جمعه را سرمه کشیدیم ،مگر برگردی

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است

چشم بسته به سرش،موج تماشا زده است

جمعه را سرمه کشیدیم ،مگر برگردی

با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی 

زندگی نیست ،ممات است تو را کم دارد

دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد

از دل تنگ من ،آیا خبری هم داری؟

آشنا،پشت سرت مختصری هم داری؟ 

منتی بر سر ما هم بگذاری ، بد نیست

آه ،کم چشم به راهم بگذاری ،بد نیست

نکند منتظر مردن مایی ،آقا؟

منتظرهات بمیرند،میایی آقا؟

به نظر میرسد این فاصله ها کم شدنی ست

غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست

دارد از جاده صدای جرسی می آید

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست

یوسف گم شده، ای اهل حرم! آمدنی ست

***صابر خراسانی***

از انتــظـار ، پـنـجــره ها باز مي شوند

تسبيح اشک هاي  سحر بي نتيجه نيست

در گـريـه ديـده ايـم اثـر بي نتيجه نيست

بــاور کــنـيـد آهِ جگـر بي نتيجه نيست
اين قدر باز ماندن در بي نتيجه نيست

از انتــظـار ، پـنـجــره ها باز مي شوند
با نور چـشم تـو گره ها باز مي شوند

تقـويم هـايمان هـمه زارند خــسته اند
ايـن  ابـرهـا چـگـونـه بـبارند خسـته اند

بي تو از اين کـه جمـعه شمارند خسته اند

از بـرگــــ بـرگــــِ خــود گـلـه دارند خسته اند

کـارم غروبــِ جمعه بـه اشکال خورده شد
ديدي هزار و سيصدمان سال خورده شد

نام تو مي بـريم اگـر، قـــند مي خوريم
پس ما به ردّ پـاي تو پيـوند مي خوريم

وقتي که ما به جان تو سوگند مي خوريم
يـعـنـي بـه دردِ لطفـــِ خــداوند مي خوريم

مـرحمـتـش گــرفـت گـرفتار تـو شديم
چله نشين لحظه ي ديــدار تـو شديم

با هـر گـناه اشک تـو را حيف مي کنم
رويـم سياه اشک تـو را حيف مي کنم

شـرمـنــده آه اشک تـو را حيف مي کنم
حيف از تو مـاه اشک تـو را حيف مي کنم

پيش  خدا  که روي سفيدي نداشتيم
اشـکـت اگــر نـبــود امـيــدي نداشتيم
صــابـر خـراســانــي

نکند منتظر مردن مایی آقا!!؟؟

زلف شب را به سراپای سحر می ریزم

تا خود صبح به راه تو قمر می ریزم

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است

چشم بسته به سرش موج تماشا زده است

جمعه را سرمه کشیدیم مگر برگردی

با همان سیصدو دل تنگ نفر برگردی

زندگی نیست ممات است تو را کم دارد

دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد

از دل تنگ من آیا خبری هم داری

آشنا پشت سرت مختصری هم داری

منتی بر سر ما هم بگذاری بد نیست

آه، کم چشم به راهم بگذاری بد نیست

نکند منتظر مردن مایی آقا!؟

منتظرهات بمیرند میایی آقا!؟

من بجز تو به کسی جان بدهم ممکن نیست

به اجل مهلت جولان بدهم ممکن نیست

به نظر میرسد این فاصله ها کم شدنیست

غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنیست

دارد از جاده صدای جرسی ِآید

مژده ای دل مسیحا نفسی می آید

چون قرار همه با حضرت آقا جمعه ست

همه ی دل خوشی هفته ما با جمعه ست

منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست

یوسف گم شده ای اهل حرم آمدنی ست

مصطفی صابر خراسانی

*****************************

یادتان باشد لباس مشکیم را تا کنید

گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید

کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما

خرجیم را نظر خرج ظهر عاشورا کنید

السلام علی الحسین(ع)