به گزارش راهنوشت، یک نظرسنجی که به تازگی دربارهی دلایل اقبال مردم به فیلمهای نمایش خانگی در سایت نظر آنلاین انجام شده، علت استقبال مردم را اینگونه شرح میدهد:
نیمی از شرکت کنندگان 110 هزار نفری نظرسنجی، گزینهی «کمتر بودن محدودیتها در فیلمنامه و تولید» را انتخاب کردهاند، تنها 5% به خاطر «کیفیت مطلوب و ساخت قوی» نمایش خانگی را برگزیدهاند و «ضعف صدا و سیما در تولید سریالهای قوی» نیز 18% آرا را به خود اختصاص داده است.
گزینههای دیگری مانند «حضور ستارههای سینما» در سریال و «افزایش اوقات فراغت در منزل به دلیل همهگیری کرونا» روی هم 7% و «تبلیغات گسترده» 10% آرا را تشکیل دادهاند.
کیفیت مطلوب و ساخت قوی، حضور ستارهها و افزایش اوقات فراغت نقاط قوتی هستند که میتوانند ملاک اقبال به یک فیلم یا سریال و انتخاب و برتری دادن آن بر دیگری باشد؛
اما ظاهرا این معیارها جایی در نگرش مردمی که به سمت نمایش خانگی رفتهاند ندارند. اینان ویژگیای را برای انتخاب و تماشای فیلم برگزیدهاند که اطلاعات پیرامونی و ذهنیات ناخودآگاهشان آن را برایشان خوب جلوه داده؛ «کمتر بودن محدودیتها در فیلمنامه و تولید» یا در یک کلمه کلیشهای: «نبود محدودیت».
ارمغان کمتر بودن محدودیتها
در اینجا قرار نیست از بودن یا نبودن محدودیت در صداوسیما یا تایید و رد آن حرفی زده شود، بلکه سوال اصلی این است:
آیا «کمرنگ بودن محدودیتها در نمایش خانگی» اثر مطلوبی داشته یا توهمی بیش نیست؟ در سریالهای کنونی نمایش خانگی چه محدودیتی کمرنگ شده که مردم آن را دلیل روی آوردن خود به نمایش خانگی عنوان کردهاند؟
با نگاهی به سریالهایی که اخیرا در نمایش خانگی پخش شده این دم خروس دیده میشود که اکثر فیلمسازهای ما جز داستانهای تکراری تزئین شده با بیهودهجات، چیز جدیدی ارائه نکردهاند.
فیلمنامههای مشابه و تکراری، موقعیتهای سطحی و کلیشهای، بیهویتی و بیانگیزگی کاراکترها، و ریتم کند و کماتفاق داستان ضعفهایی است که بارها در سینما و تلویزیون فریاد زده شدهاند.
«محدودیتهای کم» در VODها هم نتوانسته تأثیری بر افزایش کیفیت فرم یا محتوا بگذارد و تنها دستاویزی به سازندگان داده تا با ظاهرنمایی و زرورقکشی روی اجناس بُنجل قبلی، تفاوتی ظاهری در سریال خود نسبت به تلویزیون ایجاد کنند و آن را به خورد مردم بدهند.
به عبارتی سادهتر همان گنجشک یا بدتر از آن را رنگ کرده و جای قناری به مخاطب میفروشند.
کمتر بودن محدودیتها در آثار نمایش خانگی به سود چه کسانی است؟
باید از سازندگان این سریالها سوال کرد که نمایش مفرط اعتیاد و شرابخواری و خشونت در «زخمکاری» چند سانتیمتر مرز فرم و محتوای سریالسازی را در ایران جابجا کرده است؟ در دراکولا با داستانی کشدار نشان داده میشود که آقازادهها دلشان برای هیچکس نمیسوزد و عوضی هستند، خب، این را فهمیدیم؛ بعدش چه آقای مدیری؟
چندضلعی عشقی و دوز بالای آرایش گریمنام در «دل» چه خدمت نویی را به مخاطب ارائه میدهد؟ اساسا مخاطب از رابطههای نافرجام و زندگی لاکچری در تمامی آثار هادی جز القای حس بیاعتمادی و فخرفروشی چه نصیبی دارد؟
سازندگان این سریالها با نمایش تجملات و زرق و برق و دنیای لوکسی که هیچ شباهتی به دنیای مخاطب خود و بستر فرهنگی-اجتماعی او ندارد و نخواهد داشت، به دنبال چه ارتقایی هستند؟ کمرنگ شدن محدودیتهایی که آنها را دست و پاگیر میدانند چه کمکی به صنعت فیلمسازی ایران کرده است؟
آنچه در واقعیت دیده میشود این است که فریب کمرنگ بودن محدودیتها تنها برای جیب نمایشخانگیسازان آورده داشته است.
تفکری که میگوید این که مخاطب به چه نیاز دارد مهم نیست. مهم این است که بسازی و فروش داشته باشی؛ جنس مخدر خود را عرضه کنی، لحظاتی حس سرگرم بودن را به او القا کنی و بعد از آن مخاطب هم پول خود را از دست داده باشد و هم وقتش را.
بینندههای میلیونی چه سریالی را انتخاب میکنند؟
نتایج این نظرسنجی البته روی دیگری هم دارد. 5 + 18 درصد این افراد به خاطر نفی کیفیت سریالهای صداوسیما و اثبات کیفیت آثار نمایش خانگی به این سو رو کردهاند. «کیفیت»؛ اصل مغفولماندهای که هر جا به درستی به آن پرداخته شده، پربار میوه داده است.
استقبال بالا از سریالهایی مانند یوسف پیامبر، مختارنامه، پایتخت و گاندو شاهدی بر این مدعاست. سریالهایی که بینندهی چند ده میلیونی و رضایت حدود 90 درصدی مخاطب را کسب کرده و طبق نظرسنجیها اصلیترین دلیل این استقبال جمع فرم و محتوای خوب بوده است.
فرقی نمیکند، در تلویزیون باشد یا سینما یا نمایش خانگی؛ اصل اساسی کیفیت –هم در فرم و هم محتوا- در هر مدیومی تعیینکننده شکست یا پیروزی است.
نویسنده: راضیه یگانه