شناسهٔ خبر: 6630 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

گزارشی از یک نشست؛

نقش چرخش زبانی در علوم اجتماعی

چرخش زبانی چرخش زبانی یعنی تغییر نگرش ابزارانگارانه نسبت به زبان، به نگرش هستی‌شناسانه نسبت به آن. زبان با چرخش زبانی دیگر ابزار بیان اندیشه محسوب نمی‎شود، بلکه خود اندیشه است. به تعبیر آروین این جان‎مایه، به معنای تغییر مسئله‌ی فلسفه از معرفت و آگاهی به فهم و معناست.

فرهنگ امروز: اواخر مهرماه، دکتر بهاره آروین، دانش‌آموخته‌ی جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، در گروه فلسفه‌ی علم دانشگاه صنعتی امیرکبیر سخنرانی­‎ای با عنوان «نقش چرخش زبانی در روش‌شناسی علوم اجتماعی» داشته‎اند که در ادامه گزارشی تفصیلی از سخنرانی ایشان می‎آید.

 

در این سخنرانی آروین تلاش کرد به سه پرسش اساسی در این زمینه پاسخ دهد:

1. چرخش زبانی چیست؟

2. اصلاً چرخش زبانی چگونه شکل گرفت؟ یعنی زبان چه بود و چه شد؟

3. پیامدهای این چرخش زبانی -به خصوص برای فلسفه‌ی علوم اجتماعی- چه بوده است؟

ساده­‎ترین پاسخ به سؤال اول این است که چرخش زبانی یعنی تغییر نگرش ابزارانگارانه نسبت به زبان، به نگرش هستی‌شناسانه نسبت به آن. به بیان دیگر، زبان با چرخش زبانی دیگر ابزار بیان اندیشه محسوب نمی­‎شود، بلکه خود اندیشه است. به تعبیر آروین این جان­‎مایه، به معنای تغییر مسئله‌ی فلسفه از معرفت و آگاهی به فهم و معناست.

در پاسخ به سؤال دوم آروین با نگاهی به کل تاریخ فلسفه‌ی غرب و با استعانت از تفسیری که گادامر به دست داده است این طور بیان می­‎کند که هیچ‌کدام از فلاسفه‌ی یونان برای زبان، اصالت قائل نبوده­‎اند و از نظر آن‌ها خودِ اندیشه محل بحث است و زبان تنها جایگاه ابزاری دارد. البته به اعتقاد گادامر آگوستین به دلیل نگرش خاصی که به کتاب مقدس داشته، از این قاعده مستثنی بوده است.

این نگاه ابزاری به زبان ادامه داشته است تا اینکه در قرن بیستم و با روی کار آمدن فلسفه‌ی تحلیلی و فلاسفه­ای همچون مور، راسل و ویتگنشتاین متقدم، توجه خاصی به زبان شد که انگیزه‌ی اصلی آن‌ها اگرچه نقد ماوراءالطبیعه بود، اما همچنان زبان جایگاه ابزاری خود را داشت. مثلاً مور معتقد بود حقیقت نزد فلاسفه‌ی قاره­ای به چیزی مرموز و تیره تبدیل شده است که بخشی از این تیرگی علل زبانی دارد. وی چون اعتقاد داشت زبان میانجی ما با واقعیت است، معتقد بود باید آن را درست به کار برد. ویتگنشتاین متقدم نیز در رساله‌ی منطقی، فلسفی­اش[1] می­‎گوید: «مرزهای زبان ما مرزهای جهان ماست.» این جمله اهمیت بنیادی زبان را نشان می­‎دهد.

توجه به این مطلب مهم است که هنوز چرخش زبانی ایجاد نشده است، بلکه زبان به عنوان ابزاری است که چون بدون آن به اندیشه‌ی خارجی دسترسی نداریم باید آن را پالایش کنیم؛ لذا به نظر اکثر فلاسفه‌ی تحلیلی اگر زبان پالایش شود مسائل فلاسفه‌ی متقدم نه تنها حل بلکه منحل می­‎شوند. البته مور تفاوتی با دیگر فلاسفه‌ی تحلیلی دارد و آن اینکه روشی تحلیلی برای حل مسائل زبان پیشنهاد می­‏‎دهد که با آن می­‎توان زبان را از خطاهایش پالایش کرد. روش تحلیلی او به طور خلاصه این گونه است که برای تحلیل هر مفهوم باید از مفاهیم هم‌عرض دیگر استفاده کرد و نیز شرایطی را هم در نظر داشت، از جمله آنکه نباید دور ایجاد شود و نباید از عبارات یکسان در مفهوم و تحلیل آن استفاده کرد.

مور و راسل تفاوتی با هم دارند و آن اینکه مور به زبان طبیعی و روزمره به شدت اهمیت می­‎داد؛ یعنی معتقد بود بخشی از این تحلیل با ارجاع به عقل سلیم[2] قابل حل است.[3]

فرگه نیز معتقد بود ریاضیات را می­توان به منطق بازگرداند. در واقع، به نظر فرگه هر چیزی -هر زبانی- را می‌توان به زبان منطق بازگرداند. او بر این باور بود که زبان منطق ساختار منطقی واقعیت را منعکس می‎­کند و منطق عینی است.[4]

اما ممکن است این سؤال مطرح شود که فرگه چه ارتباطی با زبان دارد؟ آروین این طور توضیح می­‎دهد که فرگه نوآوری­ای در زبان داشت، او معتقد بود دال زبانی به مدلولش که یک شی است ارجاع نمی­‎دهد، بلکه نیاز به واسطه دارد و به مفهوم ارجاع می­‎دهد. بنابراین معنای جمله، اندیشه (مفهوم) است و این اندیشه پدیده‌ای عینی است که مستقل از ذهن قابلیت صدق و کذب دارد؛ لذا فرگه با توجه به این نوآوری­ای که در زبان داشت -برخلاف مور- معتقد بود که زبان طبیعی بازتاب‌کننده‌ی خوبی برای اندیشه نیست چون بسیار دچار اشتباه و وهم می­‎شود. ازاین‌رو، باید زبان دیگری ساخت که بتواند ساختار منطقی عالم را باز بتاباند و این زبان، زبان منطق است.

راسل با پارادوکس مشهورش نقدی بنیادین برای این منطق نمادین فرگه وارد کرد. پارادوکس راسل در پاسخ به این سؤال بود: «مجموعه‌ی مجموعه­هایی که عضو خودشان نیستند آیا عضو خودشان هستند یا نیستند؟»

فرگه پارادوکس راسل را می­‎پذیرد، اما راسل سعی می­‎کند خودش پاسخی به پارادوکسی که خودش مطرح کرده بود، بدهد. او می­گوید ما در منطق سلسله مراتبی داریم که هم‌سنخ نیستند و اینجا هم مجموعه‌ی همه‌ی مجموعه‌ها از سنخی بالاتر است و لذا پارادوکسی ایجاد نمی­‎شود.

اما ویتگنشتاین متقدم در نقد پاسخ راسل جواب دیگری می­‎دهد: «منطق اگر به تمامی منطق باشد نباید به توضیح و به چیزی بیرون از خودش نیاز داشته باشد و شما باید منطقی بسازید که به بیرون از خودش نیازی نداشته باشد.»

   آروین این گونه ادامه می‎­دهند که همان طور که ویتگنشتاین متأخر در فلسفه‌ی تحلیلی نماد چرخش زبانی است، هایدگر و سپس گادامر نیز در فلسفه‌ی قاره­ای نماد چنین چرخشی بوده‎­اند. در واقع آنچه در ویتگنشتاین متقدم برای ما اهمیت دارد اصل نظریه‌ی آینه­ای بودن زبان است؛ یعنی اگرچه زبان همچنان ابزار است و ما بدون زبان به واقعیت دسترسی نداریم، اما واقعیتی هست که زبان آن را باز می­‎تاباند، ولی در چرخش زبانی همین موضوع -که واقعیتی وجود دارد که زبان آن را باز می­‎تاباند- زیر سؤال رفت.

ویتگنشتاین متقدم به خاطر تأثیری که بر روی اعضای حلقه‌ی وین ­گذاشت، حائز اهمیت است. اعضای حلقه‌ی وین با استفاده از رساله‌ی منطقی، فلسفی ویتگنشتاین تعریفی برای معناداری گزاره­‏‎ها به دست دادند: «گزاره‌ی معنادار گزاره‌ای است که آزمون­‎پذیر باشد و بتوان صدق و کذب آن را نشان داد.»[5]

اما خود ویتگنشتاین چند سال بعد انتقادات شدیدی به رساله­‎اش وارد می­‎آورد و مشکلات بازگشت به زبان را کشف می­‎کند؛ مثلاً این اصل رساله را که «اگر واژه‌­ای مابه­‎ازای خارجی نداشته باشد بی‌معناست» و یا اینکه «معنای یک گزاره باید مدلول معین داشته باشد» را با مثال‌هایی رد می­‎کند. او سپس «پژوهش‌های فلسفی»[6] را می­‎نویسد. به گفته‌ی آروین، اساس حرف ویتگنشتاین در این کتاب این است که زبان آینه‌ی واقعیت نیست و معنا از وضعیت امور در واقع استنتاج نمی‌شود، بلکه معنا در یک فعالیت اجتماعی قاعده‎­مند به نام بازی­‎های زبانی و از طریق کاربرد ساخته می­‎شود در نتیجه می‌توان گفت زبان دیگر به واقعیت ارجاع نمی­‎دهد و یا ارجاعش چندان مهم نیست. به عنوان مثال، ما گاهی معنای کلمات را در جایی غیر از جایی که همیشه به کار می­‎رود، به ­کار می­‎بریم و با این وجود برای ما معنادار هستند، مانند واژه­‎هایی که در اشعار استفاده می­‌شوند.

بنابراین معنا، بنا بر کاربردش در هر بازی زبانی ساخته می­‎شود نه با ارجاعش به واقعیت و مسئله‌ی اصلی خود را نشان می­‎دهد، اینکه واقعیت این گونه کنار می­‎رود. در واقع اینجا جایی است که چرخش زبانی کامل شده است؛ زیرا تا قبل از آن همه­‎ی زبان­‎ها به منطق و منطق نیز به واقعیت قابل بازگشت و ترجمه بود، اما زمانی که واقعیت کنار برود و بازی­های زبانی -که هر کدام معنای خاص خودشان را از واقعیت برساخت می­‎کنند- جای آن را بگیرد، اولین مشکلی که به وجود می­‎آید تکثر است و از تکثر تا نسبی­‎گرایی -یا همان ترجمه­‎ناپذیری در زبان- راه زیادی نیست، همان طور که در نظریه‌ی تامس کوهن از تکثر پارادایم­‎ها تا قیاس‎­ناپذیری پارادایم­‎ها راه زیادی نیست.

آنچه موضوع سخنرانی آروین را جالب­‎تر می­‎کند این است که ایشان معتقدند می­توان قرائت­‎های تکثرگرایانه داشت ولی به نسبی­‎گرایی نیفتاد. ایشان پیش از توضیح استدلال‎شان لازم دانستند نحوه‌ی چرخش زبانی و معنای آن را در فلسفه‌ی قاره­‎ای نیز توضیح دهند.

بنابراین به سراغ این پرسش باید رفت که چرخش زبانی در فلسفه‌ی قاره‎­ای به چه معناست؟ به گفته‌ی آروین نماد چرخش زبانی در فلسفه‌ی قاره­ای هایدگر است و برای دانستن چگونگی روی دادن چرخش زبانی در هایدگر، باید هرمنوتیک دانست. هرمنوتیکی که از شلایرماخر و دیلتای شروع شد و بعدها به هایدگر رسید. آروین می­گوید: در هرمنوتیک روش‎­شناسانه، پرسش از معنای متن است و این پرسش همیشه از متون مقدس آغاز می‎­شده است. در واقع، تا پیش از شلایرماخر، هرمنوتیک ناظر به فهم متن مقدس بود، اما شلایرماخر بر این باور بود که فهم هر نوع متنی نیاز به روشی برای فهم آن دارد. دیلتای نیز یک گام پیش‎­تر نهاد و ادعا کرد جهان و زندگی به مثابه‌ی متن است و به همین خاطر معتقد بود هرمنوتیک، روش­شناسی خاص علوم انسانی است، به عبارت دیگر، تجربه‌ی زیسته­‎ی انسان باید به مثابه‌ی­ یک متن، فهم شود. در نتیجه می­‎توان گفت اگر هرمنوتیک در شلایرماخر معنایی عام پیدا کرد، در دیلتای تبدیل شد به روش­‎شناسی علوم انسانی که با آن می‎­توان جهان انسانی را فهم کرد.

هایدگر از دیلتای هم پا فراتر گذاشت و معتقد بود فقط جهان انسانی نیست که باید فهم شود، بلکه بودن دازاین[7] نیز باید فهم شود. در واقع، به اعتقاد او همان طور که خویشتن زمانی وجود دارد که آگاهی از خویشتن وجود داشته باشد، بودن نیز نحوه‎­ای از هستی است؛ یعنی دازاین هنگامی دازاین است که فهمی از بودنش داشته باشد. به عبارت دیگر، دازاین زمانی خودش را به عنوان موجود درک می­‏‎کند که فهمی از بودن خودش داشته باشد.

بر این اساس پرسش از معنای هستی، بنیادی­‎ترین پرسشی است که همه‌ی پرسش­‎های دیگر پس از آن مطرح می‌شود و بدین ترتیب مسئله‌ی بودن تبدیل می­‌شود به مسئله‌ی معنا و هستی دازاین، هستی زبانی می­‎شود، به نحوی که دیگر نمی­توانیم خودمان را به غیر از زبان درک کنیم.

اینجا برای هایدگر مسئله‌ی دیگری به وجود می­‎آید و آن اینکه فهم نمی­‎تواند از هیچ آغاز ­شود؛ یعنی به فرض اینکه دازاین وجود داشته باشد، برای اینکه بخواهد خودش را بفهمد باید از جایی آغاز کند. به همین خاطر است که هایدگر معتقد است فهم پیشاپیش و بالقوه باید وجود داشته باشد؛ لذا هستی بالقوه معنادار است، به همین خاطر اگر چیزی هست حتماً معنایی دارد و وظیفه‌ی فیلسوف این است که آن را منکشف کند، بنابراین چیزی برساخته نمی­‎شود.

اکنون که تا حدودی به سؤال دوم پاسخ داده شد و مشخص شد که چرخش زبانی چگونه شکل گرفت و چه اتفاقی برای درک ما از هستی رخ داد، اکنون به سؤال سوم می­‎پردازیم: این چرخش زبانی چه پیامدهایی برای روش­‎شناسی علوم انسانی دارد؟

مسئله در چرخش زبانی این است که با چرخش زبانی، زبان برساخت شده است و این برساخت دیگر برساختی از واقعیت نیست؛ یعنی زبان دیگر ابزار نیست، زبان تمام آن چیزی است که داریم و مهم‌تر از همه اینکه متکثر هم هست و دقیقاً مشکل همین جا است که این تکثر، مرز «معتبر» و «نامعتبر» را از بین می­برد. به عبارت دیگر، وقتی جهان به گونه‌های مختلفی برساخته شود، آن‌گاه هریک معیارهای ارزیابی خودشان را دارند و دیگر نمی‎­توان با زبان مثلاً علم وارد زبان دین یا زبان ادبیات شد؛ لذا مسئله اینجاست که اگر علوم اجتماعی هم، زبان و معنایی از هستی داشته باشد که خود آن را برساخته است، چگونه می­‎تواند مدعی اعتبار شود.

آروین تلاش کرد نشان دهد بعد از ویتگنشتاین متأخر و هایدگر دیگر نمی­‎توان به جهان، غیر زبانی نگاه کرد و این نگاه باعث بروز معضلاتی در علوم اجتماعی و روش­‎شناسی علوم اجتماعی شده ­است. البته تلاش‌هایی برای حل این معضلات صورت گرفته که آروین به بعضی از آن‌ها اشاره می­‎کند، به عنوان مثال، دیویدسون در بحث ترجمه­‎ناپذیری، استدلالی دارد که سعی می­‌کند به وسیله‌ی آن ترجمه‌ناپذیری را رد کند. او بر این باور است که همین که ما می­‎گوییم زبان متفاوتی وجود دارد که عده­‎ای آن را به گونه­‎ای متفاوت به­ کار می­‎برند، به این معناست که توانسته­‎ایم ربطی بین اعمال آن‌ها و زبانشان بیابیم و نیز توانسته­‎ایم آن ربط و نسبت را به زبان خودمان هم ترجمه کنیم. بنابراین اگر بتوانیم حداقلی از زبان آن‌ها را ترجمه کنیم همین ترجمه‌ی محدود هم نشان می­‎دهد که آن‌ها در جهانی کاملاً متفاوت از ما زندگی نمی­‎کنند.

آروین معتقد است می‎­توان با توسل به قرائتی غیرنسبی­‎گرایانه از ویتگنشتاین متأخر و با استناد به برهان رد زبان خصوصی وی نیز می­‎توان از تکثرگرایی بی‌نهایت گریخت. در واقع به زعم ایشان، ما نمی­‎توانیم بی­‏‎نهایت فهم متفاوت از جهان داشته باشیم؛ زیرا واقعیت بالاخره فهم­های ناسازگار را کنار می­‎زند، اما به هر حال این فهم­‎ها می­‎توانند متکثر باشند.

او در پایان بر وجهی دیگر اشاره می­‎کند تا اهمیت زبان را برای علوم اجتماعی بیشتر نمایان سازد. به گفته‌ی آروین، زبان برای علوم اجتماعی مصداق اصیلی از یک پدیده‌ی اجتماعی است که توسط افراد انسانی شکل گرفته است، اما قراردادی نیست، بلکه به شیوه­‎ای غیرقراردادی و کمابیش ناخودآگاه و در طی زمان ساخته می­‎شود و نمی­‎توان آن را به شیوه­‎ای کاملاً متمایز از دیگران به کار برد. نکته‌ی جالب توجه دیگر آنکه زبان حدی از عاملیت را نیز حفظ می­‎کند؛ یعنی اگرچه همانند یک بازی قاعده­‎مند است، اما مهارت و عاملیت کسی که آن را به کار می­‎برد در نتیجه­‎ی بازی مؤثر است، تکثر نیز از همین عاملیت کنش‎گر ناشی می­‎شود.

 

[1] .  The Tractatus Logico-Philosophicus

[2] . common sense

[3] . این موضوع بعدها در فلسفه‌ی تحلیلی به حاشیه رفت.

 

[4] . اینجا می­‎توان ردپایی از نظریه‌ی تصویری زبان مشاهده کرد.

 

[5] . البته به گفته‌ی  دکتر آروین اینکه چنین تفسیری از رساله‌ی ویتگنشتاین درست بوده است یا خیر، خود جای بحث دارد و به اعتقاد ایشان ویتگنشتاین در رساله‌ی فلسفی، منظقی­اش برای اموری که در قالب زبان درنمی­‎آیند جایی قائل است.

[6] . Philosophical Investigations

[7] . دازاین « «Daseinیک مفهوم اساسی در فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم مارتین هایدگر به خصوص در کتاب معروف وی، هستی و زمان می‌باشد.

هایدگر عبارت دازاین را برای اشاره به تجربه «بودن» که مختص به انسان است، استفاده می‏‎کرد؛ بدین معنی که دازاین یک شکل از بودن می‌باشد که از مسائلی همچون «شخص»، «مرگ» و معضل یا پارادوکس «زندگی در ارتباط با دیگر انسان‌ها درحالی‌که در نهایت با خود تنها می‌باشد»، آگاه است و باید با آن‌ها مواجه شود.

 

تهیه و تنظیم: مریم سادات جوادیون (کارشناس ارشد فلسفه‌ی علم)

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۲-۰۸-۰۹ ۱۹:۱۲دانشجوی امیرکبیر 0 3

    سلسله نشست هایی که این متن خلاصه یکی از آنهاست همچنان در دانشگاه امیرکبیر ادامه دارد و شرکت هم برای عموم آزاد است.
    
    20 آبان
    
    فلسفه‌ی تکنولوژی پزشکی
    
    دکتر مهدی معین‌زاده
    
    عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی
    
    
    4 آذر
    
    Philosophy of Science as a Scientific Discipline
    
    دکتر ابوتراب یغمایی
    
    دانش‌آموخته‌ی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
    
    
    18 آذر
    
    داروين و فلاسفه علم دورانش
    
    دکتر امیراحسان کرباسی‌زاده
    
    عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
    
    
    
    زمان همه‌ی سمینارها دوشنبه‌ها ساعت 10:30 تا 12 است.
    
    مکان: خیابان حافظ، خیابان رشت، دانشگاه صنعتی امیرکبیر، ساختمان فارابی، طبقه‌ی منفی یک (زیرزمین)، سالن دکتر سلیمی.
                                

نظر شما