شورش متافیزیکی: پاسخی مدرن به مسئله شر| نعیمه پورمحمدی

معرفی کتاب: نوید کرمانی، وحشت از خدا، عطار،‌ ایوب و شورش متافیزیکی، ترجمه ویلاند هوبان، کمریج: انتشارات پالیتی، ۲۰۱۱، ۲۴۰ صفحه.

اشاره
کتاب وحشت از خدا؛ عطار،‌ ایوب و شورش متافیزیکی ترجمه انگلیسی اثر نوید کرمانی با عنوان آلمانی Schrecken Gottes Der است که در سال ۲۰۰۵ در انتشارات ورلاگ سی. اچ. بک اوج در شهر مونیخ آلمان منتشر شد. نوید کرمانی نویسنده کتاب، پژوهشگر اسلام و نویسنده صاحب نام ایرانی مقیم آلمان است. او در ۱۹۶۷ در زیگن آلمان متولد شد ودر رشته فلسفه، شرق شناسی و تئاتر در کلن و بن در آلمان و قاهره در مصر تحصیل کرد. تز دکتری او در انگلستان با عنوان خدا زیباست: تجربه زیبایی شناختی قرآن به انگلیسی منتشر شد.[1] او پست دکترای خود را از دانشگاه بن گرفت و هم اکنون عضو آکادمی علوم هامبورگ در رشته زبان و شعر است. کرمانی مقالات و نوشته های زیادی با موضوع ادیان و عرفان به زبان آلمانی دارد و برای کارهای ادبی و علمی‌اش جوایزی دریافت کرده است که آخرین بار برنده جایزه صلح در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۵ در فرانکفورت از طرف انجمن نشر و کتاب آلمان شد. هیات امنای انجمن نشر و کتاب آلمان کرمانی را صدایی مهم در جامعه امروز آلمان توصیف کردند و دلیل انتخاب او را این دانستند که آثارش به زندگی صلح آمیز انسان‌ها از نژادها و مذاهب مختلف کمک می‌کند. کتاب وحشت از خدا در رده کتابهای الهیات رادیکال در دسته کتابهای الهیات اعتراض می گنجد و به شهرت زیادی رسیده است و به چندین زبان ترجمه شده است.[2]
آنچه مسئله اصلی کرمانی در کتاب وحشت از خدا است این است که‌ایا می‌توان میان رنج و بی عدالتی از یک سو و مهربانی و خیر بودن خدا از سوی دیگر سازگاری ایجاد کرد؟ این مسئله که پرسش اصلی ایوب بوده است در طول تاریخچه سه دین توحیدی بزرگ جریان داشته است. کرمانی راه حل این مسئله را در شورش بر خدا جسته است. او این راه را درون مایه اصلی کتاب ایوب در کتاب مقدس و همینطور کتاب مصیبت‌نامه، یکی از آثار عظیم ادب فارسی در قرن ششم هجری می‌داند. او الهیات ضدی را که با این شیوه از سنت یهودی گرفته و تا اسلام و سپس تا دوره مدرنتیه ادامه دارد، مرور می‌کند. هنر کرمانی به منزله یک داستان نویس چیره دست این است که‌ایوب و عطار را به عصر ما و به گفتگوی با ما در می‌ا‌ورد. نکته تامل برانگیز در اثر کرمانی این است که‌این سرکشی و شورش بر خدا در عین آنکه پاسخی شگرف به مسئله رنج انسان است، هرگز با ایمان سرناسازگاری ندارد چنانکه‌ایوب به عنوان شخصیت برجسته‌ایمانی در کتاب مقدس بر خدا شوریده است و دیوانگان مصیبت‌نامه عطار با عنوان اولیای خدا از همین شیوه شورش بر خدا بهره جسته‌اند.
پیش از معرفی کتاب بدانیم که تفاسیر متنوع و متکثری از ایوب در کتاب مقدس و شرح‌های اشعار عرفانی عطار نیشابوری ارایه شده است. گاهی آشفتگی ایوب در کتاب مقدس یا بدزبانی دیوانگان در کتاب مصیبت‌نامه را از سر صمیمیت و علاقه آنها به خدا دانسته‌اند و گفته‌اند اگر انسان تا این اندازه به خدا نزدیک و با او صمیمی‌شود می‌تواند همچون هر دوست صمیمی با دوست خود درد دل یا شکوه و گلایه کند و از کم لطفی یا ناز معشوق خرده بگیرد. به تعبیر هلموت ریتر خدا آنقدر عاشق انسان هست که با اعتراضات و انتقادات انسان عشق او به انسان خاموش نشود و بلکه‌این ناز و نیازهاست که رابطه عاشقانه آنها را تازه و آتشین نگه می‌دارد. حالت تسلیم محض اگر در عاشق باشد، معشوق را در خیال طلب عشق بیشتر از عاشق نمی‌اندازد و اسباب و بهانه‌ای برای او مهیا نیست تا تمنا و نیاز عاشق را طلب کند. در هر حال صرفا در فضای انس و صمیمیت خاص بندگان با خداست که‌این سرکشی‌های عاشقانه قابل تصور است و به عشق حرارت و نشاط می بخشد. به قول عطار:
عشق می بارد از این شیوه سخن    خواه تو انکار کن خواهی مکن
شرع چون دیوانه را آزاد کرد    تو به انکارش نیاری یاد کرد

اهل سودا را که هستند اهل راز  هست با او گه عتاب و گاه نیاز
ناز ایشان ذره‌ای در قرب حق  بر جهانی زاهدی دارد سبق
این رابطه استوار، پیوسته، مستقیم و شخصی میان خدا و دیوانگان مصیبت‌نامه رابطه‌ای است که لازمه آن ناز و نیاز یا قهر و لطف است.
تفسیر دوم از شورش و هتاکی دیوانگان عطار به خدا آن است که آنها موحدترین بندگان خدا هستند. آنها نقش عوامل و وسایط را دررسیدن خیر و شر به خود نادیده می‌گیرند و یکسره چشم به تاثیر و کنش‌های الهی دوخته‌اند. آنها توحید افعالی را به کاملترین شیوه باور دارند و بانگ لاموثر فی الوجود الا الله سر می‌دهند. از این روست که در هنگام رسیدن مصیبت فقط نقش خدا را می‌بینند و فقط انگشت سرزنش و بازخواست را به سمت او نشانه می‌روند. این تفسیر را نیز هلموت ریتر به عنوان یک تفسیر معقول از جسارت و جرآت دیوانگان عطار به خدا ذکر می‌کند.
سومین تفسیر از آنچه باعث شکوه و گلایه‌ایوب در کتاب مقدس و دیوانگان در مصیبت‌نامه شده است، آن چیزی است که کرمانی در وحشت از خدا به آن پرداخته است. این طغیان و شورش علیه خدا بخشی از آن چیزی است که باید آن را در الهیات رادیکال اعتراض دید و معنا کرد. پس از هولوکاست و نسل کشی یهودیان، الهیات اعتراض از سوی برخی از متالهان یهود از جمله بلومنتال و تینر مطرح شد و بعدها در میان مسیحیان همچون جان راث طرفدارانی پیدا کرد. اکنون ادعای کرمانی آن است که در سنت عرفانی اسلام به ویژه در مصیبت‌نامه عطار نیز این نوع الهیات حاکم است. ادعای الهیات اعتراض در روبرویی با مصیبت‌های زندگی آن است که باید با زبان اعتراض عشق و محبت خدا را به چالش کشید و از او توجه و مراقبت بیشتری طلب کرد همآن‌گونه که‌ایوب با همین زبان نعمت‌ها و لطف‌های پیشین خدا را بازپس گرفت.
در اینکه این طرز فکر به عنوان بخشی از مجموعه الهیات‌های رادیکال جای نقادی دارد حرفی نیست. موضوع نوشتار من صرفا معرفی توصیفی از این کتاب پرآوازه الهیاتی است که از یک نویسنده صاحب نام آلمانی منتشر شده است تا بعدها بتواند موضوع تأمل و نقادی صاحب‌نظران قرار گیرد.

 

***
کرمانی کتاب را از تجربه تلخ بیماری و مرگ اقوام نزدیکش در تهران، عمه لعبت و همسرش مهندس کرمانی، می‌آغازد و با همراه کردن کتاب ایوب از سنت یهودی مسیحی و مصیبت‌نامه عطار از سنت اسلامی رویکرد مورد نظر خود را که اعتراض و شورش علیه خداست می‌پروراند. این رویکرد در اسلام پیش از عطار در عرفان اسلامی از سوی جهم بن صفوان (قرن دوم ه. ق.) حلاج (م. ۲۴ ه.ق.)، بایزید بسطامی (م. ۲۶۱ ه.ق.) و عین القضات همدانی (م. ۴۹۲ ه.ق.) نیز معرفی شده است. مصیبت‌نامه که اوج پرورش رویکرد شورش بر خداست در مغرب زمین تا حد زیادی مدیون تلاش‌های خاورشناسِ بنام آلمانی هلموت ریتر (م. 1971 م.) در کتاب او به نام دریای جان[4] شناخته شده است. عطار خود به ویژه به خاطر مشاهده حمله مغول‌ها، تجربه‌ای عمیق از رنج دارد. عطار در مصیبت‌نامه در لباس سالکی درآید که رنج‌های گوناگون را به چشم می‌بیند و از جهان دلسرد است. سرانجام شوریدگی در پیش می‌گیرد و از طبقات گوناگون آسمانی مربوط به فرشتگان و انبیای گوناگون می‌گذرد تا سرانجام پیامبر اسلام او را نجات می‌دهد. در این سیر عرفانی حکایاتی از وضعیت اسفبار مردم جامعه نقل می‌شود که باعث می‌شود آن عارف شوریده، که در مصیبت‌نامه «دیوانه» نامیده می‌شود، لب به اعتراض بگشاید. او در این مسیر اعتراض دیوانگان دیگری را نیز می‌بیند و حکایاتی از آنها وصف می‌کند. دیوانگان مصیبت‌نامه نقطه اتکای مهم کرمانی در پرورش ایده شورش متافیزیکی بر خداست.
کتاب وحشت از خدای کرمانی، پنج فصل دارد: در فصل اول با عنوان «پرسش ایوب» کتاب ایوب و محتوای آن معرفی می‌شود. فصل دوم با عنوان «مصیبت‌نامه» به معرفی عطار و کتاب مصیبت‌نامه او اختصاص دارد. کرمانی در فصل سوم با عنوان «داوری درباره خدا و وحشت از خدا»، با استناد به صفات قدرت مطلق، اراده مطلق و فهم ناپذیری خدا، نشان می‌دهد که انسان باید از خدا خوفناک باشد چرا که از خدایی که قدرت مطلقش حکمتش را در می نوردد و اراده اش حاکم بر مشیتش است ممکن است هر کاری ولو به ضرر انسان سرزند. کرمانی از این تلقی از خدا با نام «الهیات خوف» یاد می‌کند. پس از معرفی خدای الهیات خوف، نوبت واکنش انسان به خداست که عنوان فصل چهارم کتاب کرمانی را تشکیل می‌دهد: «شورش بر خدا». در این فصل کرمانی از مشاجرات و منازعات دیوانگان عطار در مصیبت‌نامه فراوان نقل می‌کند و از برتری جستن انسان بر خدا از نظر اخلاقی که در دل این اعتراض نهفته است سخن می‌گوید. فصل پنجم و آخر کتاب با عنوان «تاریخچه الهیات ضد»، در آموزه شورش بر خدا تا سنت‌های دینی گذشته (یهودیت، اسلام پیش از دوران عطار و دوره مسحیت مدرن) به عقب بر میگردد و شورش بر خدا را یگانه پاسخ الهیاتی موثر به هولوکاست ارزیابی می‌کند. در آخر کتاب، پرسش‌های ایوب از خدا را پرسش‌های همیشگی انسان‌ها در طول تاریخ ادیان ابراهیمی تلقی می‌کند و از گستاخی و طغیان دیوانگان عطار به مثابه واکنش عملی و موثر بر خدای قهار یاد می‌کند.
در نهایت از نظر کرمانی آ‌نچه در پی این شکوه و عصیان برای انسان باقی می‌ماند، امید به لطف خدای حاکم مطلق است؛ خدایی که با اراده او هر چیزی در هر زمان و مکانی قابل وقوع است، خدایی است که می‌توان به لطف او در تغییر دادن اوضاع و احوال چشم امید داشت. هر چه باشد فقط خدای حاکم مطلق است که می‌تواند معجزه کند و انسان رنج کشیده را با یک اشاره نجات دهد. خدای حاکم مطلق شمشیر دو لبه‌ای است که اگر چه به ضرر شخص رنجور کار کرده است، اما تمام آمال و آرزوی شخص رنجور این است که یکبار به نفع او از غلاف خارج شود.
۱. قهر خدا
کرمانی معتقد است در سنت‌های دینی به ویژه یهودیت و اسلام بعضاً اعتقاد به عمل دلخواهانه خدا وجود دارد. اراده مطلق خدا، اراده‌ای که خارج از چارچوب حکمت و مشیت رقم می‌خورد، «فعال ما یشاء» و «لایسال عما یفعل» است. برای نمونه در کتاب مقدس عبری ایوب حتی پس از آنکه خدا در یک روبرویی چهره به چهره با او سخن می‌گوید باز کار خدا را درک نمی‌کند و دستش را محکم بر دهانش می‌گذارد و فشار می‌دهد و می‌گوید من نمی‌توانم پاسخ تو را بدهم. (کتاب ایوب۴۰: ۵)
اصولا یکی از صفاتی که برخی متالهان یهودی برای خدا در نظر می‌گیرند صفت تجاوزگری است. آنها معتقدند خدای کتاب مقدس مثل یک مرد تجاوزگر یا پادشاه تجاوزگر رفتار می‌کند. البته باید بدانیم که نسبت به فقرات خشونت خدا در کتاب مقدس تفاسیر دیگری نیز شده است از جمله گناهکاری انسان و لیاقت او برای خشونت دیدن از سوی خدا، کنار گذاشتن تفسیر نقاط سیاه و خشن کتاب مقدس، تعلق انحصاری این متون به دوران بدوی زندگی بشر. اما برخی الهیدانان یهود همچون بروگمان، بلومنتال و لیتنر این متون را به تجاوزگری خدا تفسیر می‌کنند. خدا در کتاب مقدس نگران هیچ چیزی نیست مگر حفظ جلال و عظمت خویش.
در سنت اسلامی نیز پیروان اشعری در اتصاف فهم ناپذیری و بازخواست ناپذیری به افعال الهی پیشرو بودند و با معتزله که به وجوب عمل به صلاح و اصلح از سوی خدا و امتناع اراده و امر او به قبیح اعتقاد داشتند سرسختانه مخالفت کردند. کرمانی مناظره ابوالحسن اشعری و ابوعلی جبایی معتزلی را برای نمونه می‌اورد که طی آن شخصی در کلاس درس ابوعلی جبایی از او درباره سرنوشت سه برادر سوال می‌کند که اولی مومن، دومی کافر و سومی کودک از دنیا می‌روند در حالی که آن کودک به خدا اعتراض می‌کند که چرا در جایگاه برادر مومن در بهشت قرار نگرفته است. جبایی پاسخ می‌دهد دلیل این امر آن است که او اعمال صالحی نداشته است تا لایق مراتب بالای بهشت باشد. شخص سوال کننده دوباره می‌پرسد، کودک می‌تواند به خدا اعتراض کند که چرا زود جان او را گرفته است تا فرصت عمل صالح نیابد. جبایی پاسخ می‌دهد شاید خدا می‌دانسته است که اگر او را بیشتر زنده نگه دارد کافر می‌شود. در اینجا حوصله اشعری تمام می‌شود و می‌گوید چرا به جهت رعایت مصلحت او، او را نیز در کودکی از دنیا نبرده است تا بزرگ و کافر نشود. جبایی سکوت می‌کند. این مناظره به خوبی نشان می‌دهد که طبق تفکر اشعری عمل الهی فراتر از درک و فهم بشر است و قابل سؤال و مواخذه نیست.
کرمانی نشان می‌دهد که بعدها تفکر اشعری در آثار عطار نیشابوری به ویژه در کتاب مصیبت‌نامه به خوبی خود را نشان می‌دهد. خدای عطار خدای قهاری است که هر دم بخواهد به انسان پشت می‌کند، خدایی است که اگر بخواهد می‌تواند سرنوشت دردآور انسان را تغییر دهد اما او واقعا آنچه را بر سر انسان آورده، اراده کرده و از این وضع راضی است. در یکی از حکایت‌های مصیبت‌نامه شخصی که از شدت گرسنگی زار می‌زد، در پاسخ کسی که به او گفت گرسنگی زار زدن ندارد، پاسخ داد دقیقا خدا برای همین من را گرسنه گذاشته است. او می‌خواهد من از شدت گرسنگی مثل ابر بهار ببارم. (مصیبت‌نامه، مقاله ۲۱ حکایت۲). حتی گاه دیوانگان در حکایت‌های عطار خدا را احمق یا مجنون لقب می‌دهند و این دقیقا به‌این خاطر است که کارهای خدا بر طبق هیچ قاعده‌ای قابل فهم نیست مثلا یکبار دیوانه‌ای از شدت گرسنگی در زمستان برف می‌خورد. شخصی به او گفت برف سیرت نمی‌کند، چرا در عوض غذا برف می‌خوری؟ او پاسخ داد: این را به خدا بگو و گرنه هیچ دیوانه‌ای باور ندارد که شکم من جز با نان سیر می‌شود. (مصیبت‌نامه، مقاله ۲۷،‌حکایت ۷)
کرمانی می‌افزاید که عطار یا عرفای اسلام اولین کسانی نیستند که گونه‌ای الهیات را که می‌توان به آن الهیات خوف یا الهیات قهر گفت پروراندند. پیشینه این نوع الهیات نزد آگوستین است. اگوستین مسیحی در اعترافات خود اتکای مطلق خود را به خدا اعلام می‌کند. آگوستین می‌گوید در جایی که محبت خدا و خشم خدا از منطق و حکمت جداست و حتی پیش از تولد، به یکی محبت دارد و از دیگری خشمگین و منزجر است، باید از خدا ترسید و خود را به او واگذار کرد. آگوستین ماجرای یعقوب و برادر دوقلویش را در کتاب مقدس نقل می‌کند که یعقوب مورد توجه خانواده قرار گرفت و برادرش بی جهت خوار و ذلیل شد. این روایت بسیار نزدیک است به همان چیزی که عطار از قرآن برداشت می‌کند که خدا هر که را بخواهد عزت می‌دهد و هر که را بخواهد ذلیل می‌نماید. خواندن خدا و راندن خدا دلیلی ندارد. حکایتی که عطار به آیات قرآن در این‌باره می‌افزاید قصه ذوالنون مصری است که در کنار کعبه گبری را می‌بیند که به مقام والایی دست یافته است و کنار خانه کعبه عاشقانه مناجات می‌کند. ذوالنون به خدا گله می‌کند که چطور من پس از چهل سال عبادت از او پایینتر هستم و چرا تو ارزان‌فروشی و کل عبادات من را به مشتی ارزن که دیدم او برای پرندگان ریخته بود فروختی. سپس هاتفی پیام خدا را نزد ذوالنون می‌اورد که عمل شما انسان‌ها دلیل خواندن یا راندن شما نیست. آنچه انسان انجام می‌دهد دلیل عزت یا خواری او نیست، بلکه اراده خداست که باعث عزت یا خواری او می‌شود و اراده خدا بی‌علت است.(مصیبت‌نامه، مقاله ۸، حکایت۱)
از نظر کرمانی نکته مهم در این تفکر این نیست که انسان به دلیل علم مطلق خدا حکمت او را در ن می‌یابد یا اذعان می‌کند که راز کارهای او به چنگ فهم او در نمی‌آید، بلکه انسان آشکارا می‌فهمد که عمل خدا به خیر و سود او نیست. مشاهده قهر و لطف خدا و حکمرانی مطلق خدا انسان را عمیقا خوفناک می‌سازد چنانکه عطار حکایت دیوانه‌ای را نقل می‌کند که از رعد و برق و طوفان می‌هراسید تا اینکه خدا به او پیام داد که نترس، من با تو هستم. دیوانه پاسخ داد: اتفاقا از همین می‌ترسم که تو با منی. تو اگر دست از دامان من بداری، من دیگر نخواهم ترسید.

۲. مکر خدا
به علاوه کرمانی از اصطلاح دیگری نزد عرفا و صوفیه مسلمان با عنوان «مکر الهی» یاد می‌کند. چنانکه ایوب قرشی، بایزد بسطامی، حلاج، سقطی و شبلی صریحا این اصطلاح را به کار گرفته‌اند. بنابر این آموزه، انسان از مکر خدا هراس دارد. شبلی از مکر خدا زاری می‌کند و هشدار می‌دهد که در هر نعمت خدا سه مکر نهفته است و در هر فرمان او شش مکر. عرفا همواره نگران فریب خدا بوده‌اند. چرا که قهر خدا را در لطف او و لطف او را در قهر او پیچیده می‌دانستند به طوری‌که این درهم پیچیدگی باعث فریب انسان می‌شود. ابوطالب مکی می‌نویسد: در جایی که پیامبر اکرم و جبرئیل از مکر دائمی خدا در امان نیستند چه جای امن و امان ما! دلیل ناامنی آنها این بوده است که تصمیمات خدا حد و مرزی ندارد و قید و شرطی بر نمی‌دارد.
کرمانی حکایت شیطان را به زبان قشیری این گونه نقل می‌کند که شیطان فریب مکر خدا را خورد. وقتی خدا به شیطان امر کرد که آدم مخلوق را سجده کند، شیطان که فقط پرستشگر خدا بود و چشمش جز خدا را نمی‌دید گمان کرد خدا می‌خواهد او را بیازماید و ببیند آیا حاضر است جز او را سجده کند،‌ بنابراین از این کار خودداری کرد. نتیجه نافرمانی او این شد که خدا او را لعنت کرد و از خود دور ساخت. پس از این ماجرا، جبرئیل و میکائیل سال‌های سال می‌گرییدند. وقتی خدا دلیل زاری‌شان را پرسید گفتند ما از شر مکر تو در امان نیستیم. خدا هم تأیید کرد که نباید در امان باشید. کرمانی بیان حاتم عاصم را نیز نقل می‌کند که: به جایگاه خوش خود غره نشوید که آدم بهترین جایگاه را در بهشت برین خدا داشت و به رنج زمین گرفتار شد. به عبادت‌های خود غره نشوید که شیطان پس از عبادت‌های طولانی خود از درگاه خدا مطرود شد. به علم زیاد خود غره نشوید که بلعم باعورا که عالم اسمای الهی بود گرفتار معصیت خدا شد.
اینجاست که همان‌طور که محمد غزالی می‌گوید انسان به شدت از خدا هراسناک می‌شود. کسی که خدا و صفات او را این‌گونه می‌شناسد و می‌فهمد که اگر خدا بخواهد همه بشر را نابود کند بر او هیچ منعی نیست و هیچ چیز نمی‌تواند مانع او شود، قطعا از خدا خوف دارد.
یکی دیگر از مصادیق مکر الهی که آگوستین قدیس و عطار آن را تایید می‌کنند، این است که بشر ذاتا گناهکار نیست. گناه اولیه از دیدگاه آگوستین یا معصیت‌های انسان از دیدگاه عطار از آن انسان نیست بلکه خدا خواسته است که انسان‌ها به‌این وضع دچار شوند.

۲. زاری و گلایه از خدا
از نظر کرمانی مرحله بعد از وحشت از خدا، این است که انسان به شدت زاری و ناله می‌کند و از ظلم خدا شکایت و گله می‌نماید. این شکوه و زاری در نگاه کرمانی در سنت‌های دینی گوناگون به ویژه در کتاب ایوب و کتاب مصیبت‌نامه فراوان به چشم می‌خورد. ایوب با وجود همه رنج‌های زندگی‌اش اعتمادش را به خدا از دست نداد، اما بسیار زاری کرد و بر روزی که در آن زاده شد نفرین کرد. (کتاب ایوب ۳: ۳) ایوب هیچ دلیلی برای رنج خویش نمی‌یابد. اگر گناه کرده بود رنج خود را مجازات گناهش می‌دانست. اما رنج او بدون هیچ گونه دلیل ظاهری بود. خدا او را بی جهت به بدبختی کشانده بود. از این رو ایوب پیش خدا گله و شکایت کرد. چون به خوبی می‌دانست که مستحق این رنج و عذاب نیست و در حق او بی عدالتی شده است. (کتاب ایوب، ۹: ۲۰ تا ۲۴) ایوب در جایی به خدا شکوه می‌کرد که دوستان او مدافعه‌گران خدا بودند و هر جور عذر و بهانه‌ای از سوی خدا می‌تراشیدند.
بروگمان علاوه بر اینکه کتاب ایوب را کانون بروز شکوه و گلایه به خدا می‌داند، کتاب مزامیر را نیز نوحه سرایی می‌نامد. (برای نمونه رجوع کنید به مزامیر ۸۸) لیتنر نیز در کتاب مجادله با خدا، مزامیر را «خشم نامه» می‌نامد.
برداشت کرمانی از قصه مسیح نیز این است که مسیح با زاری در برابر خدای ناعادل جان می‌دهد آنجا که می‌گوید خدایا چرا من را به خود واگذاشته‌ای؟ البته این سخن عیسی خود بخشی از اعتراضات موجود در مزامیر است: «خدای من! ای خدای من! چرا مرا ترک کرده‌ای؟ و از نجات و سخنان فریادم دور هستی؟ ای خدای من! در روز می‌خوانم و مرا اجابت نمی‌کنی. در شب نیز و مرا خاموشی نیست…» (مزامیر ۲۲: ۱-الخ). این کلام عیسی مسیح نشانه زاری و شکایت او به خداست. کرمانی می‌گوید هر کس عهد جدید را بخواند گمان نمی‌برد رفتار مسیح همچون انسان آرامی است که یکشنبه از کلیسا برگشته است بلکه رفتار مسیح مثل کسی است که محکوم به عشق است آن هم عشق و سرسپردگی بی‌قید و شرط. فرازهای دیگر عهد جدید نیز از انسان‌ها همین عشق بی‌قید و شرط را در برابر هرگونه رفتار خدا می‌خواهد. (متی ۱۰: ۳۷، ۳۹، یوحنا ۱۴: ۶، لوقا ۲۳: ۳)
پس از اعلام حضور پررنگ گله و شکایت در یهودیت و پیرنگ‌هایی از آن در مسیحیت، کرمانی به سراغ اسلام می‌رود. از نظر او ایوب آن‌گونه که در قرآن معرفی شده است، اهل زاری و جزع و فزع است هرچند اهل گله و محکوم کردن خدا نیست (۲۱: ۸۳) از همین روست که قرآن ایوب را ستایش می‌کند که بنده عالی مقام خداست و اهل توبه است. (۳۸: ۴۴) در قرآن و سنت اسلامی اگر رنج برای کیفر گناه نباشد حتما برای آزمایش است. از همین رو خدا به‌ایوب نعماتش را بر می‌گرداند چون از آزمایش سربلند بیرون آمده است. خدا به خاطر سکوت صبورانه ایوب به او پاداش می‌دهد و او را به عنوان الگو برای مومنان معرفی کند. آنچه آشکار است این است که قرآن به زاری از خدا نیز راضی نیست چه رسد به متهم کردن خدا. برای همین است که خدا از پیامبر اکرم می‌خواهد که همچون یونس نباشد که به جای اینکه صبورانه برای تصمیم خدا انتظار بکشد، از خدا عصبانی شد و بر او شورید.(۶۸: ۴۸)
اما کرمانی به این تفسیر سنتی از ایوب بسنده نمی‌کند و وارد تفسیر صوفیان و عارفان می‌شود. صوفیان از ایوب در قرآن درک متفاوتی از آنچه گفته شد دارند. جنید می‌گوید ایوب با رنج خود آموخت که با زاری از خدا التماس کند، آموخت که نمی‌تواند فقط به انتظار لطف خدا بنشیند، بلکه باید از خدا استدعا و تقاضا کند تا خدا او را مورد لطف خود قرار دهد. سهل تستری گفتگوی خدا و ایوب را رازآمیز می‌داند. ابوابراهیم مستملی ادعا می‌کند کلام ایوب زاری از خدا نیست بلکه نوعی شکرگزاری است چون آزمودن بندگان نوعی رحمت و لطف به آنهاست.
در راستای این نوع نگاه در میان صوفیان، وهب بن منبه معتقد بود هر کس از مصیبت‌ها شکوه می‌کند در واقع از خدا شکوه می‌کند. جهم ابن صفوان به مردم رنج کشیده می‌گفت: بنگرید که‌این بلایی است که مهربانترین مهربانان بر سر شما آورده است. ابن قیم جوزیه معتقد بود موجودی خطرناک تر از آفریدگار برای آفریدگان نیست. ابوطالب مکی نیز اصطلاحی تحت عنوان «التظلم علی الرب» را بر سر زبان صوفیه انداخت. بنابر اعتقاد التظلم علی الرب اگر رابطه انسان با خدا نزدیک شود کار او به شکوه و عتاب می‌کشد. آنها که خدا را خوب می شناسند راحت از او شکوه می‌کنند حال آنکه دیگران این کار را گناه می‌دانند.
عطار نیز در آثارش به شدت متاثر از این نوع نگاه صوفیان به رنج انسان است. او چیزی را از نو ابداع نمی‌کند بلکه همان ایده صوفیان و مسلمانان اشعری پیش از خویش را در قالب شعر ارائه می‌کند. در الهی نامه عطار حکایت کودکی آمده است که مادرش را در بازار گم کرد و به سختی می‌گریست. بچه چنان می‌گریست که مردم ترسیدند از شدت اضطراب و ترس جان دهد. وقتی اهل بازار از بچه پرسیدند نام مادرت، یا نام محل زندگی ات، یا اسم خودت چیست، او فقط می‌گریست و می‌گفت: من هیچ چیز نمی‌دانم من فقط مادرم را می‌خواهم. کرمانی معتقد است عطار سعی کرده است در کتاب مصیبت‌نامه بعینه همین موقعیت را میان انسان و خدا نشان دهد. انسان‌هایی که خدا را در رنج و عذاب خویش نمی‌یابند، به شدت شکوه و زاری می‌کنند. شکوه های مردم از خدا در مصیبت‌نامه شامل خرده‌گیری بر آفرینش خدا، شکایت از کم اهتمامی به حال بندگان، گله از تحمیل رنج‌های گزاف، کج خلقی از تکلیف‌ها و نظام وعد و وعید، نومیدی از اصلاح امور از سوی خدا، شکوه از بی‌توجهی به دعاهای مردم، گلایه از تضییع و اتلاف در آفرینش، اتهام به خساست، بی عدالتی، نابلدی در بنده پروری، بی مهارتی و جهل است.
برخی از گونه‌های این شکوه و گلایه را می‌توان در اشعار عطار این‌گونه ملاحظه کرد:
۱. حلال نکردن خدا: شخصی خطاب به خدا گفت: آگر کسی نداند که تو با من چه کرده‌ای، تو خودت می‌دانی. من تو را از آنچه با من کرده‌ای حلال نخواهم کرد.
۲. پس فرستادن هدیه‌های خدا: دیوانه‌ای دستارش را به آسمان پرتاب می‌کند و می‌گوید این را نخواستم، بردار و بده به عمیدت که از من نزد تو محبوب‌تر است.
۳. گله از خساست در توجه و اعتنای خدا: شخصی در راز و نیازش به خدا می‌گوید اگر تو به جای من بودی لحظه‌ای تو را اندوهگین نمی‌گذاشتم و بسیار بهتر از این با تو رفتار می‌کردم. تو که بسیار بهتر از منی باید بهتر از این با من رفتار کنی.
۴. گله از کم محبتی خدا: شخصی به خدا می‌گوید: خدایا اگر تو دوست داشتن نمی‌دانی و این کار پیشه تو نیست من تو را همیشه دوست می‌دارم. تو دوستان زیادی داری اما من به جز تو هیچ کس را دوست ندارم. چگونه به تو بگویم که دوست داشتن را از من بیاموز. ‌
۵. گروگیری از خدا: در نگاه عطار خدا با کسی سرخوشی و رحمت ندارد مگر اینکه کسی از او گرویی بگیرد. باید به زور از خدا حق خود را مطالبه کرد. دیوانه‌ای چیزی را از مسجد به گرو می‌برد تا اینکه کسی پیدا می‌شود و می‌گوید این چیست که در دست توست. آن شخص وقتی متوجه نیاز دیوانه می‌شود، نیاز او رفع می‌کند، شکمش را سیر می‌کند و تنش را می‌پوشاند. از آن پس آن دیوانه راه می‌افتد و به همه می‌گوید این که در تن من است خدا به من داده است اما از راه گروگیری:
تا که بر نگرفتمش ناگه گرو                                    نه شکم نان یافت نه تن جامه نو
۶. تهدید خدا: دیوانه‌ای به مسجد می‌رود و خطاب به خدا می‌گوید: اگر روزی نفرستی چوب بر می‌دارم و قندیل‌های مسجد را می‌شکنم و ناگهان غذا از طریقی به او می‌رسد. کسی به او می‌گوید از این همه جسارت نمی‌ترسی! دیوانه می‌گوید باید گاهی به خدا دندانی نشان داد.
۷. به سخره گرفتن خدا: دیوانه‌ای جزئیات حیات پس از مرگ را به سخره می‌گیرد که ای خدا تو مگر سقط فروشی که ترازو داری. چرا می‌خواهی اعمال بندگان را وزن کنی. یا دیوانه‌ای دیگر می‌گوید: خدایا گر راست می‌گویی خودت از روی پل صراط بگذر ببینی که چقدر سخت و کشنده است.
۸. شرمنده کردن خدا: شخصی اصرار داشت که اسم اعظم خدا نان است و نه هیچ چیز دیگر. او می‌گفت که دیده است در قحطی نیشابور هزاران نفر فقط داد نان می‌زدند. نه بانگ نماز بود و نه در مسجد باز. آنچه ورد زبان مردم بود نان بود. او می‌گوید در آن زمان فهمیدم که اسم اعظم خدا نان است!
۹.  سیری از زندگی و تقاضای مرگ: شخصی که از شدت درد و رنج عاصی شده بود به خدا می‌گفت که بیا و به من لطف کن و جان من را بگیر:
این وجودم را که داری در زحیر                                  می‌نخواهم هیچ و می‌گویم بگیر!

۳. خشم و شورش بر خدا
انسانی که از حاکمیت مطلق و مکر خدا وحشت کرده و به او شکایت برده و نتیجه‌ای نگرفته است، از خدا عصبانی می‌شود، بر او خشم می‌گیرد و می‌شورد. نمونه این طغیان یا عصیان بر خدا در کتاب مقدس در شخصیت ابراهیم، یعقوب، موسی، ایوب،‌ عیسی، یونس، حزقیال،‌ داوود و نویسنده مزامیر وجود دارد. گسترش حداکثری این موضع در تفکر طرفداران اعتراض به خدا این است که با مشاهده رنج بشر، باور داشته باشیم که خدا وجود دارد، اما ما را دوست ندارد و عادل نیست. خیر نبودن خدا یا عادل نبودن خدا نشانه عدم وجود او نیست. کسی که به خیر مطلق بودن و عدالت خدا اعتقاد ندارد،‌ هنوز مومن است و از خدا دفاع می‌کند. حتی اگر به خدا دشنام هم بدهد او را رها نمی‌کند. بلکه او حاضر نیست خدا را از مسئولیتش نسبت به شرور مبری سازد. او خدا را متهم می‌کند که چرا انسان را دوست ندارد اما خودش همچنان خدا را دوست داشته باشد. دیوانگان مصیبت‌نامه نیز خدا را دوست دارند و به او ایمان دارند. اما از حد و ا ندازه انکشاف خدا در جهان راضی نیستند و خدا را بازخواست می‌کنند.
کرمانی در این قسمت از سنت ادیان هندی گرفته تا یهودیت و مسیحیت و اسلام پیشینه و سیر ادبیات اعتراض و شورش علیه خدا را مرور می‌کند و البته نشان می‌دهد که در اروپای مسیحی، به رغم یهودیت و اسلام، اعتراض علیه خدا تازه‌تر است و به مثابه عنصر تازه وارد به دین تلقی می‌شود. او در این بخش نحوه ورود اعتراض به خدا از کتاب مقدس عبری به مسیحیت قرون میانه، اسلام و سپس مسیحیت دوره مدرن را توضیح می‌دهد. مثلا در دروه مدرن، کرکگارد مسیحی و هانس بلومنبرگ، انسان‌ها را به اعتراض دعوت می‌کردند. کرکگارد می‌نویسد:
من می‌خواهم کسی باشد که بلند شکوه کند طوری که صدایش در بهشت بپیچد در جایی که خدا داشت با شیطان بر سر برنامه‌اش برای انسان منازعه می‌کرد. خدا از اعتراض ترسی ندارد. او می‌تواند از خودش دفاع کند. صدایت را آزاد کن. فریاد بکش. صدای خدا همواره بلندتر بوده است. هر چه باشد او خدای طوفان‌هاست.
اما به دید کرمانی یک تفاوت مهم در کتاب مصیبت‌نامه با سایر آثار صوفیان مسلمان و همین‌طور دیگر آثار خود عطار وجود دارد و آن اینکه شکوه و گله از خدا در مصیبت نامه به نهایت خود می‌رسد به طوری‌که صرف معنای شکوه را ندارد بلکه به حد متهم کردن و محکوم کردن خدا و منازعه و مجادله با خدا می‌رسد تا جایی که هر گونه امکان آشتی و مصالحه با خدا را از میان می‌برد. مثلا دیوانه‌ای به مسجد می‌رود برای اینکه خدا به او صد دینار بدهد. پس از آنکه مدتی صبر می‌کند، به خدا می‌گوید: آیا می‌خواهی به جای اینکه به من پول بدهی سقف مسجد را بر سرم آوار کنی؟ در همان زمان سقف مسجد تکانه‌ای شدیدی می‌خورد و هر لحظه ممکن است دیوانه در مسجد مدفون شود. او پا به فرار می‌گذارد و می‌گوید: خوب زود به حرف من گوش کردی و خواستی من را بکشی! فکر کنم حتی پس از کشتن من هم به من پولی نمی‌دادی.(مصیبت‌نامه، مقاله ۲۷،‌حکایت ۱۴) در هر حال خدایی که عطار در مصیبت‌نامه به تصویر می‌کشد خدایی نیست که چیزی را داوطلبانه به کسی بدهد. مردم حق دارند و لازم است حق خود را به زور، یا با دعوا و حتی دزدی از او بگیرند. دیوانه‌ای با دزدیدن چیزی از مسجد و فروختن آن به نانی می‌رسد و به همه می‌گوید این همان نانی است که همه می‌گفتید غصه نخور خدا به تو نان می‌دهد. حالا دیدید نان داد؟
از نظر عطار انسان می‌تواند بر خدا برتری بجوید و از منظر درک اخلاقی خودش، خدا را ارزیابی و بازخواست کند و نسبت به او حکم دهد. همان‌طور که در کتاب ایوب،‌ ایوب بر بی‌گناهی و سرزنش‌ناپذیری خودش اصرار دارد و حکم او این است که خدا در حق او اشتباه و بی‌عدالتی کرده است، عطار نیز بارها می‌کوشد بر خدا خدایی کند و به او درست و غلط را نشان دهد: مثلا دیوانه‌ای به خدا می‌گوید اگر من جای تو بودم و قدرت مطلق داشتم هیچ گرسنه‌ای را باقی نمی‌گذاشتم یا اجازه نمی‌دادم کسی رنج بکشد یا تو که نمی‌توانی همه مردم را سیر کنی چرا این‌قدر نان‌خور می‌آفرینی یا تو که قرار است مردم را بکشی چرا اصلاً می‌آفرینی. آیا از این بازی جان دادن و جان گرفتن خسته نشدی یا کمی از عشق مردم به همدیگر بیاموز و نگاه کن ببین مردم اگر همدیگر را دوست داشته باشند چطور با هم رفتار می‌کنند. همین‌طور شخصی که پسر جوانش را از دست داده بود گفت: امروز بر من معلوم شد که خدا هرگز فرزندی و قومی و خویشی و اهلی ندارد، چرا که اگر رنج از دست دادن فرزند را می‌فهمید هرگز داغ این جوان را بر دل من نمی‌گذاشت.
موضوع دیگری که انسان برای خاطر آن بر خدا می‌شورد این است که می‌خواهد برای به دست آوردن استقلال و حقوق خود در برابر خدا قد علم کند؛ چرا که می‌بیند همه چیز از آن خداست و او مالک هیچ چیز نیست و هیچ‌گونه حقی ندارد. مثلا دیوانه‌ای در مصیبت‌نامه از راهی می‌گذشت و گفتگوی عالمان را شنید که می‌گفتند خدا انسان را از خاک و روح آفرید. دیوانه عصبانی شد و گفت که لابد آن خاک و روح هم از آن خداست. پس چه چیز برای انسان است؟ پس ما انسان‌ها صاحب هیچ چیزی نیستیم جز آرزوهایمان!

۴. امید به فضل و لطف خدا
کرمانی به بخش‌های آخر کتاب که نزدیک می‌شود مایل است صراحت بیشتری داشته باشد در اینکه پرسش ایوب از خدا یک بازخواست همیشگی است و شعر عطار نیز شعری است که گرد زمان بر آن نمی‌نشیند. او می‌گوید در میان تفاسیر مدرن از کتاب ایوب بیش از همه تفسیر هاینریش هاینه شاعر آلمانی خوشایند اوست که‌ ایوب را بی‌زمان و بی‌مکان تفسیر می‌کند. تحلیل کرمانی از داستان ایوب و دیوانگان عطار که در آ‌خر کتاب آنها را به هم پیوند می‌زند این است که تنها چیزی که در پس این وحشت و شورش برای انسان باقی می‌ماند، خود خداست. او در اینجا داستان رنج عمه لعبت خود را که کتاب را با شرح رنج او آغاز کرده بود، مجدد ذکر می‌کند و یادآوری می‌کند که عمه لعبت پس از آنکه همه چیزش را از دست داد و فراموشی گرفته بود، هنوز خدا را می‌شناخت و وحشت از خدا در خاطر او بود. فقط با خدا سخن می‌گفت. در روزهای آخر دیگر از چهره‌اش اثر عصبانیت از خدا نیز پیدا نبود و از تمام پیکرش و از بندبند وجودش می‌شد فقط یک چیز را کاملا درک کنی: اینکه به خدا التماس می‌کند که به او رحمت و لطف کند.
در همینجا کرمانی اواخر اشعار مصیبت‌نامه عطار را می‌آ‌ورد که در آن عطار گفته است برای خدا یکی است که ما نماز بخوانیم یا نخوانیم، به او باور داشته باشیم یا نداشته باشیم، او را انکار کنیم یا رد کنیم. اگر واقعاً خدا این‌گونه است پس فرقی ندارد که مردم درباره او بد بگویند و بد فکر کنند. سپس عطار حسن و مزیت این بی‌اعتنایی خدا به حال مردم را می‌گوید که انسان می‌تواند به همین بی عاطفگی و بی‌اعتنایی خدا به حال بندگان، امید ببند. اگر واقعاً خیر و شر بندگان برای خدا یکسان است پس او می‌تواند به جای شر، خیر را نیز برگزیند. عطار خطاب به خدا می‌گوید: خدایا اگر همه کارهای تو بی‌دلیل است پس بی‌دلیل به ما رحمت و لطف کن!
داستان اعرابی و سبوی آب داستانی است که در اینجا مورد توجه عطار قرار گرفته است. یک اعرابی برای مامون سبوی آبی هدیه می‌آورد به گمان اینکه محل زندگی خلیفه گرم است و کم آب و این آب گوارا احتمالاً برای او بسیار ارزشمند است. خلیفه آب را گرم و بدبو می‌یابد اما آن را به نیکی می‌خورد و می‌گوید حقا که آب بهشت است. به مرد اعرابی پاداش می‌دهد اما شرط می‌گذارد که زودتر به بیابان محل زندگی خویش برگردد و سفر نکند که خطر او را تهدید می‌کند. وقتی از مأمون دلیل این سخن را می‌پرسند می‌گوید اگر او بیشتر سفر کند و به آب گوارای دجله برسد به بی‌ارزشی هدیه خویش پی می برد و شرمنده می‌شود. عطار پس از روایت این داستان اعتراف می‌کند که زندگی‌اش همچون اعرابی در شوره‌زاری است که هر روزه رنج می‌کشد. اگر با هدیه ناچیزی که اشک اوست به خدا لابه کند شاید خدا دست کم به اندازه خلیفه مأمون به او لطف و رحمت کند. این امید یک شخص ناچار است. امید شخصی است که از همه جا بریده است و تنها راهی که برای او باقی مانده است آن است که از خدا بخواهد که به رحم کند.
کرمانی حال عمه لعبت خود را همین‌گونه وصف می‌کند که درروزهای آخر تنها آه می‌کشید و در آهش امید شخص مستأصلی دیده می‌شد که از همه جا ناامید است و تنها به یک معجزه دل خوش دارد. تنها چیزی که برای او باقی مانده بود این بود که محکم به آخرین امید خود که خداست بچسبد و او را رها نکند. عقیده کرمانی درباره منشأ امید عمه لعبت این است که خدایی که همه چیز را خلق کرده است، این قدرت را دارد که همه چیز را به هیچ تبدیل کند. طوری که انگار هیچ چیز بدی اتفاق نیفتاده است و همه چیز به حالت اول خیر و خوشی خود برگردد، درست مثل اتفاقی که برای ایوب افتاد و همه نعمات از دست رفته خویش را بازیافت. در هر حال خدایی که هم واجد قدرت مطلق است و هم مدام از او کارهای بی‌قاعده و بی‌منطق سر می‌زند که نمونه‌اش همین روادانستن شرور و رنج‌های گزاف بر مردم است، خواهد توانست بی‌قاعده و بی‌منطق رنج‌ها را به یکباره از میان بردارد و جای آن را با خیر و نعمت پر کند. همان‌طور که صفت خودسری و خودکامگی خدا منشأ وحشت و اضطرار و خطاب و عتاب انسان شده است، می‌تواند در دل خودش منشأ امید و انتظار انسان نیز باشد. تنها چنین خدایی است که می‌توان به تعبیر کرکگارد از او طلب لطف محال داشت. افراد معترض اگر چه به خدا اعتراض می‌کنند اما همچنان به خدا ایمان و اعتماد دارند و پاداش ایمان خود را همچون ایوب و بنی اسرائیل دریافت خواهند کرد.
در نهایت اعتقاد کرمانی این است که‌این تفکر الهیات ضد که در تمام سنت‌های ادیان ابراهیمی ریشه دارد، باعث رشد و گسترش الهیات است. در واقع الهیات در جایی که امکان اعتراض یا شورش متافیزیکی وجود نداشته باشد به منتهای خود خواهد رسید. برای نمونه اگر در پی حادثه‌ای همچون هولوکاست بخواهیم یکسره به همان تبیین‌های قدیمی و سنتی مسئله شر پایبند باشیم که به هیچ وجه تبیین کننده وقایعی از این دست نیستند، عملاً تیشه به ریشه خود الهیات زده‌ایم و الهیات را برای همیشه نابود ساخته‌ایم.

ارجاعات:
[1] Kermani, Navid, God is Beautiful: The Aesthetic Experience of the Quran, translated by Tony Crawford, , Polity Press, Cambridge 2014, 400 pages.
سایت کرمانی به آدرس www.navidkermani.de معرفی نسبتا خوبی از زندگی و اثار او دارد.
[2] ریتر، هلموت،‌دریای جان،سیری در آرا و احوال شیخ فرید الدین عطار نیشابوری، ترجمه عباس زریاب خویی و مهر آفاق بایبودری، انتشارات بین المللی الهدی، ۱۳۸۸.
مطالب مرتبط
منتشرشده: 6
  1. اگر دنیا بهشت باشد
    مردم در کجا تلاش و همت نمایند؟
    مردم درکجا ابتکار وخلاقیت داشته باشند؟
    مردم در کجا به مرتبه های عالی برسند؟
    مردم در کجا مجال پایداری عملی داشته باشند؟
    درکجا حجت بر تبهکاران تمام شود؟
    در کجا مجالی برای مسابقه در نیکی بدست اید؟
    درکجا انسانها امتحان عملی و نظری بشوند؟
    ایا اینها کافی نیست تا شبه ای بنام ” شر ” را متلاشی نماید؟

  2. عبدالعلی

    من متوجه بعد مدرن بودن این مواجهه با مسئله شر نشدم.

  3. غزل

    بسیار جالب و قابل تامل!

  4. موسی

    اعتراض های لطیفی در ادعیه می بینیم.

    در نیمه دعای کمیل:
    اگر در آنش زبانم را باز بگذاری جتما در میان دوزخیان به سیت شیون آرزومندان و … سر می دهم… کجایی ای فریادرس درماندگان … خدایا به راستی صدای عبدت را می شنوی که … در طبقات جهنم به خاطر گناهانش گرفتار شده … چگونه در عذاب بماند با این که به رحمت سابقه دار تو امید بسته … چگونه آتش او را بسوزاند در حالی که آرزوی رحمت و فضل تو را دارد … و تو صدایش را می شنوی و جایش را در میان طبقات آتش می بینی … چنین گمانی به تو ندارم … و تو به این معروف نیستی …

    در نیمه های مناجات شعبانیه:
    اگر به دورخم ببری به دوزخیان اعلام می کنم که من تو را دوست دارم…

    دعای معروف عرفه از امام حسین(ع):
    تمام دعا یادآوری نعمت های الهی و ستایش خداوند است. در نیمه های دعا می خوانیم: خدایا، این است ستایش من بر تو در مقام تمحیدت و …
    در پایان نیز با ذکر این صفات پسندیده و سابقه درخشان خداوند و امید و آرزوهای فراوان می خوانیم:
    خدایا، مرا به مکر خود دچار نکن و در غفلت تدریجی به سوی نابودی مبر و فریبم مده…
    اللهم لاتمکر بی و لاتستدرجنی و لاتخدعنی .

  5. فکر می کنم عنوان کتاب را باید «وحشت آفرینی خدا» ترجمه کرد با توجه به تعبیر «قهار» نه وحشت از خدا.

  6. رضا

    بزرگترین بیماری روانی بشر

    ولی در عرصه شناخت مدرن و مدرنیته فقط چیزهایی ارزش دارد که قابل تبدیل به قدرت مادی باشد و قابل خرج کردن باشد از جمله زیبائی. و اصلاً حتی کالاهای صنعتی هم برای جلب مشتری بایستی زیبا باشند تا چه رسد به انسان. و نیز آن انسانی که دارای اشیای زیباتری هست زیباست و گرنه زشت تلقی می شود حتی در نزد خودش : خانه زیبا، ماشین زیبا، مبل زیبا و لباسهای زیبا و ظروف زیبا. در اینجا می توان ” زیبائی” را بعنوان بزرگترین بیماری روانی بشر ملاحظه کرد. این بیماری همان زشت شدگی انسان است. به بیان دیگر بشر بمیزانی که زشت می شود بیماریها هم از وی بروز می کنند. زشتی و بیماری یکی است. اینست که ایدز و کادیلاک شدیداً امری واحد هستند بهمراه دریایی از لوازم آرایش و یک لشکر از متخصصانی که شبانه روز در خدمت زیبا سازی صاحبان این کالاها و امراض قرار دارند و برق و چراغانی ها و نور افکنی ها.

    استاد علی اکبر خانجانی

    کتاب شناخت شناسی ص ۱۱۹

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.