| کد مطلب: ۶۱۱۵

آینده خواستنی است نه خواندنی

سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب در حالی به پایان رسید تا با غیبت ناشران معتبر، یکی از بی‌رمق‌ترین دوره‌های نمایشگاه رقم بخورد. جای این فقدان تا چشم کار می‌

سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب در حالی به پایان رسید تا با غیبت ناشران معتبر، یکی از بی‌رمق‌ترین دوره‌های نمایشگاه رقم بخورد. جای این فقدان تا چشم کار می‌کرد انواع شعارهای تبلیغی و ترویجی در ستایش کتاب و کتابخوانی بر درودیوار نمایشگاه نصب شده بود. اصلا شعار نمایشگاه امسال این بود: «آینده خواندنی است». بدیهی است اگر بگویم این گزاره صرفا یک شعار بیش نیست، شاید عجیب و حتی غیرمنطقی و ضدعقلانی به‌نظر برسد. سال‌هاست با این اندیشه کلیشه‌ای مواجه می‌شویم که کتاب عامل رشد و توسعه تمدن‌هاست و مدام وضعیت تراژیک سرانه مطالعه در ایران با کشورهای توسعه‌یافته قیاس می‌شود تا یکی از دلایل فرهنگی مهم در ‌توسعه‌نیافتگی، آمار پایین مطالعه باشد. گرچه وقتی این آمار و ارقام را کنار گزارش‌های تلویزیونی درباره استقبال از نمایشگاه کتاب قرار می‌دهیم، روایت یک تضاد شکل می‌گیرد. ازیک‌سو خبر از سرانه پایین مطالعه و ازسوی‌دیگر اخبار مربوط به استقبال بالا از نمایشگاه کتاب. اما آنچه فراتر از این آمارها و تفسیرهای متناقض درباره کتاب و کتابخوانی در جامعه ایران مطرح می‌شود، بازاندیشی انتقادی درباره این گزاره است که «کتاب و کتابخوانی راهی به‌سوی توسعه است». اما تجربه تاریخی و نظریه‌های توسعه در علوم اجتماعی، روایت معکوس این شعار را نشان می‌دهد. واقعیت این است کتاب و کتابخوانی گرچه می‌تواند معیار فضیلت، فرهیختگی، بسط و گسترش آگاهی فردی و جمعی در جامعه شود اما شرط کافی توسعه نیست. به‌عبارت‌دیگر این توسعه و توسعه‌یافتگی است که موجب افزایش کتاب و کتابخوانی در جامعه و تاثیرگذاری آن بر توسعه می‌شود. ویل دورانت، مورخ و نویسنده کتاب معروف «تاریخ تمدن‌ها» معتقد است: «تمدن، حاصل اوقات فراغت است». درواقع جوامع انسانی به میانجی توسعه و رفاه ناشی از آن به میزانی از اوقات‌فراغت خلاقانه دست می‌یابند که به آنها امکان می‌دهد کتاب بخوانند، مطالعه کنند، بیاندیشند و به ایده‌پردازی دست بزنند. جامعه‌ای که هنور اندرخم کوچه توسعه است و در تامین معیشت خود مشکل دارد، نمی‌تواند به معرفت برسد و با کسب آگاهی با تکیه بر کتاب و کتابخوانی، یک‌شبه ره صدساله برود. درست است، آگاهی معطوف به اراده می‌تواند راهی به تغییر، پیشرفت و توسعه بگشاید اما اگر آگاهی به شناخت ذهنی از امور و رخدادها تقلیل یابد نه‌تنها دردی را درمان نمی‌کند که خود به درد بزرگتری تبدیل می‌شود. سرنوشت تراژیک روشنفکران در جوامع توسعه‌نیافته گواهی بر این مدعاست. آنها به‌واسطه میزان آگاهی و شناخت بیشتر نسبت به مردم عادی، بیشتر رنج می‌برند. این رنج فقط رنج کسب آگاهی نیست، بلکه رنج ناشی از عدم تناسب بین آگاهی و وضعیت تاریخی موجود است. بدون اینکه بخواهیم خوانشی مارکسی از نسبت «آگاهی» و «هستی اجتماعی» داشته باشیم، باید گفت این هستی اجتماعی ماست که میزان آگاهی و تاثیرگذاری آگاهی ما را تعیین می‌کند. در اینجا از حیث روانشناسی فردی یا خوانش‌های فلسفی به آگاهی نمی‌نگریم، بلکه از منظر جامعه‌شناختی معرفت به موضوع نگاه می‌کنیم؛ اینکه توسعه‌یافتگی به ترویج کتاب و کتابخوانی و تاثیر آن بر رشد و غنای فکری و فرهنگی منجر می‌شود، نه بالعکس. جوامعی که به میانجی توسعه از دغدغه‌های انسانی در تامین نیازهای اولیه خود گذشته و به یک نقطه امن و باثبات اقتصادی و اجتماعی رسیده‌اند، به اوقات‌فراغت خلاقانه‌ای دست یافته‌اند که به آنها امکان داده بیشتر کتاب بخوانند و از کتابخوانی خود به رشد و غنای فردی و اجتماعی خود کمک کنند. مقصود این یادداشت نفی منزلت کتاب و اهمیت مطالعه و کتابخوانی نیست، بلکه نقدی است بر این انگاره کلیشه‌ای که کتاب و کتابخوانی راه رسیدن به توسعه و توسعه‌یافتگی است. بیش از آگاهی، این ساختار و بافتار اجتماعی و سبک و سطح زندگی است که می‌تواند امکان یا عدم‌امکان مطالعه و کتابخوانی و به‌تبع‌آن حدود و ثغور تاثیرگذاری آن را تعیین کند. حتی در تمدن یونانی که مهد اندیشه و فلسفه بود، آنهایی اهل کتاب و تفکر بودند که به‌دلیل رفاه نسبی معیشتی، فرصت و فراغت بیشتری برای مطالعه و کتابخوانی داشتند. اگر از منظر هرم سلسه‌مراتب نیازهای مازلو هم به این موضوع بنگریم، کتاب و کتابخوانی و کسب آگاهی در بالای هرم و در مرتبه «خودشکوفایی» قرار می‌گیرد. بر این مبنا می‌توان گفت که آینده ساختنی است نه خواندنی، گرچه بی نیاز از خواندن و خوانش نیست.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی