«فرشادنيکبختارزنده»درگفتوگوبانقدحال: آثارادبیفاخرپيوندميانانديشهوزندگیاست
نقدحال✍ سودابه_زنگنه

فرشاد نيکبخت ارزنده متولد سال 1356 در يکي از روستاهاي شهرستان اسدآباد است. دوران کودکي را در کوچهپسکوچههاي همان روستا سپري کرد و هنوز دل مشغولي بازي و سرگرمي با همسالان داشت که به ناگاه دست پدر دستانش را گرفت و راهي مدرسه شد و در فضايي جديد و به دور از ذهنش قرارگرفت. بعد از پايان تحصيل ابتدايي راهي روستايي شد که در هفت کيلومتري روستاي محل تولدش قرار داشت. در سال1370 بنا به اقتضاي شغلي پدر که پيمانکار ساختمان بود راهي کرمانشاه و شهرک آرياشهر شد. بنا بهدليل عارضهي مغزي(هيدروسفالي) در خرداد 1375 از ادامه تحصيل و زندگي عادي بهمدت سه سال محروم شد و با مرگ دست و پنجه نرم کرد که با کمک دکتر محمدرضا معتمد جراحي ال پي شد و در سال 1378 به زندگي عادي برگشت اين درحالي بود که او ديگر بهعلت مشکلات جسمي که داشت نتوانست ادامه تحصيل بدهد و در مقطع سيکل قديم(کلاس نهم) متوقف شد. به گفتهي خودش يک سال بعد يعني در سال 1379 بنا به يک روياي شبانه بدون اين که قطرهاي از درياي زيبا و ژرف ادبيات بهرهاي برده باشد الهامگونه و معجزهآسا رو به شعر آورد با راهنماييهاي يکي از بستگان نزد مرحوم »ابراهيم پويا«که مسوول صفحهي ادبي باختر بود رفت. زندهياد پويا شعرش را از لحاظ عروضي رد و پيشنهاد داد که راهکار ديگري براي سرايش پيش بگيرد پس بنا به شرايط موجود سرودن دو بيتي را معرفي کرد. چون او تازه در اين وادي گام نهاده بود و شور و اشتياق يادگيري را داشت به هر طريقي روي آورد که شوربختانه اقبال چنداني پيدا نکرد تا اين که يکي از دوستانش او را به نشريه کرمانشاه معرفي کرد و سپس از همين طريق با »رضا حداديان« شاعر کرمانشاهي آشنا شد. به گفتهي نيکبخت اولين حرف استادش اين بود: »در ادبيات کرمانشاه خاصه در شعر دنبال استادي و مريدي و مرادي نباش استاد تو مطالعه است«. نيکبخت مدتي را به مطالعه و پژوهش در زمينه ادبيات و شعر پرداخت و آثار ادبي شعراي ايراني و ادبيات جهان را خواند و با مکاتب ادبي آشنا شد. تا اين که با کمک حداديان سبک ادبي سورئاليسم (غير واقعگرا) و هايکو را انتخاب کرد. وي در زمينهي سرودن شعر از سال 1379 تا به حال زير نظر حداديان کار ميکند. اولين اثر او در سال 1381 با عنوان »سپيدهي عشق« و توسط انتشارات »چشمه هنر و دانش« در کرمانشاه به چاپ رسيد و در بهمن سال 1383 دومين مجموعه شعر خود را با عنوان »روياهاي برباد رفته« توسط »انتشارات بني زهرا« در قم به چاپ رساند. از سال1380 تا 1384 مسوول صفحه ادبي هفتهنامه »کرمانشاه« بود. سومين اثرش »مردي که سايهسايه پژمرده ميشود« را در سال 1384 توسط انتشارات »بني زهرا« در قم به چاپ رساند. طي سالهاي 85 تا 86 با انتشارات بنياد حفظ آثار دفاع مقدس کرمانشاه آشنا شد که باعث شد مطالعات و اشعارش رنگ ديگري به خود بگيرد و ماحصل آن کتابي تحت عنوان »گمنام بودن چه طعمي دارد« که توسط »انتشارات بني زهرا« قم به چاپ رسيد. او مجبور به چاپ شخصي کتابش شد و به همين دليل کتاب را اصلا به بازار عرضه نکرد.
از آثار اين شاعر جوان در اولين جشنواره شعر دفاع مقدس با عنوان در سايه آفتاب که در کرمانشاه برگزار شد تقدير بهعمل آمد. در سال 1395 کتابي تحت عنوان »کافه سکوت« توسط »انتشارات خورشيد باران« در تهران و با حمايت بنياد حفظ آثار کشور به چاپ رساند که به چاپ چهارم هم رسيد. در سال 1398 کتابي تحت عنوان »نگاه سادهي باران« توسط »انتشارات مسافران« از اين شاعر به چاپ رسيد. در سال 1400 کتاب مشترکي تحت عنوان »نسترنهاي خيال« توسط »انتشارات ماهواره« در تهران به سرپرستي مريم حاج عليان به چاپ رساند. در سال 1401 مجموعه شعري با عنوان »تمام سکوتم« توسط انتشارات »بني زهرا« قم به چاپ رسيد. در سال جاري هم مجموعه شعري با عنوان »چترها برميگردند« با مقدمهي رضا حداديان توسط انتشارات »بني زهرا« قم به چاپ رسانده است. طي ساليان گذشته او در جشنواره شعر رضوي مشهد به صورت غيرحضوري شرکت نمود و در بخش معلولين رتبه سوم را کسب کرد و در اين زمينه لوح تقدير و تنديس و جايزهي نقدي برايش در نظر گرفته شد که متاسفانه به دستش نرسيد. نيکبخت چند سالي است که با تخلص شاعرانهي(پنجره) شعر ميسرايد.
روزنامه نقدحال با اين شاعر تلاشگر گفتوگويي انجام دادهکه آن را ميخوانيد.
آيا نقش ادبيات در حفظ واژگان و بسط گسترهي دانش بشري است يا ادبيات نقشها و تاثيرات ديگري هم دارد؟
همان گونه فرموديد ادبيات نقش اساسي و پايهاي دارد در حفظ واژگان و دانش بشري و همين طور در خدمت نظام کرامت انساني است. ما اول بايد سعي کنيم که دايرهي واژگاني را در شعر و ادبيات بسط و گسترش دهيم تا حق مطلب را در جهت ادبيات غني کشورمان ادا کنيم. سپس از بُعد کرامت بشري آن را بهکار بگيريم. ادبيات ما غناي بالايي دارد که بهسادگي نميتوانيم از کنارش گذر کنيم و حتي انسانيت ريشه در آن دارد. شاعر ميفرمايد: »بني آدم اعضاي يکديگرند/که در آفرينش ز يک گوهرند« و بيانگر آن است که ادبيات را فهميدهايم. ما آگاهانه بايد بدانيم چه قدر توانستهايم ادبيات را در لايهلايهي جامعه تنيده و بهکار ببريم و ما نهتنها محکوم به حفظ ادبيات اين مرز و بوم هستيم بلکه بايد به يک پايلوت برسيم و به ادبيات جهاني وصل شويم. يعني ادبيات نقش فرا مرزي هم دارد و ما بايد به ضرورت ادبيات تطبيقي در ايران پي ببريم. فردينان برونتير (1906-1849)، استاد ادبيات فرانسه و عضو فرهنگستان علوم فرانسه، جمله نغزي دارد: »ما هرگز خودمان را نخواهيم شناخت اگر فقط خودمان را بشناسيم«. اين جمله کوتاه بيانگر شاکله و فلسفه ادبيات تطبيقي بهعنوان رشتهاي دانشگاهي و ميان رشتهاي است که ماهيت و عملکرد آن در ايران چنان که بايد و شايد شناخته نشده است. اغلب چنين ميانگارند که هدف ادبيات تطبيقي مقايسه ادبيات ملل مختلف است و هرگاه پژوهشگري آثار ادبي دو شاعر، دو نويسنده و يا دو موضوع را با يکديگر مقايسه کرد وارد قلمرو ادبيات تطبيقي شده است. دليل عمده اين برداشت غلط کمحوصلگي و بيالتفاتي به نظريههاي ادبي اين رشته است. اصولا در هر شاخه از دانش بشري اعم از علوم انساني، فني و مهندسي، تجربي و هنرهاي زيبا ارائه نظرات جديد و ابطال يا تکميل نظريههاي پيشين بر غناي مباحث افزودهاند و بدينسان، باعث رشد و تکامل آن شاخه از دانش بشري شدهاند. در مورد مطالعات ادبي نيز نظريههاي جديد افقهاي تازهاي براي پژوهشگران ادبي گشودهاند. حسن آشنايي با نظريههاي ادبي اين است که نظريه همواره سوالهاي جديدي را مطرح ميکند و تفسيرهاي قبلي را به چالش ميکشد و منتقد را به تفکر وامي دارد و، بدينسان بر زواياي پنهان متن پرتو ميافکند و افقهاي تازهاي را بر روي منتقد ميگشايد. نظريههاي ادبيات تطبيقي نيز از اين امر مستثني نبوده است.
بهنظر شما ادبيات تا چه اندازه در پيشبرد جامعه موثر بوده است؟
اين سوال برميگردد به ادبيات و جامعهشناسي، ادبيات به ما کمک ميکند تا به درک بهتري از خود هستي و جهان دست يابيم و از اين رو جايگاه مهمي در زندگي انسان دارد و آثار ادبي ارزشمند ميتوانند نقش مهمي در زمينهي آموزش و پرورش داشته باشد و به رشد انسانها بهويژه کودکان و نوجوانان که پايههاي اساسي جامعهاند کمک کند. آثار ادبي مختلف مثل رمانهاي بسيار قوي، شعرهاي نغز و نمايشنامههاي فاخر ميتوانند پيوندي محکم ميان انديشه و زندگي برقرار سازند و قدرت تخيل ما را افزايش دهند که اين نکته بسيار مهمي است زيرا انسان هر چه از تخيل قويتري برخوردار باشد زندگي بهتر و اخلاقيتري خواهد داشت. انساني که از قدرت تخيل بالاتري برخوردار باشد توانايي بيشتري براي فهم ديگران و خود نشاندن در جاي ديگري را خواهد داشت. بنابراين پرسش اين است که ما تا چه اندازه به ادبيات و نقش مهم آن در زندگي توجه داريم؟ البته بهطور کلي کتابخواني در ايران نقش کمرنگي دارد و وضعيت مناسبي ندارد و تلفنهاي هوشمند جاي کتابهاي غني را گرفتهاند و تنها جامعهي ما مشغول گوشيها و رد و بدل پيامهاي کوتاه از جملات زيبايي از بزرگان ادبيات ايران و جهان ميکنند که بيشترشان تحريف شدهاند و بهجاي اين که مفيد باشند مخرب هستند.
آيا لازمهي سرودن شعر خواندن مداوم است يا المانهاي ديگري هم دخيل هستند؟
شعر بخشي از آن تخيل، تصوير، تفکر و ساختار است. اول اين که شعر بايد جوششي باشد نه کوششي؛ يعني اين که شعر مثل خون در رگ شاعر جريان داشته باشد و با کوچکترين اختلال خون قطع و زندگي بشر به خطر ميافتد؛ اگر فردي آن جوشش در وجودش نباشد هر چه هم اهل مطالعه باشد نميتواند شعري بسرايد که به جان مخاطب به قولي خوره بيندازد و شاخکهاي احساسياش را تحريک کند و به دل مخاطب بنشيند چون فقط بازي با کلمات انجام داده است؛ اول جوشش لازم است. دوم اين که از بطن جامعه تصاويري را که يک عامي نميتواند بهصورت خاص ببيند، شکار و با تخيل درآميخته و در قالب شعر و داستان خلق اثر کنيم؛ به قول آقاي حداديان که ميگويند: »در شعر ظرف مهم است« پس علاوه بر مطالعه المانهاي ديگري هم نياز است تا شعري با غناي بيشتر و تاثيرگذارتري را سروده و در اختيار مخاطبان قرار دهيم.
چرا شعر سپيد و چرا شعر کوتاه و هايکو؟
همان گونه که واقف هستيد ادبيات شاخهها و مکاتب مختلفي دارد. من شعرم را با يک غزل کُردي آغاز و با دوبيتي ادامه و سپس با مطالعه و تکامل دانش خود توانستم به شعر سپيد برسم؛ چرا که بر اين عقيده هستم که در شعر موزون دست شاعر بسته است البته در انتخاب واژهها، مثلا من واژهاي را خيلي دوست دارم که در شعر بياورم اما نه با وزن جور درميآيد و نه با قافيه و مجبورم که يا قيد شعر را بزنم يا اين که با مطالعهي واژه و سبکها و روشهاي نوشتاري به شعري دست يابم که هايکو نام دارد و ريشهاش اشعار ژاپني است. بنيانگذار آن در ادبيات ايران احمد شاملو است که با ترجمه هايکوسرايان ژاپن تاثير شگرفي در ادبيات ايران و بهخصوص کوتاهنويسي در شعر داشته است. شعري که تنها از يک محور و يک هسته و يک تصوير بهره جسته است و با به کار بردن کمترين واژه عميقترين و نغزترين شعر را ميتواني بسرايي. شعر سپيد؛ تيغ دو لبهاي است که اگر قانون را رعايت نکنيم پهلو به نثر ميزند و گاه تبديل به چند مرکز و تصوير ميشود و گاه به داستان ميرسد از اين رو من شعر سپيد و هايکو در سبک سورئاليسم را برگزيدم (يعني غير واقعيت).
جايگاه شاعران سپيدسرا را چگونه ميبينيد؟ آيا ما در شعر سپيد همهي آن چه که بايد را گفتهايم و يا بهتر بگويم آموختهايم؟
اين سوال را با يک تاسف بزرگ بايد جواب داد. خيلي از دوستاني که به تازگي وارد روياي ژرف ادبيات بهخصوص شعر و خاصه(شعر سپيد) شدهاند هنوز فرق بين شعر سپيد و نثر ادبي را نميدانند و فکر ميکنند شعر هر چه طولانيتر باشد مخاطب پذيرتر است و گاهي پهلو به داستان ميزند. يک تاسف بزرگتر اين که صاحبنظران ادبي، هيچگونه عكسالعملي در انجمنها، راجع به اين نوع سرودهها ندارند و اکتفا ميکنند به يک تشويق پس آن شاعر فکر ميکند که شعرش بينقص است و به قولي در جهل مرکباش ميماند. دوستان صاحب نظر بايد مرزهاي بين شعر سپيد، نثر و داستان را بشکافند و راه و چاه را به نوپردازان اين عرصه نشان دهند که بتوانند با بالابردن دايرهي واژگان آثار بکر و تاثيرگذاري را ارائه نمايند. متاسفانه ما انجمن ادبي که صرفا به سپيد بپردازد، نداريم و تنها شاعران غزلسرا هستند که اقبال اين را دارند که در انجمن بدرخشند که البته و صد البته هيچگاه از هيچ انجمني، هيچ شاعري برنخاسته و شاعر نشده است ما بايد بياموزيم و بياموزيم و مطالعه کنيم و از تقليد از شعر ديگران بپرهيزيم تا شعر به اثر انگشت شاعر تبديل شود و زبان شعري خود را پيدا کند و درگير و دار توارود و تقليد گرفتار نشود. شايد بزرگان ادبيات از من ناراحت شوند و خورده بگيرند اما ميگويم تعداد معدودي هستند که شعرشان اثر انگشت خود و زبان شعري خاص خود را دارد چه در غزل و چه در شعر سپيد.
در مورد آخرين اثر خودتان يعني»چترها برميگردند« بيشتر توضيح دهيد؟
اين کتاب ماحصل يک سال سرودههاي من بود و در قالب شعر سپيد کوتاه و هايکو که از يک محور و يک هسته با تصاويري مشابه پيروي ميکند و زبان شعري خاص خودش را دارد با راهنماييهاي استاد گراميام آقاي رضا حداديان که مقدمهاش را نگاشته است حدود دو ماه براي واژه واژهاش وقت صرف شد. انتخاب اشعار، طرح جلد و عرضهي آن با مشارکت ايشان صورت گرفت و جشن مفصلي با همت انجمن ادبي نقدحال بابت رونمايياش برگزار شد.
سخن پاياني براي دوستان هنرمند بهخصوص شاعران سپيدسرا؟
سخني براي مسوولين نيست »چون گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهي من« البته »آن چه به جايي نرسد فرياد است«. اما براي دوستان شاعر و سپيدسرايان عزيز حواستان باشد در هياهوي انجمنهاي ادبي گم نشويد به قول جناب حداديان: »تنها استاد آدم خاصه شاعر، نويسنده، مطالعه در خلوت است«. تا ميتوانيد مطالعه کنيد سعي کنيد زبان شعري خودتان را پيدا کنيد و پيرو هيچ شاعر و نويسندهاي نباشيد چرا که بعدها زير سايهي همان شاعر محو ميشويد. خيلي از دوستان شاعر در دههي هشتاد و نود گلِ سر سبد انجمنهاي ادبي بودند و اما در همان مقطع متاسفانه چراغ ادبيشان به خاموشي گراييد و اثري از آثارشان نيست در خوشنويسي هم خلوت و جِلوَت يعني زيبايي در خلوت، پس ميتوان در خلوت مطالعه و زيباترين آثار را خلق کرد من خودم زياد اهل انجمن رفتن نبودم و نيستم چون معتقدم که شاعر در خلوت خود زيبا مينويسد و تشويق و نکوهش هيچ احدي بر کارم تاثير نگذاشته است سعي کنيد تا ميتوانيد مطالعه کنيد. با سپاس از وقتي که در اختيار من قرار داديد.