارى است، همان چیزى است که انسان را با مأکولات و مشروبات و ملبوسات و مرکوبات پیوند مى‏دهد، آنها نمى‏دانند که در خلقت و طبیعت علاوه بر خودخواهى و منفعت‏طلبى علایق دیگرى هم هست، آن علایق ناشى از خودخواهى نیست، از علاقه مستقیم به غیر ناشى مى‏شود. این افراد گمان کرده‏اند که مرد به زن همیشه به آن چشم نگاه کرده و مى‏کند که احیانا یک جوان عزب به یک زن هر جایى نگاه مى‏کند، یعنى فقط شهوت است که آن دو را به یکدیگر پیوند مى‏دهد. در صورتى که پیوندى بالاتر از شهوت است که پایه وحدت زوجین را تشکیل مى‏دهد.»18 در قرآن کریم چنان که بیشتر گفتیم، بر محبت و پیوند زنان و مردان به یک دیگر، نام رحمت و مودت نهاده شده و در شمار آیات و نشانه‏هاى الهى، جاى گرفته است: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة إنّ فى ذلک لایات لقوم یتفکرون»(روم/ 21) «و از نشانه‏هاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میان‏تان مودت و رحمت قرار داد، در این نشانه‏هایى است براى آنان که گوش شنوا دارند.» واژه مودت در زبان عرب به معناى دوست داشتن و رحمت، به معناى رقت قلب و مهربانى است؛ ابن منظور در لسان العرب مى‏گوید: «رحمت به معناى رقت و مهربانى کردن است و به همین معناست، مرحمت.»19 کاربرد قرآنى رحمت نیز همین معنا را تأیید مى‏کند؛ راغب، در «المفردات فى غریب القرآن» مى‏گوید: «رحمت، مهربانى و رقتى است که تقاضاى احسان به فردى که مورد رحمت قرار گرفته است دارد. از این سبب گاه تنها در مهربانى ]ملزوم[ و گاه تنها در احسان]لازم[ به کار مى‏رود. مانند: خدا فلانى را رحمت کند.»20 جاراللَّه زمخشرى (467-528) نیز بر آن است که اصل معنا و مفهوم رحمت، عاطفه و مهربانى است.21 علامه سیدمحمدحسین طباطبایى‏قدس سره توضیح بیشترى در مفهوم رحمت داده و گفته است: «رحمت، تأثر و انفعال مخصوصى است که در وقت دیدن محتاج، عارض قلب مى‏شود و شخص را به رفع نیاز و کاستى‏هاى محتاج و نیازمند وادار مى‏کند. این معنا به حسب تحلیل، به عطا و فیض بر مى‏گردد و به همین معنا خداوند سبحان، به صفت رحمت، توصیف مى‏شود؛ یعنى، رحمت در خداوند به معناى عطا و احسان است نه تأثر و انفعال قلب؛ زیرا در ذات بارى، انفعال نیست.»22 در تعریف علامه طباطبایى از رحمت دو نکته شایان توجه است: یک: ایشان منشأ رحمت (= احتیاج و نیاز شخص مرحوم) را بخشى از تعریف و مفهوم رحمت دانسته و در نتیجه مهربانى و رقّت قلب ویژه‏اى را که به منظور رفع نیاز نیازمند، بر شخص عطاکننده عراض مى‏گردد، رحمت نامیده است. دو: در آیه شریفه مورد گفت و گو، چون مودت و رحمت میان زن و شوهر دوطرفى دانسته شده و این بدان معنا است که هر یک از زن و مرد، در ژرفاى وجود خویش نیاز به مهربانى و شقفت‏ورزى از جانب دیگرى را نهفته دارد و این نیاز، تنها با آمیزش آن دو و تشکیل خانواده لبریز از عشق و محبت، برآورده مى‏شود. پس در تشکیل خانواده، تنها رفع نیاز جنسى، مطلوب و مورد نظر نیست، بل افزون بر رفع نیاز، نوعى نیاز به احسان و عطوفت از هر دو جانب زوجین نسبت به دیگرى وجود دارد که منت‏گذارى و تلخ‏کامى را، از همکارى، تعامل و رفع نیاز دو طرف از سوى دیگرى، پیرایش مى‏کند و هر دو جانب از این رفع نیاز احساس شادمانى و خوشى مى‏کند، بى‏آنکه هر گونه تلاش و تحمل رنج در این راه بتواند او را دچار ملال و خستگى کند. کلام وحیانى الهى، در سوره مبارکه نساء، شمارى از بایدهاى روابط خانوادگى را یاد کرده و پیوند زناشویى بین زن و مرد را «میثاق غلیظ» نامیده است: «و کیف تأخذونه وقد افضى بعضکم الى بعض و اخذن منکم میثاقاً غلیظاً» (نساء/ 21) «و چگونه آن(مهر) را باز پس مى‏گیرید، در حالى که شما با یکدیگر تماس و آمیزش کامل داشته‏اید؟ و (از این گذشته) آن‏ها(هنگام ازدواج) از شما پیمان محکمى گرفته‏اند.» علامه «محمد جواد مغنیه» در تفسیر آیات نوزدهم تا بیست و یکم سوره مبارکه نساء که درباره شیوه معاشرت و رفتار خانوادگى است، باب بحثى را با عنوان: «ازدواج، مبادله روح با روح» مى‏گشاید و مى‏گوید: «ازدواج مبادله روح با روح و عقد ازدواج، پیمان رحمت و مودت است نه پیمان مالک شدن جسم در بدل مال. از همین رهگذر فقیهان گفته‏اند که عقد ازدواج به عبادات نزدیک‏تر است تا داد و ستدهاى مالى و بر همین مبنا است که عقد ازدواج را با نام خدا و بر پایه کتاب خدا و سنت رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم جارى مى‏کنند.»23 علامه «شیخ محمود شلتوت» نیز در تفسیر آیات بیست و یکم همین سوره مبارکه مى‏آورد: «اگر بدانیم که واژه «میثاق» در قرآن کریم جز در تعبیر از آن چه که میان خدا و انسان است از توحیدگرایى و نیز در مناسبات بین‏الدولى که مربوط به امور مهم، خطیر و سرنوشت ملت‏هاست، به کار نرفته است، به مکانت و جایگاه رفیع پیمان ازدواج، در نگاه قرآن، نایل مى‏آییم؛ چه قرآن، پیمان زناشوئى را میثاق، نامیده است. افزون بر این، اگر توجه کنیم که قرآن این میثاق را با وصف «غلیظ» (در همین آیه شریفه) ستوده است. آن گاه به جایگاه فرازمند و واقعى این پیمان در میان تمامى پیمان‏هایى که قرآن از آنها با عنوان میثاق، یاد کرده و هیچ یک را با این صفت توصیف نکرده است، واقف خواهیم شد.»24 بدین سان، کانون خانواده از آن روى که بزم محبت و مودت است، اکسیر آرام‏بخشى، اضطراب پیرایى و «سکن»بودن براى هر دو همسر را در خود دارد. رهیافتن به این واقعیت کارکردى خانواده، آشکارا اعتراف به این واقعیت نیز هست که هر گاه خانواده از محبت و مودت، تهى گردد، شالوده آن سست و لغزنده مى‏شود و هر آن احتمال فروپاشى و گسست آن مى‏رود. و این یکى از اسباب و عواملى است که خانواده امروز غربى را در سراشیب سقوط و نابودى قرار داده است؛ چه کارکرد خانواده در غرب، با الهام از پندارهاى امثال فروید، و عرف کامروایى‏هاى خیابانى و کاباره‏اى، منحصر به اشباع غریزه جنسى و تهى از مهر، شفقت و عاطفه ژرف و پایدار گردیده و روابط زن و شوهر و منزلت آن دو، به ویژه زنان، تا سر حد مزبله‏دان، تنزل یافته است. شرط قرار دادن رضایت و خواست زن و شوهر در هنگام ازدواج، در آموزه‏هاى عرفى و شرعى اسلامى، گذشته از مصلحت‏سنجى‏هاى دیگر، گوئى به این موضوع نظر داشته است، که ازدواج بدون رضایت و دلدادگى دو طرف به همسر خویش، بنایى را مى‏ماند که در مسیر طوفان تند و بنیاد برانداز پى‏ریزى شده باشد. بانیان چنان بنیادى روزى بر خرابه‏هاى آن، خواهند نگریست و دل‏هاى عارى از رضایت آغازین، مزرع رویش محبت و مودتى که ماندگارى خانواده را تضمین مى‏کند، نخواهدشد. پس باید که آغازین سنگ بناهاى این بنیاد، بر شالوده محبت و دوستى‏ها - و نه صد البته شور غرایز عشق‏نما و زود گذر شهوانى - گذاشته شود؛ چنان که در فراز و فرود زندگى زناشویى نیز این اکسیر بقا و پایدارى، باید نه تنها مصون و محفوظ بماند که، بر اثر اخلاق کریمانه و آشناى دو همسر نسبت به یکدیگر و تولد فرزندان، این محبت و دوستى ریشه‏دار و راسخ‏تر گردد، تا بناى قدسى خانواده استحکام بیشتر بیابد. تأکید افزون و راه‏کردهاى متون دینى در تعامل و معاشرت کریمانه و صمیمى زن و شوهر با یکدیگر را مى‏توان، ناظر بر این موضوع اساسى قلمداد کرد. سنت اسلامى، کمترین رفتار و سخنى را که از آن بوى بى‏مهرى استشمام شود، از زن بر شوهر و از شوهر بر زن شایسته نمى‏داند و آن را نکوهش مى‏کند. جمیل‏بن دراج از امام صادق‏علیه السلام روایت مى‏کند که فرمود: «أیما أمرأة قالت لزوجها: ما رأیت من وجهک خیراً فقد حبط عملها» «هر زنى که به شوهرش بگوید: من از تو خیرى ندیدم، اعمال نیک او باطل مى‏شود.»25 امام على‏علیه السلام در جمله وصیت‏هاى خود به فرزندش ابوحنیفه فرمود: «فدارها على کل حال احسن الصحبة لها لیصفوا عیشک.» «با همسر خود در هر شرایطى مدارا و خوش‏رفتارى کن، تا زندگى برایت گوارا گردد.»26
کارکردهاى اجتماعى
1- فرزندزایى
فرزند زایى و تداوم نسل انسانى از مجراى ازدواج، تشکیل خانواده و به هم پیوستن یک زن و مرد، نخستین عمل و کارکرد اجتماعى خانواده و از جمله مهمترین اهداف و حکمت‏هاى زوج آفرینى آدمیان از سوى پروردگار حکیم و دانا و همچنین از نعمت‏هاى در خور سپاس الاهى به شمار مى‏رود: «و اللَّه جعل لکم من انفسکم ازواجا و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفدة و رزقکم من الطیبات...» (نحل/ 72) «و خداوند از جنس خودتان همسرانى قرار داد و از همسرتان براى شما فرزندان و نوه‏هایى به وجود آورد و از پاکیزه‏ها به شما روزى داد...» «فاطر السماوات و الارض جعل لکم من انفسکم ازواجاً و من الانعام ازواجاً یذرؤکم فیه لیس کمثله شى‏ء و هو السمیع البصیر» (شورى/ 11) «او آفریننده آسمان‏ها و زمین است و از جنس شما همسرانى براى شما قرارداد و جفت‏هایى از چهارپایان آفرید و شما را به این وسیله ]= به وسیله همسران[ زیاد مى‏کند، هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بینا است.» نعمت‏انگارى آفرینش انسان‏ها به دو صورت مردان و زنانى داراى استعداد و ظرفیت فرزندآورى و نیز، لحن امتنانى و استدلال خداوند بر تکثیر نسل آدمیان از رهگذر اختلاف انسان‏ها در جنس (مرد و زن بودن) براى اثبات توحید خالقیت و ربوبیت، همزمان، گویاى این واقعیت نیز هست که هر گاه کارکرد فرزند زایى از خانواده ستانده شود و یا خانواده‏اى در آغاز، فاقد تواناى این کارکرد باشد، خانواده مطابق با الگوى طبیعت و آفرینش نیست و در ذات خود کاستى و نقصان را به همراه دارد؛ چندان که سایر کارکردها چون آرامش‏بخشى، رفع نیاز عاطفى و حتى جنسى را نیز نمى‏توان به صورت بایسته و کامل از آن سراغ گرفت. آمارهایى که از دادگاه‏هاى خانواده به دست مى‏آید و بررسى علل و عوامل طلاق از سوى پژوهشگران آسیب‏هاى اجتماعى نیز حکایت از آن دارد که ناتوانى در زاد و ولد و عقیم بودن یکى از دو همسر به میزان زیادى بر جدایى، طلاق و فروپاشى خانواده‏ها تأثیرگذار است. بر پایه این نگاه آسیب شناسانه دینى به ازدواج و زناشویى، مى‏توان به بخشى از اسرار احکام و آموزه‏هاى شرعى فقهى اسلامى، در حوزه مسایل جنسى و خانوادگى رهیافت؛ احکامى چون کراهت ازدواج با پیرزنان و عقیمان، تحریم و سزامند کیفردانستن لواط، زنا، عقیم کردن زن و یا مرد، خود ارضائى، سقط جنین، فرزندکشى و... چه همه این گونه انحرافات جنسى و اخلاقى، با همه اختلاف ظاهرى، رفتارى و شکلى که با هم دارند، در این نقطه به هم مى‏رسند که سلامتى افراد را با خطرهاى جدى و مرض‏هاى گوناگون و احیاناً غیرقابل درمان (مانند ایدز و...) مواجه مى‏سازد، بنیان خانواده را از هم مى‏پاشد زیرا که اینها اعمال و رفتارهایى است بر خلاف حکمت آفرینش، زوج آفرینى انسان و کارکردهاى اصلى و اساسى خانواده. در روایتى از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم آمده است: «لا تزوّجن عجوزا و لا عاقرا فانّى مکاثر بکم الامم»27 «هرگز با پیرزن و زن نازا ازدواج نکنید که من به زیادى شما بر سایر امت‏ها، مباهات مى‏کنم.» در روایتى دیگر به نقل از آن حضرت آمده است: «بهترین زنان شما زنى است که بچه‏آور، مهربان، پاکدامن، نزد فامیل عزیز، و محترم و در مقابل شوهر متواضع و فروتن باشد...»28 امام صادق‏علیه السلام نیز فرموده است: «زنان سه گروه‏اند: یکى: دوشیزه، زایا و مهربان که در گرفتارى‏ها به شوهر در امر دنیا و آخرت کمک مى‏کند و به هنگام سختى بى‏وفایى نمى‏کند. دوم: نازا که نه زیبایى دارد و نه اخلاق و در هیچ کار خیرى به کمک شوهر بر نمى‏خیزد. سوم: پرخاشگر، پرتوقع و عیب‏جوى، که زیاد را کم مى‏شمارد و اندک را نمى‏پذیرد.»29 همین سان اسلام سزاوار زن مسلمان نمى‏داند که با مرد خواجه و عقیم ازدواج کند؛ در روایتى امام موسى‏بن جعفرعلیه السلام از ازدواج با مرد عقیم برحذر داشته است.30
2- تربیت اجتماعى
تربیت به مفهوم «فراهم آوردن زمینه براى پرورش استعدادهاى درونى هر موجود و به ظهور و فعلیت رسانیدن امکانات بالقوه درون او»31 و حوزه وسیعى از آموزش و پرورش‏هاى گوناگون جسمى، فکرى، فرهنگى، علمى، اخلاقى، مذهبى و... را در بر مى‏گیرد و آن گاه که با پسوند خانواده بیاید، بدین معنا است که در این نهاد کوچک ولى مهم اجتماعى افرادى به عنوان مربیان و کسانى نیز در جایگاه تربیت شوندگان وجود دارند. پیش از آن که دین و آموزه‏هاى وحیانى و یا پژوهش‏ها و تحقیقات روان‏شناختى و جامعه‏شناختى در این باره اظهار نظر کند، واقعیت‏ها و عرف زندگى انسانى، مطابق با راهکارهاى پیشینى دین، نقش مربى‏گرى را به والدین به ویژه پدر و تربیت‏پذیرى را به فرزندان و احیاناً همسر، داده است. پدر در نقش مربى خانواده مى‏باید موانع رشد و شکوفایى خانواده را شناسایى و برطرف کند و استعدادهاى خانواده را که نمایان‏ترین و مهمترین آن‏ها ریشه‏دار شدن باورها، ارزش‏ها، محبت، دوستى، حرمت گذارى به همدیگر و پروردن کودکان است به ثمر بنشاند. گر چه امروز، مؤسسات تربیتى، به کارکرد دیرین تربیتى کودکان از سوى خانواده تجاوز کرده و کودک پرورى بوسیله کودکستانها رونق یافته است و این مؤسسات تربیتى و آموزشى، هر چند مطابق اصول علمى در پرورش و تربیت نسل‏هاى نو، مى‏کوشند اما با این همه، هرگز جاى پدر و مادر را پر نکرده و نخواهند کرد. یکى از دلایل این مطلب آن است که، سازمان‏هاى تربیتى اگر چه بتوانند آداب، سنن و شیوه زندگى را به گونه نظرى، به کودک آموزش دهند، اما از ناحیه پرورش رفتارى و تزریق محبت و عواطف روحى که بخشى از نیاز کودک است، هرگز جانشین پدر و مادر نمى‏شوند و این نیاز همچنان بدون پاسخ مى‏ماند، مهرورزى و آغوش‏گشایى خالصانه مادر و بوسیدن‏هاى برخاسته از ژرفاى احساس و نهاد جان پدر است که بذر محبت و دوستى واقعى و نه تصنعى را در دل کودک مى‏کارد و در گذر عمر، همین محبت‏ها است که بر کناره جویبار زندگى کودک بزرگ مى‏شود و برگ و بر مى‏دهد. هیچ احسان و صمیمیتى مانند محبت پدر و لطف مادر براى فرزند نمى‏تواند ایثار، دگر دوستى و ضعیف‏نوازى را بیاموزد. و اساس خانواده‏هاى بعدى را که به وسیله کودکان و همسران فردا بنا مى‏گردد، استحکام بخشد. چه کودکان تربیت یافته در محیط صمیمى و لبریز از احترام پدر و مادر به یکدیگر، زیاده بر آن که تا زمان عضویت در خانواده پدر و مادر از عوامل مؤثر در ثبات و بقاى خانواده و نقطه پیوند والدین خویش به شمار مى‏روند، در آینده زندگى و تشکیل خانواده، همچون پدران و مادران خود، بانیان خانواده موفق، ماندگار و شکوفا خواهند بود. ممکن است برخى استدلال کنند که متغیرهاى زندگى، کارکرد تربیتى را از خانواده به بیرون منتقل کرده است، چه گرفتارى‏ها و مشاغل بیرون از منزل زن و شوهر، سبب شده است که خانواده بخش مهمى از کارکردهاى تربیتى دیرین خود نسبت به کودکان را به سازمان‏هاى دیگرى چون پرورشگاه و آموزشگاه وانهد و تعامل تربیتى میان زن و شوهر نیز به شدت کاهش یابد. اما بر اساس آن چه آمد، باید پذیرفت که هنوز هم، پدر و مادر، وظیفه و مسئولیت خطیر تربیت کودکان را هم چنان به عنوان نخستین اولویت کارکردى خود برعهده دارند، بلکه مى‏توان گفت؛ کودکان معاصر، بیش از کودکان گذشته از میان الگوهاى متحرک محیطى، نزدیک و همانند خود، به پدر و مادر اقتدا مى‏کنند و به گونه غیرارادى رفتار آنان را الگوى رفتارى و سرمشق زندگى خویش قرار مى‏دهند. افزایش میزان الگوپذیرى فرزندان امروز از پدر و مادر را شاید بتوان در دو عامل سراغ گرفت؛ نخست این که خانواده امروزى به دلایل اقتصادى و تنگناهاى معیشتى از تولیدمثل و فرزندزایى زیاد، خوددارى مى‏کند درنتیجه کودک در محیط منزل و خانواده همبازى‏هاى همسان نمى‏یابد و ناگزیر بیش از کودکان دوره‏هاى پیشین به پدر و مادر وابسته مى‏شوند و بیشتر وقت خویش را آن گاه که پدر و مادر در منزل هستند با آنان سپرى مى‏کنند و رفتار خویش را با شیوه رفتارى آنان تطبیق مى‏دهند و هماهنگ مى‏کنند. دیگر این که در جوامع صنعتى امروز، اقتضاءات شغلى باعث جابجایى و نقل و انتقال خانواده‏ها از یک نقطه به نقطه دیگر مى‏شود. کودکان در محل‏هاى جدید کمتر موفق به پیدا کردن همبازى و رفیقى که با او انس پیدا کنند مى‏گردد، حس همبازى‏جویى آنان را به گرایش شدید به سوى پدر و مادر سوق مى‏دهد و تأثیرپذیرى از آنان را افزایش مى‏دهد.32
3- تربیت دینى
بر آن چه تا کنون درباره کارکرد تربیت خانواده، به گونه کلى بیان داشتیم، باید افزود که یکى از عالى‏ترین غرایز و احساس‏هاى انسانى که از همان اوان زاده شدن و کودکى، در نهاد هر انسانى وجود دارد، حس مذهبى است. شکوفایى، پرورش و صیانت از این حس، در حیطه خانواده و یکى از کار ویژه‏هاى آن است. چه «خانواده غالبا مرکز عبادت مذهبى است که در آن پدر نقش روحانى خانواده را بر عهده دارد.»33 از همین رهگذر، متون قرآنى و روایى، همان سان که دین‏باوران را، مسئول تزکیه، رشد و پرورش دینى، اخلاقى و علمى شخص خویش معرفى کرده است، همان‏سان، در جایگاه سرپرست خانواده، نسبت به تربیت دینى تمام اعضاى خانواده، مسئول و مکلف شناخته است: «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة...» (تحریم/ 6) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید؛ خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسان‏ها و سنگ‏هاست، نگه دارید.» نگه‏دارى خویشتن و خانواده از آتش، همان‏سان که با ترک معاصى و تسلیم نشدن در برابر شهوات سرکش میسور است، همچنین به وسیله تعلیم و تربیت درست و فراهم ساختن محیط پاک و به دور از هر گونه آلودگى فکرى و عملى حاصل مى‏شود. حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم در پاسخ به سوالى در این زمینه، که چگونه انسان مى‏تواند اهل و فرزندانش را از آتش (آتش دنیا و آخرت) نجات دهد؛ فرمودند: «آن‏ها را به آن چه خدا دستور داده، امر و از آن چه نهى کرده باز دارید. اگر از شما پذیرفتند آنان را از آتش جهنم حفظ کرده‏اید و اگر قبول نکردند به وظیفه خود عمل نموده‏اید.»34
شیوه‏هاى تربیت دینى
تربیت دینى در محیط خانواده با دو شیوه اساسى میسر است:
1- شیوه کلامى.
2- شیوه نمادین.
1- شیوه کلامى
منظور از شیوه کلامى (دستورى – بیانى) امر و نهى‏هاى ارشادى دو همسر، به یکدیگر و کودکان عضو خانواده است؛ یعنى به دستورها مشورت دهى همسران به یکدیگر و پدر و مادر به فرزندان در انجام احکام و کارهاى دینى، اخلاقى و عبادى، شیوه «کلامى» تربیت گفته مى‏شود. این نوع تربیت به نوبه خود، در رشد و شکوفایى حس دینى اعضاى خانواده به ویژه کودکان، تأثیر فراوان دارد؛ زیرا صمیمیت و پیوند و اشتراک سرنوشت زن و شوهر بستر پذیرش و سخن شنوى از همدیگر را فراهم مى‏آورد، چنان که کودک در دوره کودکى وابستگى کامل به والدین دارد و با دید مثبت به آن‏ها مى‏نگرد و هر چه از آنان دریافت کند، مى‏پذیرد. گفتارهاى والدین، اعم از دستورى و غیردستورى، حتى سخنان معمولى آن‏ها در شکل‏گیرى رفتار و افکار کودک موثر است و چه بسا سخنان نامناسب و احیانا دروغ‏ها، سرزنش‏ها و تهدیدهایى که در محیط خانه رخ مى‏دهد و ارتباط مستقیم با کودک ندارد، در روح کودک اثر مى‏گذارد. از این روى بر پدر و مادر لازم است که در گفتار و سخنانى که در محیط خانواده صورت مى‏پذیرد - چه آن دسته از گفتار و سخنانى که یک سوى آن عضوى از اعضاى خانواده است و یا این که طرف سخن فردى بیرون از اعضاى خانواده است اما گفتگو در محیط خانه صورت مى‏پذیرد. - کمال دقت و راست گوى را رعایت کنند.
2- شیوه نمادین
به آن چه اعضاى خانواده از اعمال و رفتار یکدیگر، مى‏بینند و مى‏آموزند بدون این که دعوتى از او شده باشد، شیوه «نمادین (عملى)» تربیت گفته مى‏شود. این گونه یادگیرى و تربیت دو شاخصه بنیادین دارد، نخست این که دامنه تأثیر این روش بسیار گسترده است، گویى از همین رهگذر یکى از شیوه‏هاى تربیتى انبیاعلیه السلام تربیت از راه عمل بوده و آنان براى تربیت دینى مردم از این روش استفاده کرده‏اند؛ تمامى رهبران آسمانى، پیش از آن که به مردم دستورى بدهند، خود به آن عمل مى‏نمودند. حضرت ابراهیم‏علیه السلام براى هدایت بت‏پرستان از شیوه غیرکلامى و نمادین بهره جست و به جاى موعظه و نصیحت با شکستن بتها به آن‏ها نشان داد که چنان معبودهایى بى‏روح، نفع و ضررى به حالشان ندارد. پیامبر گرامى‏علیهم السلام نیز در موارد متعددى، مانند تعلیم نماز و حج، از این شیوه استفاده کردند و فرمودند: «صلوا کما رأیتمونى اُصلّى» «نماز بگزارید، آن گونه که مى‏بینید من نماز مى‏گزارم.» تأثیرگذارى رفتارى خانواده بر یکدیگر هر چند تمامى اعضاى همزیست را در بر مى‏گیرد، اما از میان همه، آن کس که بیشترین اثرپذیرى را دارد، کودکان و خوردسالان است. چشمان ظریف و تیزبین کودک مانند دوربین حساس از تمام صحنه‏هاى زندگى خانواده به خصوص حرکات و رفتار والدین و دیگر اعضاى آن، فیلم‏بردارى مى‏کند. از لبخندها، زمزمه‏ها و نوازش‏هاى والدین درس خوش‏بینى، امیدوارى، اعتماد و محبت مى‏آموزد و به عکس، از تندیها، بدرفتاریها و عصبانیت‏هاى آن‏ها درس تندى و بداخلاقى را مى‏گیرد. معمولاً کودک سخن گفتن، آداب معاشرت، رعایت نظم یا بى‏نظمى، امانت‏دارى یا خیانت، راست‏گویى یا دروغ‏گویى، خیرخواهى یا بدخواهى را در محیط خانه فرا مى‏گیرد. اگر همسر و یا پدر و مادر به دستورات دینى اهمیت دهند، اهل نماز و عبادت، دعا، تلاوت قرآن و توجه به معنویات باشند، بدون شک، و در اکثر موارد بر ابعاد روحى و دینى طرف مقابل و کودک خانواده تأثیر مى‏گذارد. به همین دلیل، کودک سه یا چهار ساله هنگام مشاهده نماز والدین به نماز ترغیب مى‏شود و مانند آنان به رکوع و سجود مى‏رود. فرزندان کوچکى که به همراه والدین به نهادهاى مذهبى - مساجد، حسینیه‏ها... مى‏روند. سنت‏ها و شعایر مذهبى را با همان شیوه که در والدین دیده است، در بازى‏هاى کودکانه با هم‏سالان خود، باز تولید مى‏کنند. اظهار این گونه رفتارها از کودک، ناشى از تأثیر عمیق رفتار والدین بر روح اوست که غالباً تبدیل به ملکه مى‏شود و تا پایان عمر در او باقى مى‏ماند. چنان که همانندى میان رفتارهاى دینى، اخلاقى و اجتماعى دو همسر که سالیانى با یکدیگر زیسته‏اند، جاى انکار ندارد. تأثیرگذارى تربیت نمادین و اثرپذیرى از آن هر گاه از منظر روابط والدین و فرزندان نگریسته شود، از میان اعضاى خانواده، مادر نقش بیشترى در تربیت کودک مى‏یابد. چرا که او نخستین کسى است که رابطه مستقیم با کودک دارد. نیازهاى او را تأمین مى‏کند و به خواسته‏هایش پاسخ مى‏گوید. از این رو، کودک از عواطف احساسات، نگرش‏ها و اندیشه‏هاى مادر بیش‏تر متأثر مى‏شود. نگاه مثبت قرآن با این تحلیل و ارزیابى را مى‏توان از داستان همسر عمران در تربیت دخترش مریم به دست آورد. که در آیات سى و پنجم، تا سى و هفتم سوره مبارکه آل عمران بیان شده است. بر این اساس، وظیفه مادر در قبال تربیت دینى کودک سنگین‏تر و افزون‏تر از دیگران است. و اما اگر از منظر روابط زن و شوهرى بنگریم، به دلیل سیال بودن و انعطاف‏پذیرى روحى و روانى زن، تأثیر شخصیت رفتارى شوهران بر همسران برجسته‏تر مى‏شود و گویى از همین سبب است که در آیه شریفه: «یا ایها الذین امنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا...» روى سخن با مردان، آن هم با در نظر داشت حیثیت و شأن بودن شوهر (= قوا ...اهلیکم) است. لکن این تأثیرگذارى از شوهران بر همسران در سطح اصلاحات رویین و کم‏عمق تصور مى‏رود و چنان نیست که تقابل و رودرویى فکرى بین زن و شوهر را بر طرف سازد، از این روى، اگر سنگ بناى ازدواج بر شالوده‏اى پى‏ریزى شود که هر دو طرف در باورهاى کلان هستى شناختى اختلاف‏نظر دارند و یا در مسیر زندگى مشترک این اختلاف روى دهد بى‏گمان این بنا فرو مى‏ریزد.
تربیت دینى و تداوم خانواده
گذشته از هر اثر و ره‏آورد دنیوى و یا اخروى که براى تربیت دینى خانواده به مفهوم و شیوه‏هاى یادشده مى‏توان سراغ گرفت، نقش تربیت دینى، در سالم‏سازى، تعامل زن و شوهر و تداوم و استحکام خانواده بسى برجسته و قابل توجه است. رهیافت کامل‏تر به این نقش و اثر، آنگاه میسر مى‏گردد که به تربیت دینى از زوایا و در ساحت‏هاى زیر نگریسته شد.
1- در حوزه باورها
قرآن کریم در آیات مختلف به این موضوع اشاره دارد که هر گاه زن و مرد، در مسایل اصلى و بنیادى اعتقادى و ارزش داورى، نگرش‏هاى متفاوت داشته باشند، کفو یکدیگر به شمار نمى‏روند و اگر چه پیمان زندگى مشترک ببندند تداوم نمى‏یابد و با جدایى، بل دشمنى پایان مى‏پذیرد. خداوند در آیات دهم و یازدهم سوره مبارکه تحریم از دو خانواده‏اى یاد مى‏کند که زنان و شوهران باورهاى متفاوت داشتند و این تفاوت در باورها به تقابل، جدایى و دشمنى آنان انجامید: «ضرب اللَّه مثلا للذین کفرو إمرأت نوح و إمرأت لوطٍ کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من اللَّه شیئاً و قیل ادخلا النار مع الداخلین. و ضرب اللَّه مثلا للذین آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمین» (تحریم/ 10-11) «خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح‏علیه السلام و همسر لوطعلیه السلام مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى‏شوند!» و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!» از جمله دریافت‏هاى روشن این دو آیه مبارکه، نقش و تأثیر تفاوت‏هاى فکرى در براندازى بنیان خانواده است. آیات شریفه از هر دو گروه زنان و مردان که با همسران خود، ناهمسانى فکرى داشته و در این ناهمسانى و اختلاف گاه زن و گاه مرد، بر طریق صواب و هدایت بوده نمونه‏آورده است تا گمان خصوصیت داشتن انحراف زنان و یا مردان را از میان بردارد و نشان دهد که ازدواج‏هاى پا گرفته بین دو شخصیتى که افق‏هاى فکرى متفاوت دارند، فروخواهد پاشید. بى‏آن که حقانیت زن و یا مرد، در این فرایند، مایه تفاوت گردد. چه این که از جمله انگاره‏هاى موجود و حتى رسوخ یافته در فقه آن است که اگر در اختلاف‏هاى فکرى و اعتقادى، زن دچار انحراف باشد، مشکلى وجود ندارد؛ زیرا که سیطره و تسلط مرد مانع از تأثیرگذارى زن بر مرد مى‏شود و زن، سرانجام به کیش مرد خویش در خواهد آمد. در سوره مبارکه احزاب، خداوند متعال به رسول خود فرمان مى‏دهد که به همسران خویش اعلام کند که هر گاه با پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در ارزش داورى‏ها، همسوى و هم‏اندیشى نداشته باشند، این اختلاف، پیوند همسرى میان آنان را مى‏گسلد و کار آنان به جدایى مى‏کشد: «یا ایها النبى قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا. و ان کنتن تردن اللَّه و رسوله و الدار الاخرة فان اللَّه اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما» (احزاب/ 28-29) «اى پیامبر، به همسرانت بگو: «اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مى‏خواهید بیایید؛ با هدیه‏اى شما را بهره‏مند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم. و اگر شما خدا و پیامبرش و سراى آخرت را مى‏خواهید، خداوند براى نیکوکاران شما پاداش عظیمى آماده ساخته است.» ممکن است است پنداشته شود، یاد کرد این نمونه‏ها بیان موارد خاص است و نمى‏توان قاعده و قانون کلى از آن استخراج کرد و یا آن را دیدگاه و نظر قرآن و اسلام در آسیب‏شناسى خانوادگى قلمداد کرد. پاسخ آن است که این نگرش، در تعارض با جاودانگى پیام‏ها و آموزه‏هاى قرآنى است. افزون بر این، در آیات سوره تحریم آشکارا بیان مى‏دارد که بیان داستان نوح‏علیه السلام، لوطعلیه السلام و فرعون نه روایت تاریخ و سرگذشت این خانواده‏ها، بلکه مثل جارى و داراى کاربردى در همه زمان‏ها و مکان‏ها است.
2- در حوزه اخلاق
در نگرش قرآنى، عدم پیراستگى اخلاقى هر یک از زن و شوهر مى‏تواند تنازع و تنش در درون خانواده برانگیزد و خانواده را تا سرحد جدایى و فروپاشى به پیش برد. از میان شواهد مختلف قرآنى براى اثبات این نگره به یادکرد دو نمونه بسنده مى‏کنیم: یک: آیات یکم تا پنجم سوره مبارکه «تحریم» رویدادى را حکایت مى‏کند که در زندگى خانوادگى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم اتفاق افتاد و مایه رنجش شدید و آزردگى خاطر رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم از برخى همسرانش گردید، چندان که مى‏رفت تا کار به طلاق و جدایى بینجامد: «یا ایها النبى لم تحرم ما احل اللَّه لک تبتغى مرضات ازواجک و اللَّه غفور رحیم. قد فرض اللَّه لکم تحلة ایمانکم و اللَّه مولاکم و هو العلیم الحکیم. و اذ اسرّ النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلما نبأت به و اظهره اللَّه علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نبأها به قالت من أنبأک هذا قال نبأنى العلیم الخبیر. ان تتوبا الى اللَّه فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه فأن اللَّه هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائکة بعد ذلک ظهیر. عسى ربّه ان طلقکن أن یبدله ازواجا خیرا منکن مسلمات مومنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثیبات و ابکارا» «اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مى‏کنى؟ و خداوند آمرزنده و رحیم است. خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شماست و او دانا و حکیم است. (به خاطر بیاورید) هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت ولى هنگامى که وى آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى نمود، هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد گفت: «چه کسى تو را از این راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت!» اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضد او دست به دست هم دهید (کارى از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند. امید است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد؛ همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه‏کار، عابد، هجرت کننده، زنانى غیر باکره و باکره.» از شأن نزول و همچین ظاهر آیات شریفه بر مى‏آید که عامل اصلى تصمیم پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و یا اعلام چنین تصمیمى از سوى آن حضرت دو چیز بوده است: 1- افشاى اسرارى که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بدانان گفته بود. 2- منشأ این افشاى سر، حسادت برخى از همسران پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بر بعضى دیگر بوده است. بى‏گمان نقل این داستان از زندگى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم - بسان سایر حکایات و قصص قرآن - تنها جنبه حکایت‏گرى و نقل رویدادى از ماجراهاى زندگى خانوادگى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم ندارد؛ بل اهداف تربیتى و اجتماعى فراتر از حادثه سبب نزول، مورد نظر است. از این رو از آیات مبارکه استفاده مى‏شود که هر گاه روابط و تعامل اعضاى خانواده از رعایت هنجارهاى اخلاقى برکنار باشد، بنیان خانواده متزلزل مى‏شود و به دیگر سخن، در این آیات کریمه، حسادت و افشاى اسرار درون خانوادگى، به عنوان نمونه از میان ده‏ها خصیصه ناپسند اخلاقى و رفتارى، برجسته شده‏اند تا اثر ویران‏گر رذایل اخلاقى در فروپاشى خانواده را بنمایاند. از همین رو خداوند در فراز پایانى آیات مبارکه از مورد نزول، مى‏گذرد و شمارى از مهمترین بایستگى‏هاى همسران را یادآور مى‏شود. به حکم سیاق و حفظ نظم کلام الهى و نیز شأن نزول آیات، از جمله پیام‏ها و دریافت‏هاى روشن یادکرد این صفات، آن است که آراستگى اعضاى خانواده به ویژه زن و شوهر به این آرایه‏ها، از عوامل تحکیم پایه‏هاى خانواده و صیانت‏گر بقاى آن است. دو: در سوره مبارکه «قصص» در بخشى از نقل داستان حضرت موسى‏علیه السلام ماجراى ملاقات آن حضرت با دختران حضرت شعیب‏علیه السلام و کمک موسى‏علیه السلام، به آنان آمده است. در این برخورد و ملاقات شیوه رفتار موسى، با دو دختر شعیب چنان بود، که برخى از صفات برجسته او را به نمایش بگذارد و دختران در عالم ناشناسى او را شایسته عضویت در خانواده خود ببینند و در بازگشت به خانه، نیت‏شان درباره موسى‏علیه السلام را با پدر درمیان بگذارند و براى درستى پیشنهاد خود از شخصیت موسى سخن بگویند و سیماى او را بدین گونه ترسیم کنند: «قالت احدیهما یا ابت استأجره ان خیر من استأجرت القوى الامین» (قصص/ 26) «یکى از آن دو (دختر) گفت: پدرم، او را استخدام کن؛ زیرا بهترین کسى را که مى‏توانى استخدام کنى، آن کس است که قوى و امین باشد. (و او همین مرد است.)» روایت این ماجرا از سوى قرآن، به ویژه یادکرد تکیه دختر شعیب - همان دخترى که بر اساس روایات تفسیرى و متون تاریخى، بعدها همسر موسى، شد - بر فضیلت اخلاقى امانت، که به گواهى شاهد و قراین داستان، مراد از آن، حیا و عفت موسى‏علیه السلام، مى‏باشد، نشانگر آن است که عفت و پاکدامنى، نه تنها براى مردان و از دید آنان - چنان که برخى پنداشته‏اند - که براى زنان و نوع نگرش آنان به مردان نیز بس مهم و قابل توجه است و از جمله مهمترین اسباب تحکیم روابط دوستانه میان زن و شوهر و مایه دلگرمى و اعتماد هر چه بیشتر زن و مرد و مرد به زن، به شمار مى‏رود؛ چنان که ناپاکى و دامن‏آلودگى زن و یا مرد، روابط مستحکم خانواده را از هم مى‏گسلد و سامان و نظم خانوادگى را فرو مى‏پاشد. آمارها و بررسى‏هاى آسیب‏شناسانه اجتماعى و خانوادگى نیز مؤید همین نگرش قرآنى و بیان‏گر آن است که خیانت همسران به یکدیگر و آلودگى اخلاقى نه تنها از عوامل فروپاشى خانواده‏ها در جوامع سنتى بلکه در میان ملت‏هایى است که به ارزش‏هاى سکولار پاى‏بندند؛ زیرا که فطرت و طبع انسانى با خیانت زن و شوهر به یکدیگر ناسازگار است و هیچ زن و مردى - گرچه به ظاهر تن دردهد - در عمق جان خویش، خیانت همسر خود را دوست ندارد و به همین دلیل در بیشتر موارد، او نیز اقدام به مثل مى‏کند. بخشى از مصلحت و حکمت و آموزه‏هاى دینى در موضوع حجاب و پوشش مردان و زنان، با نگریستن از همین زاویه قابل فهم و دریافت است.
3- کارکردهاى اقتصادى
تمامى انسان‏شناسان و پژوهشگران جامعه‏شناختى، کارکرد اقتصادى خانواده را پذیرفته و گفته‏اند، علت پیوند پدر و مادر، تنها یا حتى غالباً، امتیازات و بهره‏هاى جنسى ارزانى شده بر همسران نیست؛ چه در بسیارى از جوامع ابتدایى و همچنین پاره‏اى از جوامع امروزى، روابط جنسى پیش از ازدواج و خارج از حدود زناشویى، وجود داشته و دارد، اما هر دو گروه، خود را بى‏نیاز از تشکیل خانواده نمى‏دیده‏اند. در باور اینان «یکى از عوامل مهم حفظ بقاى خانواده هسته‏اى، تشریک مساعى اقتصادى بر اساس تقسیم کار بین زن و شوهر است.»35 متون دینى بر خلاف واقعیت و عرف زندگى بشر امروزى و حتى عرف پذیرفته نزد اکثر مسمانان، که نداشتن مسکن، درآمد ثابت و شغل و کار مشخص را از بهانه‏هاى ترک ازدواج و عزب زیستن مى‏انگارند، بر آن است که تشکیل خانواده خود یکى از عوامل رهایى از فقر و از جمله اسباب ثروتمندى و دسترسى به امکانات و رفاه بیشتر زندگى است: «وانکحوا الایامى منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم اللَّه من فضله ان اللَّه واسع علیم» (نور/ 32) «مردان و زنان بى‏همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‏نیاز مى‏سازد؛ خداوند گشایش دهنده و آگاه است.» چنان که پیداست، آیه شریفه، در پى برجسته نمایاندن کارکرد اقتصادى خانواده است و تشکیل خانواده و ازدواج را در ثروت افزایى مؤثر مى‏شناسد و با دو بیان مؤکد «فسوف یغنیهم اللَّه» و «ان اللَّه واسع» برآورده شدن نیازهاى مالى خانواده را تضمین مى‏کند. مطابق معناى این آیه شریفه از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم روایت شده است: «اتخذوا اهل فانه ارزق لکم.»36 «تشکیل خانواده دهید که براى شما روزى‏رسان‏تر است.» همچنین از امام صادق‏علیه السلام روایت شده است که فرمود: «فالرزق مع النساء و العیال»37 «رزق، در زن گرفتن و تشکیل خانواده است.» گذشته از تحلیل‏هاى دینى و باور به فضل و امداد الهى که فقر و ثروت، سلب و اعطاى نعمت، در دست قدرت او است، نقش ازدواج و تشکیل خانواده در ثروت‏افزایى را شاید بتوان از منظر عقلى بدین گونه ارزیابى کرد که شخص عزب، امید و انگیزه براى کار، تلاش و جدیت ندارد و احساس مسئولیت تأمین معاش نسبت به کسى نمى‏کند. او تنها مسئول خویشتن خویش است که مى‏تواند، با گرسنگى کنار بیاید و ریاضت پیشه کند و با اندک قوت لایموت، روزگار بگذراند و تن به زحمت و سختى کار و فعالیت ندهد. شواهد عینى زندگى افراد مجرد نیز همین مطلب را گواهى مى‏دهد. احساس و سیماى زندگى شخص عزب، در گزارش یکى از جامعه‏شناسان، از مرد مجرد اهل «برزیل» چنین تصویر شده است: «ساعت‏هاى مداوم در گوشه‏اى از کلبه کز مى‏کرد. گرفته، محروم از توجه، و سخت نحیف و لاغر به نظر مى‏رسید که در حد اعلاى افسردگى است. به جز در مواردى که تنها به شکار مى‏رفت، به ندرت پا از خانه بیرون مى‏گذاشت. در سر غذاى خانوادگى که بر گرد آتش صرف مى‏شد، یکى از بستگان گهگاه سهم ناچیزى از غذا را در کنارش مى‏گذاشت و او با حالت سکوت مى‏خورد، در غیر این 7صورت معمولاً روزه‏دار مى‏ماند. وقتى به گمان این که سخت بیمار است، علت را جویا شدم، به پندارم خندیدند و پاسخم دادند: «مجرد است»38 با تشکیل خانواده و به ویژه با تولد فرزند، تکلیف و احساس مسئولیت تازه‏اى براى هر یک از پدر و مادر پدید مى‏آید و از آن جا که هر دو همسر، پیشرفت و رشد اقتصادى خود را درگرو تلاش یکدیگر مى‏دانند و توفیقات و خوش‏بختى کودک را نیز در گرو کار و فعالیت خود مى‏بینند، تحمل هر گونه تلخى و مشقت را بر خود هموار مى‏کنند و در پى برآوردن نیازهاى امروز و فرداى او بر مى‏آیند. چنین مسیرى به طور طبیعى به رفاه و ثروت افزایى مى‏انجامد. بر اساس آن چه آمد؛ نیازى به گفتن ندارد که تشکیل خانواده الزاماً به معناى ثروتمندى نیست، چه کانون خانواده تنها بستر و زمینه رشد اقتصادى را فراهم مى‏آورد. اما شرایط و بایدهاى دیگرى همچون کار و تلاش پى‏گیر فکرى، عقلى و جسمى هر دو همسر لازم است، تا آن بسترها و ظرفیت‏ها به فعلیت بنشینند. حتى امدادهاى الهى نیز در هر زمینه‏اى که باشد از معبر اسباب و وسایط فیضان مى‏یابد و نه جزاف و خارج از قانون‏مندى نظام هستى. زیرا که: «لیس للانسان الا ما سعى» (نجم/ 39) «براى انسان بهره‏اى جز سعى و کوشش او نیست.»
‍پی نوشت ها
________________________________________
1- حر عاملى، محمد، وسایل الشیعه الى تحصیل مسایل الشریعة، تحقیق: عبدالرحیم ربانى شیرازى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 14/3. 2- آنتونى، گیدنز، چشم‏انداز خانواده، ترجمه: محمدرضا جلایى‏پور، ماهنامه بازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران، شماره مسلسل 44، آذر 1382 ش. 3- تى.بى. باتامور، جامعه‏شناسى، ترجمه سیدحسن منصور و سیدحسن حسینى کلجاهى، چاپ اول، تهران، انتشارات فرانکلین، 190/ 2535. 4- همان. 5- ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه: عباس زریاب، تهران، شرکت انتشارات علمى فرهنگى، 136 / 1373. 6- وسایل الشیعه، 14/15. 7- همان، 14/10. 8- قاموس قرآن، ماده نشز. 9- وسایل الشیعه، 40/14. 10- همان، 126/14. 11- همان، 9/14. 12- همان، 100/14. 13- شریف قریشى، باقر، نظام خانواده در اسلام، ترجمه: لطیف راشدى، چاپ دوم، سازمان تبلیغات اسلامى، 133 / 1377. 14- صانعى، صفدر، بهداشت ازدواج از نظر اسلام، چاپ اول، مشهد، کتاب فروشى جعفرى، 40 / 1346. 15- مشکینى، على، ازدواج در اسلام، ترجمه: احمد جنتى، چاپ اول، قم، انتشارات یاسر، بى‏تا، /19-20. 16- ژ.آ.هدفیلد، اخلاق و روان‏شناسى، ترجمه: على پریور، چاپ دوم، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 163/ 1366. 17- همان. 18- مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ هشتم، تهران، انتشارات صدرا، 180/ 1357. 19- لسان العرب، ماده رحمت. 20- المفردات فى غریب القرآن، ماده رحمت. 21- زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فى وجوه التأویل، قم، نشر ادب حوزه، بى‏تا،/ 1. 22- طباطبایى، سیدمحمد حسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، چاپ دوم، قم، مؤسسه انتشارات اسماعیلیان، 1/18. 23- مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، بیروت، دارالعلم للملابین، 283/2. 24- همان. 25- وسایل الشیعه، 114/14. 26- همان، 120/14. 27- شرح جامع صغیر، 396/6. 28- وسایل الشیعه، 4 /14. 29- همان. 30- نظام خانواده در اسلام،/ 63. 31- سادات، محمدعلى، اخلاق اسلامى، تهران، شرکت چاپ و نشر ایران، 1373. 32- جامعه‏شناسى، /190. 33- همان. 34- وسایل الشیعه، 127/14. 35- جامعه‏شناسى، /190. 36- وسایل الشیعه، 3/14. 37- همان، 122/14. 38- جامعه‏شناسى، /191.
 

تبلیغات