ناقوس ها به صدا در می آیند
4.3 (3)
سال نشر : 1396
تعداد صفحات : 152
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 57936
10003022
معرفی کتاب
کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند، نوشته ابراهیم حسن بیگی است و در انتشارات عهد مانا به چاپ رسیده است.«ناقوس ها به صدا در می آیند» داستان دلدادگی یک کشیش مسیحی است که در مسکو زندگی می کند. او کتاب ها و آثار خطی و قدیمی بسیاری دارد و به این کار عشق می ورزد. وقتی یک نسخه قدیمی از مردی تاجیک به دست او می رسد، علاقه مند می شود که کتاب را از او بخرد، اما مرد تاجیک به دست کسانی که دنبال این کتاب ارزشمند هستند، کشته می شود و از اینجا به بعد، کشیش روسی پا در مسیری می گذارد که به شناخت امام متقین، امیرالمؤمنین، علی (ع) منتهی می شود.
کشیش بعد از شام، در جمع کردن میز به ایرینا کمک کرد تا هر چه زودتر به اتاق کارش برود و مطالعهٔ کتاب را پی بگیرد. اما هنوز پشت میز کارش ننشسته بود که تلفن زنگ خورد. صدای دوستش پروفسور آستروفسکی را شناخت. با آرامش روی صندلی نشست و پشتش را به آن تکیه داد. در جواب پروفسور که پرسیده بود با گنجِ باد آوردهات چه میکنی؟ گفت: «خبرهای خوبی برایت دارم پروفسور. دیشب بخشهایی از آن را خواندم، با اینکه خواندنش برایم سخت بود، اما دارم به خطش عادت میکنم. موضوعش یکی از قدیسهای دین اسلام است؛ شخصی به نام علی که مسلمانان لبنان به او امامعلی میگویند. شاید اسمش به گوشَت خورده باشد.»
پروفسور گفت: «من در مسائل دینی اطلاعات چندانی ندارم. در دین اسلام فقط محمد را میشناسم. حالا این کتاب را خود علی که میگویی نوشته است؟» کشیش جواب داد: «نه! نویسندهاش مردی است که همعصر علی بوده و قلم خوبی دارد. با یکی از دوستان نویسندهام در لبنان تماس گرفتم، او چند عنوان کتاب دربارهٔ علی نوشته است. قرار است به من کمک کند تا کتابهای مرتبط با آن را مطالعه کنم.»
پروفسور پرسید: «این دوستت که میگویی مسلمان است لابد!» کشیش گفت: «جالب است بدانی که او یک نویسنده و متفکر مشهور مسیحی است. میگفت علی یکی از مردان بزرگ تاریخ ماست. او را به عیسی مسیح تشبیه میکرد، اما نکتهٔ جالبتر اینکه علی کتابی دارد به نام نهجالبلاغه. من این کتاب را در بیروت دیده بودم، اما هرگز رغبتی به مطالعهٔ آن نداشتم. دوستم میگفت نهجالبلاغه تنها کتابی است که با مطالعهٔ آن میتوانی علی را آنچنان که هست بشناسی.»
پروفسور گفت: «حالا چه اصراری است که علی را بشناسی؟ همین که چنین کتابی دستت رسیده کافی است. خودت را خسته نکن.» کشیش گفت: «درست میگویی پروفسور. میل من بیشتر به جمعآوری نسخهٔ خطی است تا مطالعه و پژوهش در موضوع آنها، اما این کتاب با بقیه فرق میکند.»
پروفسور گفت: «بله، میفهمم. روشت را قبول دارم و توصیه میکنم کتاب را با دقت بخوانی. خود من از خواندن نسخهٔ خطی، بیشتر از نگهداریاش لذت میبرم.» کشیش گفت: «اگر یک دستگاه اسکنر در منزل داشتم، همهٔ صفحات آن را برایت اسکن میکردم. دوست دارم تو هم آن را بخوانی.»
پروفسور گفت: «فعلاً چنین کاری نکن؛ دستگاههای اسکنر معمولی ممکن است به کتاب آسیب برساند. بعدها یک روز کتاب را با خودت به انستیتوی نسخ خطی بیاور، ما اینجا دستگاههایی داریم که میتوانیم از کتابت میکروفیلم تهیه کنیم. فعلاً وقتت را نمیگیرم، برو کتابت را بخوان و هر وقت مشکلی پیش آمد به من زنگ بزن.» گوشی را که قطع کرد، احساس خوبی به او دست داد. کتاب روی میزش باز بود. عینکش را برداشت و پیش از آنکه آن را به چشمش بزند، به ساعت دیواری نگاه کرد. نیمتنهاش را بهطرف میز خم کرد و شروع کرد به مطالعه.
پروفسور گفت: «من در مسائل دینی اطلاعات چندانی ندارم. در دین اسلام فقط محمد را میشناسم. حالا این کتاب را خود علی که میگویی نوشته است؟» کشیش جواب داد: «نه! نویسندهاش مردی است که همعصر علی بوده و قلم خوبی دارد. با یکی از دوستان نویسندهام در لبنان تماس گرفتم، او چند عنوان کتاب دربارهٔ علی نوشته است. قرار است به من کمک کند تا کتابهای مرتبط با آن را مطالعه کنم.»
پروفسور پرسید: «این دوستت که میگویی مسلمان است لابد!» کشیش گفت: «جالب است بدانی که او یک نویسنده و متفکر مشهور مسیحی است. میگفت علی یکی از مردان بزرگ تاریخ ماست. او را به عیسی مسیح تشبیه میکرد، اما نکتهٔ جالبتر اینکه علی کتابی دارد به نام نهجالبلاغه. من این کتاب را در بیروت دیده بودم، اما هرگز رغبتی به مطالعهٔ آن نداشتم. دوستم میگفت نهجالبلاغه تنها کتابی است که با مطالعهٔ آن میتوانی علی را آنچنان که هست بشناسی.»
پروفسور گفت: «حالا چه اصراری است که علی را بشناسی؟ همین که چنین کتابی دستت رسیده کافی است. خودت را خسته نکن.» کشیش گفت: «درست میگویی پروفسور. میل من بیشتر به جمعآوری نسخهٔ خطی است تا مطالعه و پژوهش در موضوع آنها، اما این کتاب با بقیه فرق میکند.»
پروفسور گفت: «بله، میفهمم. روشت را قبول دارم و توصیه میکنم کتاب را با دقت بخوانی. خود من از خواندن نسخهٔ خطی، بیشتر از نگهداریاش لذت میبرم.» کشیش گفت: «اگر یک دستگاه اسکنر در منزل داشتم، همهٔ صفحات آن را برایت اسکن میکردم. دوست دارم تو هم آن را بخوانی.»
پروفسور گفت: «فعلاً چنین کاری نکن؛ دستگاههای اسکنر معمولی ممکن است به کتاب آسیب برساند. بعدها یک روز کتاب را با خودت به انستیتوی نسخ خطی بیاور، ما اینجا دستگاههایی داریم که میتوانیم از کتابت میکروفیلم تهیه کنیم. فعلاً وقتت را نمیگیرم، برو کتابت را بخوان و هر وقت مشکلی پیش آمد به من زنگ بزن.» گوشی را که قطع کرد، احساس خوبی به او دست داد. کتاب روی میزش باز بود. عینکش را برداشت و پیش از آنکه آن را به چشمش بزند، به ساعت دیواری نگاه کرد. نیمتنهاش را بهطرف میز خم کرد و شروع کرد به مطالعه.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1396
-
چاپ جاری38
-
شمارگان2000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات152
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن161
-
تاریخ ثبت اطلاعاتچهارشنبه 29 شهریور 1396
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتدوشنبه 7 اسفند 1402
-
شناسه57936
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
ریحانه مودی
وقتی یک واقعیت دینی و تاریخی رو از دید یک فرد خارج از گود و صفر کیلومتر بررسی میکنن منطق آدم به کار میوفته. خصوصا وقتی که در قالب رمانه و جذبش رو راحت تر میکنه. این کتاب هم جذابیتش به همینه که در قالب یک رمان در مورد آشنا شدن یک کشیش مسیحی با امیر المومنین علی علیه السلام هستش که در نهایت شیدای شخصیت حضرت میشه. و آخرای کتاب که میگه امانت رو به دست کسی دیگه ای میرسونیم که ببینیم میتونه پرورشش بده یا نه، مو به تنم سیخ کرد. ماها شیعه زاده ایم و قدر نمیدونیم. هر کسی سعادت آشنایی با شخصیت همچین انسان بزرگی قسمتش نمیشه و معمولا معجزه وار براشون اتفاق میوفته. پیشنهاد میکنم بخونید کتاب رو
9 خرداد 1402
مرضیه آرزومندی
من نمیدونم چرا کتاب قدیس رو خلاصه کردین و شد ناقوس ها؟ قدیس، فوق العاده بود. فوق العاده. انقدری هم حجیم نبود که نیاز به خلاصه کردن باشه. بنظرم اشتباه کردین. قدیس بسیار جذاااااب و پرمحتواااااااست
21 فروردین 1400
امیرمحمد هوشیار
بسیار عالی
درباره نهجالبلاغه و امیرالمومنین علیه السلام هست که یک کشیش مسیحی مطالعه میکنه
12 مهر 1399
نرجس موسویان
به نظرم داستان کوتاه و جالبی است. شروع جالب و جذاب که کم کم زوایای تاریخی را با روایت یک رمان درگیر می کند و می توان به طور ناخواسته مطالب تاریخی با رازشی را آموزش دید. برای من خیلی جالب بود. خواندنش را برای همه توصیه می کنم.
26 مرداد 1398
هانیه رضوانی
خیلی عالی،حتما بخونید
18 مرداد 1398
علی
همین کتاب از همین نویسنده قبلا با اسم قدیس چاپ شده! واقعا کتاب خوبی هست
19 فروردین 1398
مجتبی سعید کریمی
عالیه
19 شهریور 1397
مجتبی سعید کریمی
عالی
19 شهریور 1397