تکفیری های مسلح با استناد به آیۀ 44 سوره مائده )و من لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ( حاکمان کشورهای اسلامی را محکوم‌ به کفرِ اکبر کرده‌اند. آنان تفسیر صحابی پیامبر عبدالله بن عباس، ذیل آیۀ حاکمیت،که شاکلۀ مبانی تکفیری آنان را متزلزل کرده، تخطئه نموده و از انتساب این حدیث به ابن‌‌عباس خودداری می‌کنند. آن‌ها به وثاقت هشام بن حُجَیر در سند حدیث اشکال کرده و مدعی‌اند که در متن حدیث، إدراج صورت گرفته است. اما با بررسی دقیقِ سند و متن روایت، نتيجه می‌گيريم که هیچ خدشه‌‌ای به حدیث ابن‌‌عباس که از طُرُق گوناگون نقل شده، وارد نیست و حتی برخلاف آنان، سَلَف و خَلَف امّت، همچون نظريه‌پرداز سلفیه (ابن‌‌تیمیه) و شاگردانش (مانند ابن‌‌قیّم)، نه‌تنها مخالفتی با روایت ابن‌‌عباس ندارند، بلکه در موارد گوناگون به آن احتجاج کرده‌‌اند. با بررسی این حدیث درمی‌يابيم که علما در موضوعات گوناگون، اعم از مسائل کلامی، فقهی،حدیثی و تفسیری، بر آن اهتمام ورزيده‌اند.
نویسنده :  علی مقدس (پژوهشگر مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت(ع)) ؛ محمدحسن زمانی (رئیس دبیرخانه کنگره مقابله با جریان‌های افراطی و تکفیری.)
منبع :  مجله سلفی پژوهی شماره 5

 

مقدمه

واژه «کفر» در قرآن کریم از جمله الفاظی است که به معانی گوناگونی تأویل می‌‌شود. این کلمه گاه بر کفر اعتقادی و گاه بر کفر عملی حمل می‌‌شود. تکفیری های مسلح معتقدند که «کفر» در آیۀ حاکمیت، به معنای کفر اکبر است. آنان تفاسیر سلف پیرامون آیۀ حاکمیت را رد کرده و در یک قاعده کلی، هرگونه فهم صحابی و تابعی یا تابعِ تابعی که واژۀ «کفر» را بر کفرِ اصغر حمل کند، مخالف قرآن دانسته‌‌اند.

عبدالله بن عباس یکی از مفسرین محترم صحابه در نزد همگان است. او در تبیین واژۀ «کفر» بر این باور است که کفرِ در آیه، کفرِ اکبر نبوده؛ بلکه کفر دون کفر، یعنی کفر اصغر است. همچنین شاگردان ابن‌‌عباس مانند: طاووس یمانی، عطاء بن أبی‌‌رباح و علی بن ابی‌‌طلحه نیز بر این عقیده استوار بوده و دیگر تابعین و مفسرین، تفسیر وی را برگزیده‌‌اند.

تکفیری های مسلح  که در برابر اين اعتقاد راسخ و اجماع به تنگ آمده‌‌اند، نخست منکر انتساب این روایت به ابن‌‌عباس شده و سپس سند حدیث را تضعیف کرده و سرانجام در متن حدیث، از حیث دلالت خدشه وارد کرده‌اند.

ضرورت پرداختن به اين مسئله از آن‌جاست که پس از بررسی حدیث، اگر روشن گردد سخن تکفیری های مسلح  در مورد منتسب نبودن حدیث به ابن‌‌عباس، ادعایی بیش نيست، نامشروع بودن مبنای تکفیری آنان کاملا روشن خواهد شد. با تصحیح سند و دلالت حدیث برخلاف نگرش آن‌‌ها، مبنای اصلی سلفیه تکفیری مبنی بر تکفیر حاکمان و شهروندان کشورهای اسلامی که بر اساس فهم نادرست از آیۀ حاکمیت )وَ مَن لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ( شکل گرفته، متزلزل و برملا خواهد شد.

خواننده با مطالعۀ این پژوهش، به این نتیجه خواهد رسید که اگرچه تکفیری های مسلح، خود را پیرو سلف می‌‌پندارند، ولی هیچ اساس و ریشۀ تاریخی از جانب سلف صالح مانند عبدالله بن عباس و شاگردانش وجود ندارد تا نگرش تکفیری های مسلح را تأیید کند. از این رو همان‌‌گونه که برخی از نظریه‌‌پردازان اسلامی گفته‌‌اند، این حدیث کمر سلفیه جهادی را شکسته است و نامشروع بودن رفتارهای آنان در پوشش آیۀ حاکمیت، به چالش کشیده خواهد شد.

حقیقت این است که تکفیری های مسلح، به فهم سلف صالح همچون عبدالله بن عباس و دیگر صحابه و تابعین توجهی ندارند و فقط به ادعای پیروی از سلف، تفسیر عبدالله بن عباس را معارض با فهم خود دانسته و به همین دليل، در مقام مقابله و نفی حدیث ابن‌‌عباس و دیگر سلف صالح برآمده‌‌اند.

در موضوع حدیث عبدالله بن عباس کتاب‌ها و مقالاتی نوشته شده که برای نمونه می‌‌توان به کتاب قرة العیون اشاره کرد. کتاب‌‌هایی که در این زمینه نگاشته شده، در لابه‌‌لای مباحث دیگر به این مسئله پرداخته‌اند، نه این‌‌که مستقل بررسی شده باشد. نکته دیگر این‌‌که بيشتر این تألیفات را وهابیون نگاشته‌اند.

وجه تمایز این مقاله از نوشته‌‌های دیگر این است که در صدد نقد نظریه و ديدگاه تکفیری های مسلح به حدیث ابن‌‌عباس، به صورت مستقل و با ارجاع به آثار سلف و بر اساس آنچه مورد اتفاق فریقین است، برآمده است.

تکفیری های مسلح 

«سلف» در لغت به معنای پیشین[1] و در اصطلاح سلفی‌‌ها، با اقتباس از روایت «خیرُ القرون»[2]بر سه نسل، صحابه، تابعین و تابعِ تابعین اطلاق می‌‌شود.[3]

سلفیه به کسانی می‌‌گویند که در فهم کتاب و سنت، معتقد به پیروی از سلف صالح هستند؛ ازاین‌‌رو هر کس چنین اعتقادی داشته باشد، وی را سلفی می‌‌نامند.[4]

«تکفیری های مسلح» به کسانی اطلاق می‌‌شود که داعیۀ برقراری حکومت و خلافت اسلامی دارند و تنها راه رسیدن به آن را جهاد مسلحانه می‌‌دانند.[5] آنان آمیخته‌‌ای از اندیشه‌‌های عقیدتی و عملی وهابی قطبی[6] هستند که معتقد به کفر حکومت‌های امروزين و جاهلیت جوامع هستند و تنها راه تغییر را جهاد مسلحانه می‌‌دانند.[7] از مشهورترين شخصیت‌‌های تکفیری های مسلح می‌‌توان به ابومحمد مقدِسی، أیمن الظواهری، ابوبکر ناجی و سید امام اشاره کرد.[8] آنان اگرچه خود را پیرو سلف می‌‌دانند، اما برخی از خلف را همچون سلف می‌‌پندارند.[9]

از عملکرد تکفیری های مسلح به روشنی پيداست که آن‌‌ها اغلب به جای این‌‌که از قول صحابه،تابعین و تابعِ تابعین پی‌روی کنند، به قول خلف و افرادی که قرن‌‌ها از سلف فاصله دارند، تکیه دارند. برای نمونه: شنقیطی صاحب تفسیر اضواء البیان از مفسرین و علمای بزرگ نزد تکفیری‌‌ها، چنان به نظرات و اقوال ابن‌‌تیمیه و شاگردان وی پايبندی نشان می‌‌دهد، گویی او را صحابه‌‌ای از سلف و مصاحبین رسول خدا- یافته است و در برابر گفته‌‌های وی تسلیم محض است.[10] آنان افرادی چون: محمد بن عبدالوهاب، محمد بن عبداللطیف آل‌‌شیخ، بن‌‌باز، ابن‌‌‌‌عثیمین، البانی و بن‌‌جبرین را همچون سلف می‌‌دانند.[11]

حدیث عبدالله بن عباس، نزد فرق اسلامی

در برهه‌‌ای خوارج برای اولین بار آیۀ حاکمیت را مبنای خود برای تکفیر قرار دادند. حضرت علی% برای جلوگیری از تفسیر ناصوابِ آنان، عبدالله بن عباس را فرستاد تا فهم نادرست آن‌‌ها و مسئله‌ای که با کج فهمی‌شان در جامعه ایجاد شده بود را اصلاح کند. ابن‌‌عباس «کفر» در آیه را به کفر اصغر یعنی کفری که منجر به خروج از اسلام نمی‌‌شود، تبیین کرد.

پس از گذشت قرن‌‌ها از این واقعه بارِ دگر با ظهور تکفیری های مسلح، برداشت غلطِ خوارج مطرح شده و اين معضل دوباره در جامعۀ اسلام ایجاد شده است. برای رویارویی با این اندیشه، باید دوباره از حدیث عبدالله بن عباس بهره برد تا خطای فاحش تکفیری های مسلح برملا شود.

«ليس بالكفر الذي تذهبون إليه إنه ليس بكفر ينقل عن الملة ثم قرأ: )وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ[12] کفر در آیۀ حاکمیت، به معنای کفری که شما خوارج می‌‌پندارید، یعنی کفر خروج از اسلام نیست.

 علمای اسلام در موضوعات گوناگون، اعم از مسائل کلامی، فقهی، حدیثی و تفسیری، به این حدیث توجه داشته‌‌اند.[13] برای نمونه: از حیث کلامی و عقیدتی در مسئله ایمان و کفر، برای این‌‌که از واژۀ «کفر» برداشت ناصحیح نشود و به طور کلی در برابر اسلامِ فرد قرار نگیرد، کفر را به دو نوع، کفر اکبر و کفر اصغر تقسیم کرده و یکی از ادله را حدیث ابن‌‌عباس برشمرده‌‌اند.[14]

در تبیین شاخصه‌‌های کفر، کفر را به دو گونه تقسیم کرده‌اند: 1. کفر اعتقادی، یعنی کفری که انسان را از دایرۀ اسلام خارج می‌کند؛ 2. کفر عملی، یعنی کفری که انسان را از دایرۀ اسلام خارج نمی‌‌کند. در تأیید این نظریه، به حدیث ابن‌‌عباس استناد نموده‌‌اند.[15] علما با ياری گرفتن از این روایت، مسلمان را به صرف ارتکاب کبیره، کافرِ خارج از دین تلقی نکرده و احکام کفر را بر او صادر نمی‌‌کنند.[16]

از حیث تفسیری و فهم قرآن، بسياری از مفسرین، هرچند از بعد کلامی حدیث ابن‌‌عباس را در مقابل فهم خوارج و سلفیۀ جهادی در ذیل آیۀ 44سوره مائده )وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ( به کار گرفته‌‌اند تا پس از ارائۀ تفسیر صحیح، از تکفیر حکام و شهروندان جامعه اسلامی جلوگیری کنند[17] و از حیث حدیثی، این روایت را جزء احادیث معتبر و برجسته خود شمرده‌اند.[18]

با نگاه کلی به آثار علمای اسلام، به‌‌ویژه اهل سنت پی می‌بريم که تفسیر عبدالله بن عباس در نزد آنان، در پرهيز از تکفیر ناصوابِ دیگران، تأثیر بسزایی داشته است.

الف) دیدگاه تکفیری های مسلح درباره حدیث عبدالله بن عباس

تکفیری های مسلح درباره حدیث ابن‌‌عباس چند ديدگاه دارند. اولاً در انتساب این حدیث به ابن‌‌عباس خدشه وارد کرده و بر این باورند که این حدیث از جانب ابن‌‌عباس صادر نشده است.[19] ثانیاً مخاطب ابن‌‌عباس را خوارج دانسته‌‌اند.[20] ثالثاً از حیث سندی به حدیث اشکال کرده[21] و یکی از راویان حدیث به نام هشام بن حُجَیر را غیرثقه شمرده‌‌اند.[22] آنان علت ضعیف‌‌شمردن هشام بن حُجَیر را ناتوانی او در حفظ و ضبط حدیث دانسته و این مسئله را بهانۀ ضعف او قرار داده‌‌اند تا روایت ابن‌‌عباس را نادیده بگیرند.[23] رابعاً از حیث دلالی به متن حدیث اشکال کرده‌‌اند.[24] خامساً بر این باورند که لفظ «کفر دون کفر» از ابن‌‌عباس صادر نشده است.[25]

این حدیث به قدری از حیث محتوا غنی و چشم‌گير است که به تعبیر ناصرالدین ألبانی شیخ‌‌الحدیث، کمر تکفیری های مسلح تکفیری را شکسته است[26] و اگر سلفیه تکفیری این روایت را می‌‌پذیرفتند، هرگز گرفتار فتنۀ تکفیر نمی‌‌شدند.

1- طریق طاووس یمانی

ابوعبدالرحمان، طاووس بن کیسان یمانی (متوفی 106ق) یکی از چهره‌‌های برجسته تابعان، فقیهی جلیل‌‌‌القدر و از خواص عبدالله بن عباس و عابدان زمان خود بوده است.[27]

«عن طاووس قال قال ابن‌‌عباس ليس بالكفر الذي تذهبون إليه إنه ليس بكفر ينقل عن الملة ثم قرأ: )وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ(»؛[28] طاووس از ابن‌‌عباس در چگونگی حکم حاکم ستمگر نقل می‌‌کند که حاکم جائر، حکمش همان‌‌گونه که قرآن کریم فرموده است: «و آنها که به احکامی که خدا نازل کرده، حکم نمی‌کنند، کافرند»، کافر است؛ اما کفرش همانند کفری که خوارج گمان می‌‌کردند که منجر به خروج از دین شود، نیست؛ بلکه کفر دون کفر، یعنی کفر اصغر به معنای گناه و معصیت است.[29] بسیاری از علما و صاحب‌‌نظران اسلامی با درستی طریق طاووس و نسبت آن با عبدالله بن عباس مخالفت نکرده‌‌اند.[30]

برخی از سلف‌‌شناسان برای معرفی نگاه سلف در موسوعۀ جمع‌‌آوری شده در قاهره، که نگرش سلف در عقیده، منهج و تربیت را بررسی کرده است، روایت عبدالله بن عباس که از طریق طاووس یمانی نقل شده را سلوک و شیوۀ فکری و رفتاری سلف دانسته‌اند.[31] کاربرد روایت ابن‌‌عباس به قدری چشم‌گير است که برخی در تشریح عقیدۀ مسلمان واقعی در پرتو قرآن و سنت، روایت عبدالله بن عباس که از طریق طاووس نقل شده را يادآور شده‌‌‌اند.[32] برخی نيز چگونگی شکل‌‌گیری تکفیر و ریشۀ آن را، پیروی نکردن از حدیث ابن‌‌عباس و طریق طاووس یمانی گفته‌اند.[33] در نتیجه، بسیاری از اهل سنت، طریق طاووس را پذیرفته و اشکالی به این نسبت وارد نکرده‌‌اند.[34]

2- طریق عطاء بن ابی‌‌رباح

طریق دیگر روایت عبدالله بن عباس، طریق عطاء بن ابی‌‌رباح است. عطاء از شاگردان به‌‌نام ابن‌‌عباس به شمار می‌‌رود.[35] ابن‌‌سعد درباره مقام علمی وی می‌گويد کسی را همچون عطاء و طاووس ندیدم که در مباحث علمی ممحض باشند.[36] در وثاقت و اعتبار وی همین بس که بخاری در تاریخ الکبیر خود، وی را مطرح کرده است:[37]

عن عطاء قوله: )وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ(؛ )وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ(؛ )وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ( قال: كفر دون كفر، و فسق دون فسق، و ظلم دون ظلم؛[38]

آیه 44 سوره مائده: «آنها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی‌کنند، کافرند»؛ آیه 45 سوره مائده: «آنها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی‌کنند، ستمگرند»؛ آیه 47 سوره مائده: «آنها که احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی‌کنند، فاسقند».

طبری در تفسير خود که نزدیک‌‌ترین تفسیر به عصر ابن‌‌عباس است، روایت عطاء را نقل کرده و با تکیه بر این روایت، کفر در آیۀ حاکمیت را خارج از دین نمی‌‌شمارد.[39] برخی دیگر برای این‌‌که حکم کردن به غیر ما انزل الله را فقط معصیت مسلمان بشمارند، نه این‌‌که وی را کافر از دین بدانند، روایت و طریق عطاء بن ابی‌‌رباح را مستند قرار داده‌‌اند.[40]

دیگران برای مقاومت در برابر تفسیرهای افراطی و خوارج‌‌گونه و صیانت از اسلامِ مسلمان، در ذیل آیۀ حاکمیت، روایت عطاء را که طریق دیگرِ بیان عبدالله بن عباس است، سرلوحه خود قرار داده‌‌اند.[41]

3- طریق علی بن ابی‌‌طلحة

طریق دیگری که روایت ابن‌‌عباس در ذیل آیۀ حاکمیت نقل شده، طریق علی بن ابی‌‌طلحه است:

علي بن أبي‌‌طلحة، عن ابن‌‌عباس قوله: )وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ(، قال: من جحد ما أنزل الله فقد كفر. ومن أقرّ به ولم يحكم، فهو ظالم فاسقٌ؛ کسی‌که عامدانه حکم خدا را انکار کند و بر اساس حکم خدا حکم نکند، کافر است و کسی‌که به خدا و حکم خدا اقرار کند، اما به دلايل دیگری بر اساس حکم خدا حکم نکند، ظالم و فاسق است.[42]

4- بررسی سندی روایت

برای پی بردن به شخصیت هشام بن حُجَیر، نگاه رجاليون و علمای تراجم و جرح‌وتعدیل را بررسی می‌کنيم:

 ابن ابی‌‌حاتم که متعنّت در جرح‌وتعدیل است، درباره هشام بن حُجَیر سکوت کرده و علامه تهانوی در تبیین قواعد حدیثی يادآور می‌شود که سکوت ابن ابی‌‌حاتم و ابی‌‌زرعه به معنای توثیق راوی است.[43] نسائی نیز که ازجمله متعنّتین در جرح به شمار می‌رود، هشام بن حُجَیر را در الضعفاء خود نياورده و این بدان معناست که وی را در زمره راویان ضعیف نیافته است. العِجلی در کتاب الثقات، هشام بن حُجیر را ثقةٌ خوانده است.[44] شمس‌الدین ذهبی در الکاشف[45] و ابن‌‌شاهین در الثقات خود به وثاقت هشام بن حُجَیر تصریح کرده‌‌اند.[46] ابن‌‌حبان وی را در الثقات خود آورده است.[47]

 اگر تکفیری های مسلح بگویند ابن‌‌حبان در توثیق راویان متساهل بوده،[48] به چند دلیل این ادعا رد می‌شود:

اولا: ابن‌‌حبان را به سبب تعنُّت در جرح نمی‌‌توان متساهل در توثیق و تعدیل دانست؛ زیرا کسی‌که از کوچک‌ترين عيب در جرح چشم‌پوشی نمی‌کند، نمی‌توان وی را به‌راحتی متهم به تساهل در توثیق و تعدیل کرد.[49]

ثانيا: ذهبی نیز ادعای قائلین به تساهل ابن‌‌حبان را رد کرده و در کتاب خود، ابن‌‌حبان، تاریخ بخاری و ابن ابی‌‌حاتم را از چشمه‌های معرفت ثقات برشمرده است.[50]

با بررسی مصنفات مشهور الثقات و الضعفاء و جرح ‌و تعدیل، به دست می‌آید که در مجموع، این تصنیفات هشام بن حُجیر را ثقه دانسته‌اند.

در پاسخ به ایراد تکفیری های مسلح بايد گفت:

اولا: هرگاه بین جرح‌وتعدیل راوی تعارض به وجود آید، تعدیل مقدم می‌شود.[51] اگرچه تعداد توثیق‌‌‌کنندگان هشام بن حُجَیر کم نیست، اما اگر بر فرض، تعارضی هم وجود داشته باشد، تعدیل و توثیق، مقدم بر جرح است.[52]

ثانيا: بنابر قواعد حدیثی اهل سنت، اگر ضعف راوی به سبب کذب و فسق او باشد، روایت قابل انجبار نخواهد بود؛ اما اگر ضعف راوی علل دیگری داشته باشد، با تعدد طُرُق قابل جبران خواهد بود.[53] اما ابن‌‌تیمیه پا را از این هم فراتر نهاده و معتقد است هرچند ناقلین حدیث را افراد غیرثقه تشکیل داده باشند، تعدد طرق موجب تقویت مجموع خواهد شد.[54] از ديدگاه ابن‌‌تیمیه، نظريه‌پرداز جریان سلفیه نيز تعدد طرق، به‌تنهایی ضعف سند را جبران می‌کند.

به عبارت دیگر: بر فرض ضعیف دانستن هشام بن حُجَیر، وجود قاعده‌ای همچون «یُقوّی بعضُها بعضاً» ضعف سند را برطرف می‌کند؛ زیرا بر اساس مبنای رجالی اهل سنت، وجود طُرُق مختلف، سند حدیث را تقویت نموده و در نتیجه، یقین و صحت سند را حاصل می‌کند.[55] روایت عبدالله بن عباس از طرق گوناگون نقل‌شده است؛ مانند: طریق طاووس،[56] علی بن ابی‌‌طلحة،[57] عطاء بن ابی‌‌رباح،[58] علی بن الحسین،[59] عکرمه[60] و غیره، که این تعدد طرق، قوّت روایت را نیز چند برابر می‌کند.

ثالثا: بر فرض ضعیف دانستن هشام، بر اساس قواعد حدیثی، حدیث وی با تعدد و کثرت، از ضعیف به حسن لغیره[61] ارتقا می‌یابد؛[62]زیرا همین حدیث از طریق دیگری نقل ‌شده و احادیث دیگر، یا مانند این حدیث، یا اقوی از این هستند.[63] ناگفته نماند که این تقویت باید به نحو متابع باشد تا تقویت صورت گیرد.[64]

مسئله قابل‌تأمل این است که در کنار آراء تکفیری های مسلح، نظريه‌پرداز سلفیه، يعنی ابن‌‌تیمیه نه‌تنها انتساب این روایت به عبدالله بن عباس را رد نکرده، بلکه هیچ‌‌ سخنی که دال بر خدشه در سند و متن روایت باشد، مطرح نکرده و می‌نویسد که ائمه اهل سنت همچون احمد بن حنبل این حدیث را پذیرفته و از آن تبعیت کرده‌اند و دلیلی نمی‌بینیم که این حدیث را نپذیریم.[65]

علاوه بر ابن‌‌تیمیه، شاگرد او ابن‌‌قیّم نیز یادآور می‌شود: همان‌طور که طاووس از ابن‌‌عباس نقل کرده است، نباید هر حکم کننده به غیر ما أنزل الله را از دایرۀ اسلام خارج کرد.[66]

5- بررسی دلالی روایت

تکفیری های مسلح معتقدند که در روایت ابن‌‌عباس اِدارج صورت گرفته است.[67] آنان ادعا می‌کنند که روایت ابن‌‌عباس با دو لفظ، یکی به‌صورت «کفر دون کفر» و دیگری با لفظ «ليس كمن كفر بالله وملائكته وكتبه ورسله»، وارد شده است. ازاین‌رو نتیجه می‌گیرند که در حدیث ادارج صورت گرفته است؛ یعنی لفظ «کفر دون کفر» و «ليس كمن كفر بالله وملائكته وكتبه ورسله» را طاووس در روایت ابن‌‌عباس داخل کرده است.[68]

در پاسخ به این ادعا گفته می‌شود:

اولا: اگر بنا باشد از جانب طاووس اِدراجی صورت گیرد، لازم است اين ادراج با اَدات تفصیلیه مانند: «أعنی» يا «أی» جدا و مشخص گردد؛[69] درحالی‌‌که طاووس از أدات تفصیلیه استفاده نکرده است.

 ثانیاً: حکم به اِدراج حدیث در صورتی قابل‌اجراست که ابتدا خود راوی به آن اشاره‌ کرده باشد، یا این‌‌که یکی از أئمۀ معتبر، به وجود اِدراج اذعان کرده باشد، یا این‌‌که از خود کلام درج‌شده پی ببریم که صدور چنین کلمه‌ای از پیامبر- محال است.[70] در روایت نقل‌شده از ابن‌‌عباس، هیچ‌کدام از دلایل و شواهدی که دلالت بر اِدراج آن داشته باشد، وجود ندارد تا این حدیث را حمل بر اِدراج کنیم.

ثالثاً: نه خود طاووس اعتراف به اِدراج کرده، نه یکی از أئمه حدیث از اِدراج در نقل طاووس سخن گفته و نه صدور آن از پیامبر- محال است؛ زیرا اگر محال بود، مفسرین، محدثین و علمای سرشناس درباره آن سخن می‌گفتند. ممکن است تکفیری های مسلح بگویند این روایت چون مخالف قرآن است، پس طرح آن از جانب سلف محال است. در پاسخ گفته می‌‌شود که محل نزاع، همان جايی است که شما گمان می‌‌کنید این تفسیر برخلاف قرآن است. دلايل بیانگر این است که اولا خلاف قرآن نیست و ثانيا اگر خلاف قرآن بود، سلف به این تفسیر تکیه نمی‌‌کردند؛ زیرا بر اساس آنچه از سلف نقل شده، سلف به برداشت ابن‌‌عباس اعتماد کرده و آن را برگزیده‌‌‌اند.[71]

رابعا: اگرچه به اجماع محدثین و فقها اِدراج در حدیث، حرام است،[72] اما اگر بر فرض، اِدراجی از جانب سلف همچون طاووس صورت گرفته باشد، گاهی این مسئله استثنا شده، که اين امر به سبب انگیزه‌هایی همچون استنباط حکم شرعی از حدیث، پيش از این‌‌که به اتمام رسد و شرح و تبیین کلمات غریب و جملاتی که نیاز به تشریح و تفسیر دارد، مانعی ندارد و در چنین شرایطی باید طبق اذعان خودِ تکفیری های مسلح، فهم طاووس را به فهم خود ترجیح داد؛[73] مانند زُهری و دیگران که برای تفهیم و تفسیر یک متن، از واژه‌های دیگر برای تفهیم بهتر استفاده کرده‌اند. برای مثال: در حدیث عايشه درباره آغاز وحی: «کان النّبی یَتَحنَّثُ فی غارِ حِراء و هو التَّعبُّد اللَّیالیَ ذواتِ العَدَدِ»[74] عبارت «و هو التعبد» مدرج از کلام زهری است.[75]

خامساً: بر فرض که اِدراجی صورت گرفته باشد، روایت عبدالله بن عباس، چه با عبارت «کفر دون کفر» و چه با عبارت «ليس كمن كفر بالله وملائكته وكتبه ورسله» باشد، هر دو بیان می‌کند که برداشت آنان از آیۀ حاکمیت نادرست بوده و کلمۀ «کفر» در آیه به معنای کفر اکبر که منجر به خروج فرد از اسلام گردد، نیست؛ زیرا هر دو عبارت به معنای خروج از اسلام فرد نیست.

نتیجه این‌‌که با هر عبارتی که باشد، می‌‌تواند برداشت سلفی‌‌های تکفیری را به چالش بکشد و علاوه بر فرض این‌‌که ادراجی صورت گرفته باشد، این ادراج از سوی سلف بوده و طاووس این‌گونه فهمیده و باید به فهم او و دیگر سلف صالح احترام گذاشت و بیان طاووس روایت «کفر دون کفر» را اثبات می‌‌کند.

ب) مؤیدات سلف در تأیید روایت ابن‌‌عباس

بسیاری از سلف همچون صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین، روایت عبدالله بن عباس را پذیرفته و برای دیگران نقل کرده‌اند. برای نمونه: علی بن الحسین زین‌‌العابدین% ازجمله تابعین و سلف صالحی است که ذهبی از زهری در شأن ایشان نقل می‌کند که برتر از او در قریش دیده نشده است. آن حضرت روایت عبدالله بن عباس را همانند دیگر سلف نقل کرده‌‌اند:

«ثم دخلت على علي بن الحسين فسألته عن هذه الآيات التي في المائدة قال صدق ولكنه كفر ليس ككفر الشرك وفسق ليس كفسق الشرك وظلم ليس كظلم الشرك».[76]

از دیگر سلف که اشاره شد، طاووس‌ بن‌ کیسان (متوفای 106ﻫ) از چهره‌های‌ بارز و مفسر عصر تابعین است که از خواص‌ ابن‌‌عباس شمرده شده است.[77] او روایت ابن‌‌عباس را همان‌گونه که فهمیده، برای دیگران نقل کرده است و دیگران نیز فهم طاووس را پسندیده و دنبال کرده‌‌اند:

«عن طاووس قال: قال ابن‌‌عباس: ليس بالكفر الذي تذهبون إليه إنه ليس بكفر ينقل عن الملة ثم قرأ ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون»؛[78]

ابن‌عباس می‌گوید: کفر در آیه، به معنای کفری نیست که خوارج بر آن رفته‌اند؛ کفری نیست که مسلمانان را از دایره اسلام خارج کند.

از دیگر سلف، عکرمه، شاگرد ابن‌‌عباس که چهل سال شاگردی ابن‌‌عباس را در کارنامه دارد، در تفسیر آیه می‌‌گوید:

«ومن لم يحكم بما أنزل الله جاحدا به فقد كفر ومن أقر به ولم يحكم به فهو ظالم فاسق»؛ کسی‌که از روی انکار، بر اساس آنچه خداوند نازل کرده حکم نکند، کافر است؛ اما کسی‌که از روی انکار حکم خدا حکم نکند، بلکه از روی اغراض دیگر همچون هوا و هوس حکم نکند، در غیر این صورت او ظالم و فاسق است.[79]

عکرمه نیز در تأیید فتوای خود می‌‌گوید: استادم ابن‌‌عباس چنین اعتقادی دارد.[80]

از دیگر شاگردان عبدالله بن عباس، علی بن ابی‌‌طلحه است که رأی طاووس را پذيرفته و نیز مراد عبدالله بن عباس از آیه را کسی می‌‌داند که به غیر ما انزل الله حکم نکند. در غیر این صورت، او را ظالم و فاسق شمرده، نه این‌‌که از اسلام خارج پنداشته باشد:

«عن علي بن أبي طلحة، عن ابن‌‌عباس قوله: ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون، قال: من جحد ما أنزل الله فقد كفر. ومن أقرّ به ولم يحكم، فهو ظالم فاسقٌ»؛ کسی که عامدانه حکم خدا را انکار کند و بر اساس حکم خدا حکم نکند، کافر است و کسی که به خدا و حکم خدا اقرار کند، اما به دلايل دیگری بر اساس حکم خدا حکم نکند، ظالم و فاسق است.[81]

 عطاء بن ابی‌‌رباح از برجسته‌‌ترین فقهای مکه و شاگرد خاص ابن‌‌عباس است.[82] وی نیز در فهم واژۀ «کفر»، مراد کفر در آیه حاکمیت را به کفر اصغر تفسیر کرده است:[83] «عن عطاء، قال: كفر دون كفر، وفسق دون فسق، وظلم دون ظلم».[84]

از سخن سلف به دست می‌‌آید که فهم عبدالله بن عباس بنابر آن‌چه نقل شد، برای دیگر مفسرین و محدثین پذيرفته نيست؛ ازاین‌‌رو آنان تفسیر ابن‌‌عباس از آیه را به دیگر سلف نیز سرایت داده و این قول را پذیرفته‌اند که مراد از کفر در آیه، با هر تعبیری که در میراث سلف نقل شده باشد، نمی‌‌تواند مراد سلفیه تکفیری را تأیید کند؛ بلکه هرگز نمی‌‌توان هر کس که به غیر ما انزل الله حکم کند را از دایرۀ اسلام خارج دانست.

نتیجه

با بررسی‌های صورت گرفته پیرامون حدیث عبدالله بن عباس نتيجه می‌‌گيريم که هیچ‌ ایرادی، اعم از سندی و دلالی، به روایت وارد نیست و اگرچه شخصیت هشام بن حُجَیر از سوی برخی همچون تکفیری های مسلح تضعیف ‌شده؛ اما از سوی بسیاری از علمای جرح و تعدیل توثیق شده و وی را از شاگردان مبرّز طاووس بن کیسان و حسن بصری شمرده‌اند و کسانی چون سفیان بن عُیینه را از شاگردان او نام ‌برده‌اند. پس از تأمل در متن روایت، معلوم شد که هیچ‌ اِدراجی در متن حدیث صورت نگرفته و از حیث دلالی ایرادی وارد نخواهد بود. بنابراین با توجه به اذعان سلف و خلف امت، هيچ خدشه‌ای به روایت عبدالله بن عباس وارد نشده و در بسیاری از موضوعات، موردتوجه فریقین بوده است.

 


منابع

  1. ابن‌‌بطه، عبیدالله بن محمد، الابانة الکبری، ریاض: دارالرایة، چاپ دوم، 1415ق.
  2. ابن‌‌تيميه، احمد، مجموع الفتاوى، تحقيق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، مدینة نبویه: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، 1416ق.
  3. ابن‌‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، زادالمسیر فی علم التفسیر، بیروت: دارالکتاب العربی، چاپ اول، 1422ق.
  4. ابن‌‌حبان دارمی، محمّد، الثقات، دَكَن هند: دائرةالمعارف العثمانية بحيدرآباد، چاپ اوّل، 1393ق.
  5. ابن‌‌خلّكان برمكی اربلي، احمد، وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان، تحقيق: احسان عبّاس، بیروت: دار صادر،1900م.
  6. ابن‌‌شاهین، عمر بن احمد، تاریخ أسماء ثقات، کویت: دارالسلفیة، چاپ اول، 1404ق.
  7. ابن‌‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله، التمهید، مغرب: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامية، بی‌‌تا.
  8. ابن‌عثیمین، محمد بن صالح، مصطلح الحدیث، قاهره: مكتبة العلم، چاپ اول، 1415ق.
  9. ابن‌فارس، ابوفارس احمد، معجم مقاييس اللّغة، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، بیروت: دارالفكر، 1399ق.
  10. ابن‌‌قیم جوزیه، محمد بن ابی‌‌بکر، مدارج السالکین، بیروت: دارالکتاب العربی، چاپ سوم، 1416 ق.
  11. ابن‌‌هشام، عبدالله بن یوسف، مغنی اللبیب، قم: کتابخانه آیت‌‌الله مرعشی نجفی، چاپ چهارم، بی‌تا.
  12. ألبانی، محمد ناصرالدین، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ریاض: مکتبة المعارف، چاپ اول، 1422ق.
  13. بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، حیدرآباد: دائرة المعارف العثمانیة، بی‌‌تا.
  14. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ریاض: دارالسلام للنشر و التوزیع، چاپ دوم، 1419ق.
  15. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحيح الأدب المفرد للإمام البخاری، عربستان: دارالصدیق، 1416ق.
  16. بغوی، حسين بن مسعود، معالم التنزيل في تفسير القرآن، تحقيق: عبدالرزاق المهدي، بیروت: دار إحياء التراث العربي،چاپ اوّل، 1420 ق.
  17. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، تحقيق: بشار عواد معروف، بیروت: دارالغرب الإسلامى، 1998م.
  18. جوزجانی، سعید بن منصور، التفسير من سنن سعيد بن منصور، ریاض: دارالصمیمی، چاپ اول، 1417ق.
  19. حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، تعليق: محمد بن أحمد ذهبى، تحقيق: مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دارالكتب العلمية، چاپ اوّل، 1411ق.
  20. خازن، علی بن محمد، لباب التأويل في معاني التنزيل، بیروت: دار کتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
  21. خطیب بغدادی، أحمد بن علی، الفصل للوصل المدرج في النقل، تحقيق: محمد بن مطر الزهرانی، ریاض: دار الهجرة، چاپ اوّل، 1418ق.
  22. ذهبی، محمد بن احمد، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب و الستة، تحقیق محمد عوامه، احمد محمد نمرالخطیب، جدّه: دارالقبلة للثقافة الاسلامیة، چاپ اول، 1413ق.
  23. ذهبی، محمد بن احمد، الموقظة في علم مصطلح الحديث، حلب: مكتبة المطبوعات الإسلامية، چاپ دوم، 1412ق.
  24. ذهبی، محمد بن احمد، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، تحقيق: بجاوی علی محمّد، بیروت: دارالمعرفة، چاپ اوّل، 1382ق.
  25. ذهبي، محمّد بن احمد، سير أعلام النبلاء، تحقيق: مجموعة من المحققين بإشراف الشيخ شعيب الأرناؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ سوّم، 1405ق.
  26. رازی، ابن ابی‌‌حاتم، محمد، تفسیر القرآن العظیم، بی‌‌جا، بی‌‌نا، بی‌‌تا،
  27. سعدی، عبدالرحمن بن ناصر، تيسير الكريم الرحمن في تفسير كلام المنان، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1420 ق.
  28. سلفی الجزائری، محمد، نثرالدر فی تفنید شبهةکفر دون کفر، نشر سایت آرشیو به آدرس: https://archive.org/details/MujahidBag2
  29. سمعانی، منصور بن محمد، تفسیرالقرآن، ریاض: دارالوطن، چاپ اول، 1418ق.
  30. سوری، ابومصعب، الدعوة المقاموة الاسلامیة، چاپ اول، 1425ق. نشر سایت آرشیو به آدرس: https://archive.org/details/MujahidBag2
  31. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌‌بکر، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت: دارالفکر، بی‌‌تا.
  32. صنهاجی، ابوجندل، اثر ابن‌‌عباس کفر دون کفر، نشر سایت آرشیو به آدرس: https://archive.org/details/MujahidBag2
  33. طبری، محمّد بن جرير، جامع البيان في تأويل القرآن، تحقيق: أحمد محمد شاكر، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اوّل، 1420 ق.
  34. طویان، عبدالعزیز بن صالح، جهود الشیخ محمد الامین الشنقیطی فی تقریر عقیدة السلف، ریاض: مکتبة العبیکان، چاپ اول، 1419ق.
  35. عثمانی تهانوی، ظفر احمد، قواعد فی علوم الحدیث، بیروت: دار بشائر اسلامیه، چاپ دهم، 1428ق.
  36. عجلی، احمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، مکه مکرمه: دارالباز للنشر والتوزیع، چاپ اول، 1405ق.
  37. عسقلانی، ابن‌‌حجر، شرح نخبة الفکر، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، بی‌‌تا.
  38. عسقلانی، احمد بن علی، نزهة النظر في توضيح نخبة الفكر في مصطلح أهل الأثر، تحقيق: عبد‌‌الله بن ضيف‌‌الله الرحيلي، ریاض: مطبعة سفير، چاپ اوّل، 1422ق.
  39. عماد، عبدالغنی،«المفاهیم و الافکارو العقائد المحوریة للحرکات الاسلامیة» الحرکات الاسلامیة فی الوطن العربی، بیروت: مرکز دراسات الوحدة العربیة، چاپ اول، 2013م.
  40. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، بیروت: داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا.
  41. فرید، احمد، السلفیة قواعدٌ و اصولٌ، قاهره: دارالعقیده، چاپ اول، 1424ق.
  42. فلسطینی، ابوقتاده، کفر دون کفر، نشر سایت آرشیو به آدرس:

https://archive.org/details/MujahidBag2

  1. قحطانی، سعید بن علی، عقیدة المسلم فی ضوء الکتاب و السنة، ریاض: مطبعة سفیر، بی‌‌تا.
  2. قحطانی، سعید بن علی، قضية التكفير بين أهل السنة وفرق الضلال في ضوء الكتاب والسُّنَّة، ریاض: مطبعة سفیر، بی‌‌تا.
  3. قرطبی، محمّد بن أحمد (م 671)، الجامع لأحكام القرآن، قاهره: المکتبة التوفیقیة، چاپ دهم، 2012 م
  4. لکنوی هندی، عبدالحی بن محمد، الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل، حلب: مکتب مطبوعات اسلامیه، چاپ سوم، 1407ق.
  5. مرتضی، محمد محمود، صناعة التوحش التکفیر والغرب، بیروت: دارالولاء، چاپ اول، 1437ق.
  6. مروزی، محمد بن نصر، تعظیم قدر الصلاة، تحقیق: عبدالرحمن عبدالجار، مدینه منوره: مکتبة الدار، چاپ اول، 1406ق.
  7. مغراوی، محمد بن عبدالرحمن، موسوعة مواقف السلف فی العقیدة والمنهج و التربیة، قاهره: المکتبة الاسلامیة، چاپ اول، بی‌‌تا.
  8. مقدسی، ابومحمد، امتاع النظر فی کشف شبهات مرجئة العصر، نشر سایت آرشیو به آدرس:

https://archive.org/details/MujahidBag2

  1. ملا علی قاری، علی بن محمد، الأسرار المرفوعة في الأخبار الموضوعة المعروف بالموضوعات الكبرى، بیروت: دارالامانة، 1391ق.
  2. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، بی­تا.
  3. واقدی، ابن‌‌سعد، طبقات الکبری، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ اول،1410ق.
  4. هاشم، محمد یونس، المدارس السلفیة وجدلیة النقل و العقل و المصلحة، مکة المکرمة، دار زهور المعرفة و البرکة، چاپ اول، 1434ق.
  5. هلالی سلفی، سلیم بن عید، قرة العیون، عمان: مکتبة الفرقان، چاپ اول، 1422ق.

 

 

[1]. ابن‌‌فارس، احمد، معجم مقايیس اللّغة، ج2، ص95.

[2]. عن النبي- قال: «خير الناس قرني، ثم الذين يلونهم، ثم الذين يلونهم، ثم يجيء أقوام تسبق شهادة أحدهم يمينه، ويمينه شهادته»؛ بهترین مردمان در همه قرون، مردم قرن من هستند؛ سپس کسانی که بعد از آنان می‌‌آیند؛ سپس مردمی که پس از آن می‌‌آیند که شهادتشان بر قسمشان پیشی می‌‌گیرد و قسمشان بر شهادتشان. (بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ح2652؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ح2533).

[3]. فرید، احمد، السلفیة قواعدٌ و اصولٌ، ص7.

[4]. همان.

[5]. عماد، عبدالغنی، مقاله «المفاهیم و الافکار والعقائد المحوریة للحرکات الاسلامیة»از کتاب الحرکات الاسلامیة فی الوطن العربی، ج1، ص98؛ مرتضی، محمد محمود، صناعة التوحش التکفیر والغرب، ص25.

[6]. سلفیه جهادی علاوه بر تأثیرپذیری از افکار وهابیت، در مسئله حاکمیت از افکار «سید قطب» تأثير گرفتند.

[7]. مرتضی، محمد محمود، صناعة التوحش التکفیر والغرب، ص25.

[8]. عماد، عبدالغنی، همان، ص9.

[9]. انصاری، ابی‌‌الحارث، الاصول الجهادیة، ص47.

[10]. طویان، عبدالعزیز بن صالح، جهود الشیخ محمد الامین الشنقیطی فی تقریر عقیدة السلف (در سراسر کتاب این موضوع به چشم می‌‌خورد).

[11]. انصاری، ابی‌‌الحارث، الاصول الجهادیة، ص47.

[12]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج10، ص358؛ ابن‌‌عبدالبرّ، یوسف بن عبدالله، التمهید، ج4، ص237؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص342.

[13]. طبری، محمد بن جریر، جامع‌‌البیان فی تأویل القرآن، ج10، ص358؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج5، ص143؛ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، ج2، ص55؛ سعدی، عبدالرحمن بن ناصر، تیسیر الکریم الرحمن، ج1، ص233.

[14]. ابن‌‌قیم جوزیه، محمد بن ابی‌‌بکر، مدارج السالکین، ج1، ص345-344.

[15]. مروزی، محمد بن نصر، تعظیم قدر الصلاة، ج2، ص526.

[16]. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج24، ص241.

[17]. ابن‌‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج1، ص553؛ سمعانی، منصور بن محمد، تفسیرالقرآن، ج2، ص43.

[18]. جوزجانی، سعید بن منصور، التفسير من سنن سعيد بن منصور، ج4، ص1482.

[19]. صنهاجی، ابوجندل، اثر ابن‌‌عباس کفر دون کفر، ص2.

[20]. ابوعمر، عمر بن محمد، کفر دون کفر، ص14.

[21]. سلفی الجزائری، محمد، نثر الدر فی تفنید شبهة کفر دون کفر، ص14؛ أثری، ابوعبدالرحمن، الرسائل الاثریة، ص2.

[22]. مقدسی، ابومحمد، امتاع النظر فی کشف شبهات مرجئة العصر، ص28. «هذا الأثر يُروى من طريق سفيان بن عيينة عن هشام بن حجير عن طاووس عن ابن‌‌عباس، و هشام بن حجير ضعَّفَه الأئمة الثقاة ولم يتابعه على هذه الرواية أحد». (سلفی الجزائری، محمد، نثر الدر فی تفنید شبهةکفر دون کفر، ص14؛ اثری، ابوعبدالرحمن، الرسائل الاثریة، ص2).

[23]. صنهاجی، ابوجندل، اثر ابن‌‌عباس کفر دون کفر، ص4.

[24]. همان، ص2.

[25]. همان.

[26]. «و هذا قاصمة ظهر جماعة التكفير وأمثالهم من الغلاة». (ألبانی، ناصرالدین، سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج7، ص135).

[27]. ابن‌‌خلکان، احمد، وفیات الاعیان، ج2، ص509.

[28]. ابن‌‌عبدالبر، یوسف‌‌بن‌‌عبدالله، التمهید،ج4، ص237؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص342.

[29]. ابن‌‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله، التمهید، ج4، ص237.

[30]. مروزی، محمد بن نصر، تعظیم قدر الصلاة، ج2ص526؛ ابن‌‌بطه، عبیدالله بن محمد، الابانة الکبری، ج2، ص734؛ ابن‌‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله، التمهید، ج4، ص237؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج2،  ص342.

[31]. مغراوی، محمد بن عبدالرحمن، موسوعة مواقف السلف فی العقیدة والمنهج و التربیة، ج2، ص404-255.

[32]. قحطانی، سعید بن علی، عقیدة المسلم فی ضوء الکتاب و السنة، ج2، ص844.

[33]. قحطانی، سعید بن علی، قضية التكفير بين أهل السنة وفرق الضلال في ضوء الكتاب والسُّنَّة، ج1، ص78.

[34]. ابن‌‌تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج7ص312؛ ابن‌‌قیم جوزی، محمد بن ابی‌‌بکر، مدارج السالکین، ج1، ص345-344.

[35]. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج5، ص89.

[36]. واقدی، ابن‌‌سعد، طبقات الکبری، ج6، ص32.

[37]. بخاری، محمد بن اسماعیل، تاریخ الکبیر، ج6، ص463.

[38]. مروزی، محمد بن نصر، تعظیم قدر الصلاة، ج2، ص522؛ ابن‌‌بطه، عبید‌‌الله بن محمد، الإبانة عن شريعة الفرقة الناجية ومجانبة الفرق المذمومة،ج2، ص732.

[39]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج10، ص356.

[40]. مروزی، محمد بن نصر، تعظیم قدر الصلاة، ج2، ص522.

[41]. ابن‌‌بطه، عبیدالله بن محمد، الابانة الکبری، ج2، ص735.

[42]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج10، ص357.

[43]. عثمانی تهانوی، ظفر احمد، قواعد فی علوم الحدیث، ص403.

[44]. عجلی، احمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، ج1، ص457.

[45]. ذهبی، محمد بن احمد، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب و الستة، ج2، ص335.

[46]. ابن‌‌شاهین، عمر بن احمد، تاریخ أسماء ثقات، ج1، ص251.

[47]. ابن‌‌حبان، محمد، الثقات، ج7، ص567.

[48]. صنهاجی، ابوجندل، اثر ابن‌‌عباس کفر دون کفر، ص4.

[49]. لکنوی هندی، عبدالحی بن محمد، الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل، ج1، ص335.

[50]. ذهبی، محمد بن احمد، الموقظة في علم مصطلح الحديث، ج1، ص79.

[51]. عثمانی تهانوی، ظفر احمد، قواعد فی علوم الحدیث، ص253.

[52]. همان.

[53]. قاسمی، جمال‌‌الدین بن محمد، قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، ج1، ص109.

[54]. «فإن تعدد الطرق و كثرتها يقوي بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجارا فساقا». (ابن‌‌تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج18، ص26).

[55]. قاری، ملا علی بن محمد، الأسرار المرفوعة في الأخبار الموضوعة المعروف بالموضوعات الكبرى، ج1، ص291.

[56]. ابن‌‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله، التمهید، ج4، ص237؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص342.

[57]. ابن ابی‌‌حاتم، محمد، تفسیر ابن ابی‌‌حاتم، ج4، ص482.

[58]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج10، ص356.

[59]. سیوطی، جلال‌الدین، الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور، ج3، ص89.

[60]. خازن، علی بن محمد،لباب التأويل في معاني التنزيل، ج2، ص48.

[61]. «حسن لغیره» حدیثی است که از راوی ضعیفی که علت ضعف آن خفیف باشد و توسط طرق مختلف به مرحله حسن لغیره ارتقا یافته باشد. (طحان، محمود، تیسیر مصطلح الحدیث، ص78).

[62]. همان.

[63]. همان.

[64]. هرگاه برخی از افراد سلسله حدیث، با راویان مفرد حدیث دیگری موافق با همان مضمون باشند، به آنها «تابع» گویند. (عسقلانی، ابن‌‌حجر، شرح نخبة الفکر، ج4، ص28).

[65]. ابن‌‌تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج7، ص312.

[66]. ابن‌‌قیم جوزی، محمد بن ابی‌‌بکر، مدارج السالکین، ج1، ص345 - 344.

[67]. «مُدرج» در لغت اسم مفعول از «أدرَجتُ الشیءَ في الشیء» است؛ یعنی داخل کردم چیزی را در چیز دیگر و در اصطلاح علم حدیث، به حدیثی گویند که در سند یا متن آن چیزی داخل یا درج شده یا تغییری انجام‌گرفته باشد. (صنهاجی، ابوجندل، اثر ابن‌‌عباس کفر دون کفر، ص2؛ طحان، محمود، تیسیر مصطلح الحدیث، ص140).

[68]. صنهاجی، ابوجندل، اثر ابن‌‌عباس کفر دون کفر، ص2: «وردت مقولة لحبر الامة ابن‌‌عباس3 بلفظين اول هذين اللفظين هو کفر دون کفر وهذا اللفظ ليس من كلام ابن‌‌عباس3 ليس كمن كفر بالله وملائكته وكتبه ورسله وانما هي مُدرجة، اي زائدة على اصل المتن هي في التحقيق من كلام ابن‌‌طاووس».

[69]. ابن‌‌هشام، عبدالله بن یوسف، مغنی اللّبیب، ج1، ص77.

[70]. ابن‌‌عثیمین، محمد بن صالح، مصطلح الحدیث، ج1، ص18.

[71]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج10، ص356؛ ابن ابی‌‌حاتم، محمد، تفسیر ابن ابی‌‌حاتم، ج4، ص482؛ ابن‌‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله، التمهید، ج4، ص237؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص342.

[72]. طحان، محمود، تیسیر مصطلح الحدیث، ص143.

[73]. طحان، محمود، تیسیر مصطلح الحدیث، ص143.

[74]. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، باب بدء الوحی، ج1، ح3.

[75]. طحان، محمود، تیسیر مصطلح الحدیث، ص142.

[76]. سیوطی، جلال‌الدین، الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور، ج3، ص89.

[77]. ابن‌‌خلکان، احمد، وفیات‌الاعیان، ‌ج2، ص509.

[78]. ابن‌‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله، التمهید، ج4، ص237؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص342.

[79]. خازن، علی بن محمد، لباب التأويل في معاني التنزيل، ج2، ص48.

[80]. همان.

[81]. طبری، محمد بن جریر، جامع‌‌البیان فی تأویل القرآن، ج10، ص357.

[82]. ابن‌‌خلکان، احمد، وفیات‌الاعیان، ‌ج3، ص261.

[83]. ابن‌‌بطه، عبیدالله بن محمد، الابانة الکبری، ج2، ص735؛ مروزی، محمد بن نصر، تعظیم قدر الصلاة، ج2، ص522؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج10، ص356.

[84]. مروزی، محمد بن نصر، تعظیم قدر الصلاة، ج2، ص522؛ ابن‌‌بطه، عبید‌‌الله بن محمد، الإبانة عن شريعة الفرقة الناجية ومجانبة الفرق المذمومة، ج2، ص732.

نام
نام خانوادگی
ایمیل
متن